English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
Other Matches
windsor chair صندلی دارای پشتی منحنی
windsor knot گره بزرگ کراوات
windsor tie کراوات گره بزرگ و بقچهای
get round پیش دستی کردن بر
right round از هر طرف
ro round off گرد کردن
ro round off صاف کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round about دور سر گرداندن مطلب
round about پر پیچ و خم
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
round and round ازهر طرف
right round از هرسو
right round گرداگرد
get round قلق
get round بدست اوردن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
go round دور زدن
go round به همه رسیدن
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
look round اطراف کار را دیدن
to go round به همه رسیدن
out of round غیرمدور
right round دور تادور
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
round out دور زدن
round out گرد کردن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
to go round دورزدن
to go round برای همه کفایت کردن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round گشت زدن
to come round سرزدن
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round up گرد کردن افزایشی
round on گرد کردن
round on جمع اوری کردن
round down گرد کردن کاهشی
to round up جمع اوری کردن
to round up تبعیدکردن
to round up گلوله کردن
to round up گرد کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round on any one از کسی چغلی کردن
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
round off گرد کردن
round off گرد کردن برشی
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
get round از سر خود وا کردن
round گرد
round مشابه 8759
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round آنچه در دایره حرکت میکند
round گرد کردن
round گرد بی خرده
round نوبت گرد کردن
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round-up حمله ناگهانی پلیس
round-up ورود ناگهانی پلیس
all round دورتا دور
all round سرتاسر
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مدور
round بی خرده
round نوبت گردکردن
round کامل کردن
round تکمیل کردن
round دور زدن مدور
round گردی
round منحنی
round دایره وار
round عدد صحیح
round مبلغ زیاد
round گلوله
round فشنگ
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round دوربازی
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round بی خرده کردن
come round بحال اول رسیدن
get round از زیر [کاری] در رفتن
get round طفره رفتن
come round بازگشتن
come round بهوش امدن
come round شفا یافتن
round the clock ۲۴ ساعته
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
st george round مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
smell round سر و گوش اب دادن
round-eyed چشمگرد
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator عضلهمکبورود
smoke round گلوله دودانگیز
round eye دکمهقزن
round brush بورسگردمویی
year-round همه ی سال
round-the-clock روز و شب
the round of heaven گنبد اسمان
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
the golden round تاج زرین
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
this earthly round زمین
this earthly round گیتی
round neck یقهگرد
year-round <idiom> همه ساله
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
to pull round بهبودی یافتن
yean round در تمام سال
top round قسمت گرد
top round گوشت کبابی
right round bracket پرانتز بسته
round bracket پرانتز
wooden round گلوله سالم و بادوام
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
common round ابزار فیتیله
angle-round نبش گرد
round of negotiations دور مذاکرات
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
negotiation round دور مذاکرات
to turn round چرخیدن
to turn round گردگشتن
to round into a man مرد شدن
to round into a man بمردی رسیدن
year-round در تمام مدت سال
round-the-clock پیوسته
round-the-clock لاینقطع
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock شبانه روزی
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to turn round دورزدن
yean round کار کننده درتمام سال
to turn round دور گشتن
short round گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
round of ladder پله نردبان
in round numbers 00 سر راست 001تا
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
illumination round گلوله منور
illumination round گلوله روشن کننده
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round گج بری نیم گرد
half round نیم دایره
half round نیم گرد
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
live round گلوله جنگی
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
offer round به همه تعارف کردن
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round چرخ گردان
merry go round چرخ فلک
marking round گلوله نشان کننده
marking round تیر نشان کننده
live round تیر جنگی
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
for a mile round تا یک میل از هر سو
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round بنک سفید
aaron's round بوصیر
round trips سفر رفت و برگشت سفردوسره
round trip سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round چرخ فلک
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
bring round بهوش اوردن
to bring round بهوش اوردن
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
fita round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز فاصله 03 تا 09 متربرای مردان و 03 تا 07 متربرای زنان با تیر و کمان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
round window روزنه گرد
daily round کارهای روزانه
daily round گردش روزانه
columbia round تیراندازی مخصوص زنان
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
round shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
round angle زاویه 063 درجه
round robin با گردش نوبت
round voyage سفر دوسره
round line طناب گرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com