English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
winning line خطبرنده
Other Matches
winning <adj.> دل انگیز
winning استخراج معدن
winning برنده
winning دلکش
winning فریبنده
winning برد فتح و ففر
winning move حرکت برنده
winning party محکوم له
winning party دادبرده
winning position پوزیسیون برنده
winning post تیری که پایان مسافت دور را نشان میدهد
winning the exchang تفاوت گرفتن
winning post تیر مقصد
winning streak <idiom> موفقیت پشت موفقیت
I have not played my trump ( winning ) card . ورق برنده را هنوز رو نکره ام ( بازی نکردم )
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line spacing فاصله سطور
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line-up به خط شدن
off line غیر متصل
off line برون خطی
line up به ترتیب ایستادن
on line درون خطی
line of d. حد فاصل
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
in line <idiom> با محدودیت متداول
off line قطع
off line منفصل
on line مستقیم
line up ردیف ایستادن تیم
on line در خط
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line متصل
line-up به ترتیب ایستادن
line of d. مرز
line-up ردیف ایستادن تیم
line up به خط شدن
out of line <idiom> ناصحیح
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
in line همراستا
in line شمشیر در وضع حمله
mean line خط میان
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line خط تقسیم دیدبانی
o o line خط دیدبانی سپاه
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
old line محافظه کار
on line help کمک مستقیم
on the line هواپیمای اماده پرواز
down line بار کردن پایین خطی
down the line ضربه از کنار زمین
the line صف
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
to come in to line در صف امدن
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
down the line <idiom> درآینده
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
along line در امتداد خطوط
along line در خط
line out با خط علامت گذاشتن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line by line سطر به سطر
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line موافقت کردن
out of line خارج از خط جبهه
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line طرز
line سطر
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
line : خط
by line خط دوم یافرعی
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
by line خط فرعی راه اهن
by line کار یاشغل اضافی وزائد
line جبهه جنگ
line ردیف
line رشته
line لاین
line محصول
line حدود رویه
line خط زدن
line جاده
line دهنه
line لجام
line رسن
line ریسمان
line رشته بند
line شعبه
line سیم
line در سمت
Are you still on the line? هنوز پشت تلفن هستی؟
line استرکردن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line خط انداختن در
line نسب
line خط دار کردن
line بخط کردن
line اراستن
line ترازکردن
line پوشاندن
line خط
line طناب سیم
by-line خط فرعی راه اهن
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line طناب خط
line خط صف
line صفی در خط
line : خط کشیدن
by-line خط دوم یافرعی
marriage line گواهینامه ازدواج
marriage line عقدنامه سند ازدواج
mason's line ریسمان کار
median line میانه
line terminal ترمینال خط
on line database پایگاه داده درون خطی
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
lumber's line خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
message line خط مخابره
line tester ازمایش کننده خط
marline or line طناب کوچک دولا
lyman line خط لیمان
local line خط محلی
loop line دوراهی
lubber line خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
lubber line خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
line voltage ولتاژ خطی ولتاژ زنجیرشده ولتاژ خط
line voltage ولتاژ شبکه
line voltage ولتاژ خط
line up billiard بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
lubber's line نشانگر سینه
lubber's line علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
load line خط بار
line transformer مبدل خط
load line خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
lumber's line خط سینه ناو
mach line موج ضربهای ضعیف
line width پهنای خط
mooring line طناب مهار مین
ready line صف پشت خط اتش
phase line خط مبداء حرکت جنگی
percolation line خط نفوذ
penny a line ارزان نویس بی مایه
penny a line پست
penny a line ارزان
peaked line خط پاره پاره
peaked line خط چین
pass a line رد کردن طناب
overhead line خط هوایی
overhead line سیمکشی هوایی
outhaul line برون کش
out of line coding کدگذاری برون خطی
phantom line خط سری
phantom line خط فرضی
ready line خط انتظار
profile line نیمرخ زمین
private line خط خصوصی
principal line خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
price line خط قیمت
poverty line خط فقر
possibilities line خط بودجه
possibilities line خط امکانات
pitch line مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
pipe line خط لوله
line integral انتگرال خطی
out line font قلم متغیر
no fire line خط منع اتش
night line ریسمان ماهی گیری شبانه
new line character دخشه تعویض سطر
neutral line خط بی اثر
phase line خط خیز
multipoint line خط چند نقطهای
multidrop line پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line خط چند رشتهای
mould line خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
no fire line خط منع اتش توپخانه
non switched line خط گزینه نشده
out line font فونت متغیر
line item اقلام موجود در چانل درخواست وسایل
orienting line خط توجیه
line length طول سطر
on line system سیستم درون خطی
on line storage حافظه درون خطی
on line operation عمل درون خطی
on line operation عملکرد درون خطی
offside line خط فرضی موازی با دروازه
off line storage حافظه برون خطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com