Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English
Persian
wide of the subject
از موضوع پرت خارج ازموضوع
Other Matches
wide
زیاد
far and wide
<idiom>
هرکجا
wide
پهناور
wide
فراخ وسیع
wide
گشاد
wide
عریض
wide
پهن
far and wide
درهمه جا
far and wide
دورودراز
wide
تیر دوراز هدف خارج از مسیر مسابقه
wide
پرت کاملا باز
wide
خط کناری والیبال
wide apart
زیاد از هم جدا
wide
توپ خارج از خط کناری توپ اوت شده پرتاب دورازمیلههای کریکت و دورازدسترس توپزن
wide
نامحدود وسیع
wide
عمومی
subject
مضمون
subject
تابع
subject
اتباع
to over a subject
موضوعی را با خنده بحث کردن
subject
رعایا موضوع
subject
مطلب
subject
جوهر واساس
on the subject of
در خصوص
subject
مبتدا
subject
ازمودنی
subject
مشروط
subject
فرد
subject
فاعل
subject
شخص
subject
مبحث موضوع مطالعه
subject
تبعه
subject
نهاد
subject
مطلب زیرموضوع
subject
موکول به
subject
تحت مادون
subject
موضوع
subject
در معرض قرار دادن
subject
تحت کنترل دراوردن در معرض بودن
subject
مطیع کردن
subject
در خطر
subject
درمعرض
subject
تحت تسلط
subject
شیی موضوع
wide of the mark
<idiom>
از هدف به دور بردن ،نادرست
a wide array of ...
آرایه وسیعی از ...
wide-awake
آگاهانه
wide-eyed
متعجب
wide-eyed
دارای چشم گشاد
wide-ranging
متنوع - گوناگون
wide strip
نوار پهن
wide open
حمله
wide flange
نیمرخ بال پهن
world wide
مشهور جهان متداول درهمه جا
wide-eyed
حیرت زده
wide mouthed
دهن گشاد
is of a wide distribution
درخیلی جاهاپیدا میشود بسیارفراوان است
it is of a wide distribution
در خیلی جاها پیدا میشود بسیار فراوان است
of a wide scope
وسیع
wide-eyed
دارای چشم باز
wide eyed
حیرت زده
wide awake
سرحال
wide angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide awake
هوشیار
wide-awake
مسبوق
wide awake
هشیار اگاه
wide awake
مراقب
wide-awake
سرحال
wide-awake
مراقب
wide awake
مسبوق
wide-awake
هشیار اگاه
wide-awake
هوشیار
wide-awake
کاملا بیدار
wide angle
عدسی گسترش
wide eyed
متعجب
wide angle
عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide awake
کاملا بیدار
wide-angle
دارای زاویه دید بیش از معمول
wide-angle
عدسی گسترش
wide-angle
واید انگل
wide-angle
عکسبرداری بازاویه دید عریض 09 درجهای
wide eyed
دارای چشم باز
wide eyed
دارای چشم گشاد
wide angle
واید انگل
subject to the law
تابع یامطیع قانون
to expatiate on a subject
راجع یک موضوع زیادگویی کردن
subject
[topic]
موضوع
to harp on a subject
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
to linger on a subject
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
subject matter
موضوع اصلی
Let's drop the subject.
از این موضوع صرف نظر کنیم .
The subject under discrssion .
موضوعی که مطرح نیست
subject and predicate
موضوع و محمول
subject matter
مطلب موضوع
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
to drag in a subject
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
nominative subject
اسم یا ضمیری که بعلت میندبودن حالت فاعلی داشته باشد
subject schedule
برنامه موضوعی
subject of hire
مورد اجاره
subject of debate
موضوع دعوی
subject index
فهرست موضوعی
subject in hand
مانحن فیه
subject and predicate
مبتداو خبر
subject and predicate
مسند الیه و مسند
subject schedule
برنامه جزء جزء
subject to being unsold
مشروط براینکه
to be subject to an attachment
مشمول توقیف بودن
subject to your approval
اگرشما تصویب نمایید
subject to your approval
موکول به تصویب شما
subject to tuberculosis
مستعد سل
subject to the flood
دستخوش سیل
subject
[topic]
عنوان
it is not subject to review
تجدید نظر
subject to being unsold
فروخته نشده باشد درصورت موجود بودن کالا
it is not subject to review
دران روا نیست
She stared at him with wide eyes.
با چشمهای گشاد ( گشاد شده ) با ؟ خیره شده بود
wide arm handstand
بالانس ژاپنی با دستهای فاصله دار
give a wide birth to
<idiom>
دورنگهداشتن از
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
wide area network
شبکه گسترده
wide area network
شبکه بلند پوشش
to give wide berth to
دوری کردن از
to give wide berth to
کناره گیری کردن از
wide flange beam
تیر بال پهن
wide flanged beam
تیراهن لبه پهن
wide strip mill
دستگاه نورد نوار پهن
wide-angle lens
لنززاویهعریض
wide area network
شبکهای که ترمینالهای مختلف آن دور هستند و از طریق رادیو , ماهواره و کابل بهم وصل اند
wide area network
شبکه راه دور
to grind a person in a subject
مطلبی راخوب حالی کسی کردن
subject to the british rule
تحت تسلط دولت انگلیس
subject to the british rule
تابع حکومت انگلیس
deviate from the main subject
از موضوع خارج شدن
a sensitive subject
[topic]
موضوعی حساس
to revisit a subject of research
سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
She turned the conversation to another subject.
او
[زن]
موضوع را
[به چیزی دیگر]
عوض کرد.
To emborider(embellish) a subject .
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
I'll speak at length on this subject.
دراین باره مفصل صحبت خواهم کرد
The field is wide open . It is up to you to take up the challenge .
بیا این گوی واین میدان
wide area telephone service
سرویس تلفنی گسترده
To bring up a topic . To introduce a subject .
مطلبی راعنوان کردن
The topic of our discussion . The subject of our talk (argument).
موضوع بحث وصحبت ما
She resolved to give him a wide berth in future.
[She decided to steer clear of him in future.]
او
[زن]
تصمیم گرفت در آینده ازاو
[مرد]
دوری کند.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com