Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (2 milliseconds)
English
Persian
window curtain
پردهپنجره
Other Matches
over curtain
پردهرویی
frilled curtain
پردهچیندار
curtain pole
پایهپرده
To draw the curtain.
پرده راکنارزدن (کشیدن)
cafe curtain
پردهآشپزخانه
to ring the curtain up or down
پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
curtain-wall
تیغه
curtain band
بازوبندپرده
balloon curtain
پردهپفکی
curtain loop
بازوبندپرده
curtain lecture
صحبتهای خصوصی زن وشوهر
the curtain falls
پرده میافتد
curtain track
میلهپرده
benined the curtain
پنهان
benined the curtain
پشت پرده
bamboo curtain
مانع پردهء حصیری
bamboo curtain
سرحدات چین کمونیست
loose curtain
پردهیشل
air curtain
پرده هوا هوا پوشنه
air curtain
پوشش هوایی
smoke curtain
پرده دود برای استتار از دیدزمینی
To draw the curtain .
پرده را کشیدن
draw curtain
پردهکشیدهشده
curtain lecture
صحبتهای پشت پرده
curtain of fire
پرده اتش
curtain raiser
پیش درامد نمایش پیش پرده
attached curtain
پردهکرکرهای
welding curtain
پردهجوشکاری
types of curtain
انواعپرده
curtain calls
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
curtain calls
کف زدن حضار
curtain-raisers
پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
curtain-raiser
پرده کوتاه پیش ازاغازنمایش بزرگ
curtain call
بازگشت هنرپیشگان به صحنه
stage curtain
پردهنمایش
Iron Curtain
پرده اهنین
grout curtain
پرده تزریق
sheer curtain
پردهخالص
curtain rod
چوب پرده
curtain wall
دیوار پردهای
curtain wall
تیغه
door curtain
پرده
door curtain
پرده در
curtain call
کف زدن حضار
drop curtain
پرده جلو صحنه
fire curtain
پرده محافظ اتش
grout curtain
لایه سیمانی تزریق شدهای که در زیر پی سد مانع تراوشات میگردد
single curtain rail
ریلپردهتکی
double curtain rail
میلهدوتاییپرده
window
فضایی از صفحه نمایش که کاربر میتواند متن یا گرافیک را نمایش و ویرایش کند
by the window
کنار پنجره
go out the window
<idiom>
اثرش از بین رفته
window
فضایی درصفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
window
مشابه 10682
window
فضایی در صفحه نمایش که همیشه محدوده دستورات موجود را می نویسد
window
فضایی در صفحه نمایش که اپراتور در حال حاضر آنجا کار میکند
window
پنجره دار کردن
window
پنجرهای در سیستم گرافیکی که متن ها در فضاهای کوچک صفحه قرار گرفته اند پیش از آنکه به محل نهایی اختصاص داده شوند
window
بیوه زن
window
ویترین دریچه
window
روزنه
window
پنجره
to go to the window
به
[سوی]
پنجره رفتن
window-sill
هرهی پنجره
screen window
پوششپنجره
window-sill
لب پنجره
protective window
پنجرهحفافتی
window-sill
تختهی زیر پنجره
window-sills
هرهی پنجره
louvred window
پنجرهیروزنهدار
panoramic window
پنجرهوسیع
landing window
پنجرهفرود
casement window
پنجرهیلولایی
playing window
پنجرهنمایش
basement window
پنجرهزیرزمین
access window
مدخلپنجرهایبرایدریافتاطلاعاتدرفلاپیدیسک
window-sills
تختهی زیر پنجره
window-sills
لب پنجره
observation window
پنجرهدیدهبانی
pylon window
قسمتبازبرج
sliding window
پنجرهمتحرک
chicago window
پنجره شیکاگویی
compss-window
پنجره کنسولی
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Diocletion Window
پنجره نیم دایره
double window
پنجره دو جداره
eucharistic window
[نیم پنجره محراب]
eyebrow window
[پنجره جلو آمده زیر سقف ساختمان]
flanking window
نورگیر ثابت
French window
پنجره لولادار
Ipswich window
پنجره بالکن
laced window
[مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
lattic-window
پنجره مشبک
to lean out of the window
به پنجره تکیه دادن
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
cabinet-window
ویترین
biforate window
پنجره دودر
types of window
انواعپنجره
window awning
پنجرهچادر
window tab
برچسبپنجره
window-shopping
نگاهکردناجناسبدونقصدخریدآنها
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
The window is jammed.
