Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
wild shot
تیر پراکنده
wild shot
تیر بی هدف
Other Matches
wild
وحشی
wild
جنگلی
wild about
شیفته
wild about
دیوانه
wild a
گورخر خردشتی
wild
خود رو شیفته و دیوانه
wild
ریسکی
wild
ماجراجویانه
wild marjoram
اویشن شیرازی گلپر
wild mustard
خردل بری ایهقان
wild oat
جو دو سر
wild oat
جوپیغمبری اصل
wild land
صحرا بیابان
wild or bohemian
زیتون بری
wild goat
بزکوهی تکه
wild pansy
بنفشه سه رنگ
wild pansy
بنفشه فرنگی
wild parsley
انواع هویج وحشی
wild land
زمین بایر و لم یزرع
wild fowl
مرغان وحشی پرندگان وحشی
to drive wild
دیوانه کردن
run wild
بی بند و بار بودن
run wild
خودروبودن
wild and woolly
کثیف
wild and woolly
درهم ریخته
wild and woolly
ژولیده پشمالو
wild ass
گورخر
wild basil
ضمیران
wild beast
دد وحش
wild beasts
جانوران وحشی وحوش
wild boar
گرازوحشی
wild bryony
پنجه کلاغ
wild cat
بی اعتبار بی پشتوانه نادرست
wild cord
تیم انتخاب شده برای مسابقه اضافی در وضع تساوی طرفین براساس سوابق ان تیم
wild eyed
دارای چشمان وحشی وخیره
wild flax
کتان
wild card
روشی که به یک سیستم عامل امکان میدهد تا روی چندین فایل با نامهای مرتبط عملکرد مفیدی داشته باشد
wild parsmip
شقاقل مصری
wild garlic
سیرخرس
wild garlic
پیاز خرسی
wild garlic
والک کوهی
run wild
<idiom>
غیرقابل کنترل
Wild West
غرب وحشی
wild pigeon
کبوتر چاهی کفتر چاهی
Wild West
ایالتهای غربی
wild rape
اهوری تخم خردل
wild rice
برنج وحشی
wild rocket
کک کوج
wild rue
سداب کوهی اسپند
wild rye
الیم
wild animals
حیواناتوحشی
to have the wild stag's foot
<idiom>
در چابکی پای آهوی وحشی داشتن.
wild rocket oil
روغن منداب
to sow one's wild oats
چل چلی خودرا کردن
to sow one's wild oats
جولان خودرادادن
gum of wild almond
زدو
wild thymeŠmother of thyme
سیسنبر
gum of wild almond
ازدو
gum of wild almond
زد
wild-goose chases
تلاش بیهوده
wild-goose chase
تلاش بیهوده
wild card character
نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد
wild goose chase
<idiom>
ناامیدانه جستجو کردن
wild goose chase
تلاش بیهوده
wild oriental a tree
ارژن
to goon a wild goose chase
درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
to be shot
ازکارافتادن
like a shot
بیدرنگ
like a shot
بی تامل
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
to be shot
خراب بودن
Take my shot
بند کفشم باز شده
within shot
در تیررس
one shot
یک بارهای
shot
اسم مفعول shoot
shot
برد
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
شوت
shot
گلوله تیراندازی شده
shot
ضربه
shot
گلوله
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
تیرپرتاب شده
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
امپول
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرزدن
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
یک گیلاس مشروب
shot
جرعه
shot
تزریق
shot
رسایی پرتابه
shot
ساچمه
shot
تیر
shot
اصابت کرده
shot
رهاشده
shot
عکس
shot
جوانه زده
cannon shot
گلوله توپ
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
cheap shot
خشونت عمدی
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
charity shot
پرتاب ازاد
call one's shot
مشخص کردن هدف
case shot
جای فشنگ
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
case shot
چار پاره
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
case shot
چارپاره
chip shot
ضربه کوتاه
to fire a shot
شلیک کردن
to fire a shot
تیرخالی کردن
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
crashing shot
شوت محکم
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot
گلوله ازمایشی
trial shot
تیر ازمایشی
trial shot
تیر قلق گیری
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
course line shot
مشاهده در خط
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
hollow shot
گودالساچمه
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
snap shot
بعجله انجام شده
A shot in the dark
تیری درتاریکی
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
with in ear shot
در حدود صدا رس
bar shot
ساچمهیمیلهای
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
acrack shot
تیراندازماهر
big shot
ادم کله گنده
big shot
شخص مهم
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
shot put
پرتاب وزنه
solid shot
ساچمهخالص
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
out of ear shot
بیرون از صدا رس
net shot
ضربه لب تور
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
long shot
کسیکه درمسابقات
line shot
گلوله در خط
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
kill shot
ضربه محکم
jaw shot
ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
ond shot
یکجا
ond shot
یکمرتبه
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
dismantling shot
تیر تخریب کننده
open shot
با کارکرد ازاد
open shot
سیستم باز
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
one aircraft was shot down
یک هواپیما
ond shot
بیک حمله دریک حمله
indian shot
خیز ران هندی
hook shot
شوت هوک
follow shot
ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
flying shot
تیر سر پرواز
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
flight shot
تیرپرتاب
eye shot
تیرداخل خال سیاه
eye shot
زدن بخال
eye shot
تیررس
explosion shot
ضربه چوب به ماسه
dunk shot
گل ابشاری
forcing shot
ضربهای که حریف را واداربه دفاع میکند
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
gun shot
گلوله توپ
gun shot
در تیررس
gun shot
تیررس
drop shot
ضربه دراپ
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
جاخالی
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com