Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
wind screen wiper
برف پاک کن
Other Matches
air operated pendulum type screen wiper
بادامک پاندولی بادی
wind screen
شیشه جلوی اتومبیل
wiper
جاروب کن
wiper
پاک کن
wiper
برف پاک کن
measurement of wind direction: wind vane
اندازهگیریمقداربارشبرف
wiper control
سیستمبرفپاککن
windshield wiper
برف پاک کن
wiper arm
بازوی برف پاک کن
windscreen wiper blade
تیغهبرفپاککن
wiper blade rubber
تیغهپاککنندهبرفپاککن
screen
تور سیمی پنجره توری دار
screen
اشغالگیر
screen
دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen
پرده پوشش
screen
پرده سینما
screen
تور سیمی که در دهنه ابگذرهای پوشیده جهت جلوگیری از ورود اشغال نصب میشود
screen
صفحه تصویر
screen
صفحه تلویزیون
screen
روی پرده افکندن
screen
تور سیمی نصب کردن
screen
غربال
screen
الک کردن غربال کردن
screen
تیغه
screen
جدار
screen
الک پرده چتر
screen
محافظ
screen
انتخاب کردن
screen
محافظت کردن چیزی با صفحه نمایش , PSU در برابرواسط نمایش داده میشود
screen
وسیله نمایش که قادر به نمایش اطلاعات زیادی است مثل CRT یا VDU. مراجعه شود به READOUT
screen
جدا کردن
screen
سد کردن
screen
escort :syn
screen
پاسیوری کردن
screen
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screen
نقاب
screen
صفحه
screen
پرده
screen
دیوار تخته حفاظ
on-screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
one way screen
اینه یکسویه
on screen
که روی صحفه نمایش نشان داده میشود و نه به صورت چاپی
to screen
[from]
[با پرده]
محافظت کردن
[از]
screen
روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
smoke screen
موجب تاریکی وابهام
TFT screen
روش ایجاد صفحه نمایش LCD با کیفیت بالا در کامپیوترهای Laptop
TFT screen
SCREEN TRANSISTOR FILM THIN
smoke screen
پرده دود
startup screen
متن یا گرافیک نمایش داده شده در حین اجرای برنامه کاربردی یا کتاب چند رسانهای
start up screen
صفحه اغازگر
splinter screen
پوسته زره پوش اطراف پل فرماندهی ناو
smoke screen
پرده پوشش دودبرای استتار یکانهای خودی
splash screen
صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
tilting screen
صفحه نوسان کننده
focusing screen
شیشه مات
screen dump
روبرداری صفحه
screen coordinator
هماهنگ کنند پوشش دریایی
viewing screen
صفحه تصویر
vieming screen
صفحه تلویزیون
fire screen
پنجره بخاری
graphics screen
صفحه گرافیکی
flashback screen
توری مانع شعله
to screen a scene
در روی پرده نشان دادن
fluorescent screen
صفحه فلوئورسان
fluorescent screen
صفحه فلورسنت
screen generator
مولد صفحه نمایش
full screen
تمام صفحه
silver screen
پرده سینما
light screen
پرده نور
light screen
صفحه نور
panel screen
صفحه
screen update
بروز دراوردن صفحه
on screen formating
قالب بندی مرئی
off screen image
تصویری که در ابتدا در حافظه رسم میشود و پس به حافظه صفحه نمایش منتقل میشود تا باعث عمل نمایش سریع شود
off screen formatting
قالب بندی نامریی
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
screen size
اندازه صفحه
silver screen
سینما
moving screen
پوشش ممانعتی
moving screen
گشتی ممانعتی
magnetic screen
حفاظ مغناطیسی
side screen
چادر افتاب گیر
magnetic screen
سپر مغناطیسی
picture screen
صفحه تصویر
screen position
مکان صفحه
screen capture
جذب صفحه نمایش
screen dump
رونوشت صفحه نمایش
road screen
پوشش و استتار جاده پوشاندن جاده
screen factor
ضریب شبکه
screen font
فونت یا قلم صفحه نمایش
screen generator
مولد صفحه
radar screen
indicator position plain :syn display radar
radar screen
صفحه تصویر رادار
screen grid
شبکه پردهای
screen grid
توری غربال
screen memory
خاطره پوشان
screen pass
پاس کوتاه به جلو پشت سددفاعی
screen pipe
لوله مشبک که در قسمت ابزای چاه نصب میشود
luminescent screen
صفحه تصویر روشن
aluminized screen
صفحه تصویر الومینیمی
split-screen
صفحه شکافته
bar screen
سرند
bar screen
غربال
split-screen
صفحه شکسته
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split screen
صفحه نمایش دوبخشی
split screen
صفحه نمایش تقسیم شده
bar screen
ریچه مشبک
band screen
صافی مخازن
projection screen
صفحهنورافکن
metallized screen
صفحه تصویر الومینیمی
touch screen
صفحه نمایش لمسی
split-screen
صفحه نمایش دوبخشی
split-screen
صفحه نمایش تقسیم شده
antisubmarine screen
پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
screen window
پوششپنجره
screen print
چاپتصویر
screen case
صفحهنمایش
bar screen
دریچه مشبک
split screen
صفحه تقسیم بندی شده
choir-screen
[دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
chancel-screen
[پرده ای که محراب را از کلیسا جدا می کند.]