پنجره باز نمیشود.
The window is jammed.
پنجره گیر کرده است.
a seat by the window
یک صندلی کنار پنجره
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
My desk is by the window.
میز کار من کنار پنجره قرار دارد.
balanced window
پنجره چرخان
bay-window
[پنجره ی بیرون زده ]
bay-window
شاه نشین
window-boxes
قاب پنجره
child window
پنجرهای در پنجره اصلی
child window
پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
compass window
شاه نشین نیم گرد
sash window
اروسی
continuous window
پنجره سراسری
sash window
پنجره کشویی
French window
درپنجرهای
dormer window
پنجره شیروانی
oval window
روزنه بیضی
round window
روزنه گرد
inactive window
پنجره غیرفعال
lattice window
پنجره مشبک
lancet window
پنجره نوک تیز
bay window
شاه نشین
bay window
پیش امدگی ساختمان
case window
پنجره لولادار
cant bay window
کج پنجره
camera window
دریچه دیافراگم دوربین
window frame
قاب پنجره
window-frame
قاب پنجره
window-frames
قاب پنجره
window seat
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window-box
قاب پنجره
window box
قاب پنجره
window seats
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
window pane
جام پنجره
window-pane
جام پنجره
window-panes
جام پنجره
active window
پنجره فعال
balance window
پنجره چرخان
bow window
پنجره پیش امده کمانی
bow window
پنجره قوسی
blind window
پنجره نما
bay window
پنجره پیش امده
bay window
پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
lattice window
شباک
three panes window
پنجره سه لنگه
three panes window
پنجره سه چشمه
window dress
پشت ویترین گذاشتن
window dress
بنمایش گذاشتن
French window
اقشقشه
window envelope
پاکت طلق دار ادرس نما
window leaf
لنگه پنجره
window panes
باران با صدا به پنجره می خورد
window regulator
وسیله تنظیم پنجره
window shade
پرده
window shade
کرکره
window shop
به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
window shopper
کسی که فقط از پشت ویترین کالاهای عرضه شده راتماشا میکند
text window
پنجره متن
stormproof window
پنجره ضد طوفان
window-dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
picture window
پنجره دل باز وخوش منظره پنجره بزرگ
pivoting window
پنجره گردان
pivoting window
پنجره محوری
pop up window
پنجرهای که در هر لحظه قابل نمایش روی صفحه است در بالای تمام چیزهایی که روی صفحه هستند
rear window
پنجره عقب
rose window
پنجره گرد که ارایش هایی بشکل گل دارد
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
storm window
پنجره زمستانی کرکره چوبی بادشکن
splitting a window
تقسیم بندی پنجره
window dressing
فن نمایش کالا در پشت پنجره دکان
split window
پنجره تقسیم بندی شده
skylight window
خفنگ
skylight window
کتیبه
worksheet window
پنجره صفحه کاری
head access window
شکاف مستطیل شکل درروکش دیسک لغزان
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
window sill brick
هره
thin window display
نمایشی یک خطی که روی صفحات کلید و کامپیوترهای دستی بکار می رود
horizontal pivoting window
پنجرهکشویی
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
sliding folding window
پنجرهتاشویمتحرک
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
middle lintel in window
کمرکش پنجره
internal window sill
کف پنجره داخلی
rabbet
[for window or door]
اتصال کام و زبانه لبه
[ پنجره یا در]
Do you mind if I close the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
Do you mind if I open the window?
اشکالی دارد اگر پنجره را باز کنم؟
cross bar of window
الت پنجره
window winder handle
دستگیرهحرکتدهندهشیشه
vertical pivoting window
پنجرهگردانعمودی
window sill brick
اجر کاردی
casement window opening inwards
پنجرهدودر
Dont stick your head out of the car window.
سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com