English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
wheel center مرکز چرخ
Search result with all words
center disc [disk wheel] دیسک با سوراخ بزرگ در کانونش [ فناوری خودرو]
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
wheel ساسایی
wheel جاروب کردن با پا
wheel چرخ سمباده
wheel اتحادیه ورزشی
fifth wheel جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
four wheel چهارچرخه
to take the wheel پشت رل نشستن
be a fifth wheel <idiom> آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
to be a fifth wheel [to be in the way] آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
wheel well محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
He's a fifth wheel. او [مرد] آدم زایدی است.
wheel چرخ نخ ریسی
wheel دوک نخ ریسی
wheel [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel چرخ
wheel دور
wheel چرخ طایر
third wheel سومینچرخدنده
wheel چرخش
wheel گردش ناو
wheel رل ماشین
wheel چرخیدن
wheel گرداندن
fifth wheel چرخپنجم
wheel puller چرخ کش
wheel bearing بلبرینگ چرخ
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
wheel chair صندلی چرخ دار
wheel horse اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel indicator نشانگر سکان
wheel load فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel mode ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel pressure فشار چرخ
wheel printer چاپگر چرخ دوار
pitch wheel چرخکوککردن
cup wheel چرخ سمباده
crown wheel چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
grinding wheel چرخ سنباده
two wheel tractor تراکتور دوچرخه
water wheel دولاب
water wheel چرخاب
control wheel صفحه تنظیم کننده
control wheel صفحه کنترل
wheel base فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
rotating wheel چرخهدوار
press wheel چرخفشار
wheel satellite ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel shaft میله چرخ
wheel spanner چرخ کش
worm wheel پیچ حلزونی
worm wheel دنده کرمی شکل
worm wheel چرخ دنده حلزونی
catherine wheel رجوع شود به pinwheel
adjustment wheel چرخ متحرک
banding wheel چرخهچرخنده
chain wheel A زنجیریچرخهیA
chain wheel B زنجیریچرخهیب
drive wheel چرخدنده
escape wheel دندهخلاص
wheel wright چرخ ساز
fourth wheel چهارمینچرخهای
color wheel گردونه رنگ امیزی
cog wheel چرخ دندانه دار
wheel spoke پره چرخ
chain wheel چرخ زنجیر
centre wheel چرخهمیانی
wheel sucker دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
modulation wheel چرختعدیلصدا
main wheel چرخاصلی
large wheel چرخبزرگ
hand-wheel چرخدستی
front wheel چرخجلو
daisy wheel عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
pin wheel درساعت سازی چرخی که دندانههای استوانهای دارد
rear wheel چرخ عقب
impluse wheel چرخ فشار مستقیم
idler wheel چرخ طیار
idler wheel چرخ هرزگرد
idler wheel چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel چرخ دستی
gyro wheel rotor gyro
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سمباده
gear wheel چرخ دنده
ratchet wheel اچار ضامن دار
magnet wheel چرخ گردنده
magnet wheel چرخ رتور
pin wheel چرخ و فلک کوچک
persian wheel دولاب
persian wheel چرخاب
paddle wheel چرخ پره دار متحرک کشتی بخار
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
potter's wheel چرخ کوزه گری
potter wheel صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
print wheel چرخ چاپ
planet wheel چرخ دنده چرخان بدورمحور
mill wheel چرخ یا پره اسیاب
ratchet wheel چرخ ضامن
ratchet wheel چرخ دندانه دارمتحرک بوسیله موتور
gear wheel چرخ دندانه دار
free wheel حرکت بدون رکاب زدن
driving wheel چرخ گرداننده
driving wheel چرخ محرک
sprocket wheel چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
suspension wheel چرخ یدک
suspension wheel چرخ تعلیق خودرو
the man at the wheel راننده
the rim of a wheel دوره چرخ
the turn of a wheel گردش چرخ
toothed wheel چرخه دندانه دار
toothed wheel چرخ دنده
trailing wheel چرخ عقب
trick wheel چرخ سکان
trick wheel اطاق اسکان
sprocket wheel چرخ زنجیر
spoke wheel چرخ پره دار
split wheel چرخ نیمه یا نصفه
four wheel brake ترمز چهار چرخ
short wheel خودرو شاسی کوتاه
fly wheel چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel چرخ لنگر فلایول
fly wheel چرخ لنگر
fly wheel چرخ طیار
ferris wheel چرخ فلک
ferris wheel گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
split wheel نیم چرخ
emery wheel چرخ سمباده
turbine wheel چرخ توربین
spoked wheel چرخاسبوکد
break wheel چرخ قطع
dog-wheel استوانه
cathedrian wheel پنجره چرخی
spinning wheel چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
wheel brace آچار چرخ خودرو
cogged wheel چرخ دندانه دار
wheel wrench آچار چرخ خودرو
toothed wheel چرخ دندانه دار
brake wheel چرخ دندانه دار
band wheel چرخ تسمه خور
balance wheel رقاص ساعت
buffing wheel چرخ سنباده
wheel gloves دستکش رانندگی
cog wheel چرخ دنده
four wheel drive محرک چهار چرخ
capstan wheel چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel چرخ دوار
all wheel drive محرک تمام چرخها
brake wheel ترمز چرخها
dog-wheel دماغه
wheel barrow فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
cogged wheel چرخ دنده
buff wheel چرخ سنباده
four-wheel drive محرک چهار چرخ
steering wheel چرخ فرمان
steering wheel رل
wheel trim قالپاق
spare wheel چرخ زاپاس
wheel tractor فرمانتراکتور
spinning wheel چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
wheel head سرچرخدنده
spinning wheel چرخ طیار
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
wheel chock مانعچرخ
spinning wheel دوک نخ ریسی
turning wheel چرخهسفالگری
tracing wheel چرخهترسیم
spinning wheel چرخ نخ ریسی
striker wheel چرخهضارب
wheel barrow فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
Barlow's wheel چرخ بارلو [مهندسی برق]
I feel like a fifth wheel. من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
forged wheel چرخ آهنگری شده
to spin a wheel چرخی را تند چرخاندن
steered wheel چرخ هدایت شده
abrasive wheel چرخ سمباده
cast wheel چرخ ریختگی
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
steering wheel چرخ سکان فرمان اتومبیل
activity wheel گردونه فعالیت
wheel and deal <idiom>
steering wheel غربالک
reversible wheel چرخی که در دو جهت بگردد
to reinvent the wheel <idiom> هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
to be broken on the wheel روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center مرکز
center میان
center تمرکز یافتن
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center نقط ه میانی چیزی
off-center <idiom> عجیب وغریب
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com