altar-screen
[پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
genetic screen
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic screen
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
acoustic screen
تور سیمی قابل نفوذ صدا در میکروفن
split-screen
صفحه تقسیم بندی شده
brass screen
توری برنجی
split screen
صفحه شکافته
split screen
صفحه شکسته
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
flat-screen
تخت
small screen
صفحهتلویزیون
monitor screen
صفحهنمایشگر
On the movie screen.
روی پرده سینما
luminescent screen tube
لامپ تصویر روشن
screen grid voltage
ولتاژ شبکه پردهای
to screen one's eyes from the sun
از چشمهای خود از خورشید محافظت کردن
mirror backed screen
صفحه تصویر الومینیمی
metal backed screen
صفحه تصویر الومینیمی
full screen editing
ویرایش تمام صفحه
youch sensitive screen
صفحه حساس به تماس
full screen terminal
پایانه تمام صفحه
dark trace screen
صفحه تصویر تاریک
half tone screen
صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
eighty column screen
صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
anti dazzle screen
شیشه ضد نور
anti dazzle screen
شیشه نورگیر
ansi screen control
کنترل صفحه نمایش ANSI
bit mapped screen
RA قرار گیرد
screen saver utility
برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
bit mapped screen
pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
Use this command to send the output to a file instead of to the screen.
برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
wind up
پایان یافتن
down wind
بادبسمتپائین
to get wind of
بو بردن از
wind off
باز کردن از پیچ
wind up
منحل کردن
wind up
پایان دادن
to get the wind up
بیم داشتن
wind up
منتج به نتیجه شدن
there is something in the wind
کاسهای زیر نیم کاسه است
second wind
<idiom>
تجدید قوا کردن
in the wind
<idiom>
بزودی اتفاق افتادن
to wind off
باز کردن
to wind off
واتابیدن
on the wind
درجهتباد
to wind up
خاتمه دادن بپایان رساندن
get wind of
<idiom>
بادخبرآورده
wind up
<idiom>
به پایان رساندن ،تسویه کردن
wind up
<idiom>
سفت کردن فنر ماشین
wind
: باد
wind up
<idiom>
خیلی هیجان زده شدن
to wind up
کوک کردن اماده کردن گلوله
wind
نفخ بادخورده کردن
wind
قدرت تنفس کامل
wind
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
get wind of something
از چیزی بوبردن
it goes before the wind
بادانرامیبرد
get the wind up
ترسیدن
get wind of something
پی بچیزی بردن
second wind
بازیابی وضع عادی تنفس
second wind
نفس دوم
wind
باد
wind
چرخاندن
wind
درمعرض بادگذاردن
wind
ازنفس انداختن نفس
wind
خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind
:پیچاندن
wind
پیچیدن
second wind
سازگاری ثانوی
wind
پیچ دان کوک کردن
wind
انحناء
wind
حلقه زدن
wind
انحنایافتن
wind tie
پرده بادنمای فرودگاه سمت نمای باد
wind sprint
مسابقه ازمایشی دو سرعت
wind speed
سرعت باد
wind sprint
دوهای سریع و کوتاه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com