Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English
Persian
wire rod pass
کالیبر سیم
wire rod pass
رخده سیم
Other Matches
wire
کامپیوتر به همراه برنامه نوشته در سخت افزار که قابل تغییر نیست
wire
هادی فلزی نازک
wire
نصب سیم بندی
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
down to the wire
<idiom>
به آخر خط رسیدن
by wire
بوسیله تلگراف
by wire
باتلگراف
wire to wire
از اغاز تا فرجام
to go down to the wire
<idiom>
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
he sent me a wire
تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
wire
روش ساده اتصال الکتریکی قط عات ترمینال , هم با استفاده از سیمهای عایق که دور هم پیچیده شده اند در هرترمینال و سپس وارد یک محل می شوند با استفاده از سیستمهای نمونه
wire
چاپگر Matrix-dot
wire
ارتباط باسیم
wire
سیم کشی کردن
wire
مخابره کردن
wire
سیم تلگراف سیم کشی کردن
wire
مفتول
wire
تلگراف کردن تلگراف زدن
wire
سیم
wire
خط اغاز یا پایان مسابقه
wire
وایر
to pass over
نادیده رد شدن ازپهلو
to pass over
چشم پوشیدن از
to pass off
برگذارشدن گذشتن
pass out
ناگهان بیهوش شدن
to pass off
تاشدن
to pass off
بیرون رفتن
to pass off
خارج شدن
to pass on
پیش رفتن
to pass on
گذشتن
to pass on
درگذشتن
to pass on
امدن
to pass on
رخ دادن
to pass over
صرف نظرکردن از
two pass
دوگذری
by pass
گذرگاه فرعی
by pass
دور زدن مانع
by pass
لوله یدکی جا گذاشتن
by pass
شنت کردن
by pass
بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
by pass
گذرگاه فرعی مسیر فرعی
by pass
اتصال کوتاه
second pass
گذر دوم
two pass
دو گذری
come to pass
اتفاق افتادن
come to pass
رخ دادن
by pass
لوله فرعی
to pass off
ازمیان رفتن
pass over
عید فطر
pass over
عید فصح
pass out
مردن ضعف کردن
pass on
دست بدست دادن
pass on
ردکردن
pass away
مردن
pass away
درگذشتن
pass on
در گذشتن
pass on
پیش رفتن
pass by
از پهلوی چیزی رد شدن نادیده انگاشتن
pass by
ول کردن
pass off
نادیده گرفتن
pass off
بخرج دادن قلمداد کردن
pass off
به حیله از خود رد کردن
pass off
بیرون رفتن
pass off
تاشدن
pass off
برگزار شدن
pass over
غفلت کردن
pass over
چشم پوشیدن
to pass for
قلمدادشدن بجای
to pass for
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
to pass by any one
از پهلوی کسی رد شدن
to pass a way
مردن نابود شدن
to pass a way
درگذشتن
to pass a way
گذشتن
to pass
سدی راشکستن ودل بدریازدن
to come to pass
روی دادن
to come to pass
واقع شدن
through pass
پاس کوتاه از میان مدافعان
one pass
تک گذری
one pass
یک گذری
pass up
رد کردن صرفنظر کردن
outside pass
رد کردن چوب امدادی بادست چپ به دست راست یار
pass under
رد شدن از جلو موج سواردیگر
pass through
دیدن
pass through
متحمل شدن
pass off
برطرف شدن
to pass somebody something
به کسی چیزی دادن
pass
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
over-pass
پل هوایی
pass
معبر
pass
گردنه
pass
مسیر کوتاه جنگی
pass out
<idiom>
ضعیف وغش کردن
pass on
<idiom>
مردن
pass on
<idiom>
رد کردن چیزی که دیگر
pass
اجازه عبور
pass
عبورکردن
pass off
<idiom>
تظاهر کردن
pass off
<idiom>
جنس را آب کردن
To get a pass.
امتحانی را گذراندن ( قبول شدن )
pass
رد کردن چوب امدادی
pass
تصویب شدن
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
over-pass
پل روگذر
pass
گذراندن
pass
گذر
pass
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
pass
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
pass
انتقال یافتن منتقل شدن
pass
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
pass
سبقت گرفتن از خطور کردن
pass
تصویب کردن قبول شدن
pass
رخ دادن
pass
قبول کردن
pass
جواز
pass
تمام شدن
pass
گذراندن تصویب شدن
pass
بلیط
pass
جواز گذرنامه
pass
پروانه
pass
گردونه گدوک
pass
وفات کردن
pass
گذرگاه
pass
گذر عبور
pass
اجتناب کردن
pass
رایج شدن
pass
پاس دادن
pass
رد شدن سپری شدن
pass
عبور کردن
pass
راه
This too wI'll pass.
این نیز بگذرد
pass
معبر جنگی
pass
کلمه عبور
pass
گذشتن
pass
گذرگاه کارت عبور گذراندن
pass
پاس
wire coil
حلقه سیم
wire coil
سیم پیچ
wire communication
ارتباط با سیم
wire core
مغزی سیمی
wire cutler
سیم بر
trip wire
سیم کشش
wire cloth
تور سیمی پارچه سیمی پرده سیمی
trip wire
سیم ضامن مین
trolley wire
سیم ترن برقی
wire netting
بافت توری سیمی
wire gauze
تور فریف سیم مانند
twisted wire
سیم پیچ
two wire circuit
مدار دو سیمه
two wire circuit
مدار دوسیمه
waterproof wire
سیم نم ناپذیر
wire cutter
قیچی میخچین
locking wire
سیم ایمنی
safety wire
اشبیل ضامن
wire ropeway
سیم نقاله
stranded wire
سیم بهم تابیده
stranded wire
کابل تک لایی
steel wire
سیم فولادی
span wire
سیم مهار
solid wire
سیم تک رشته
slide wire
سیم لغزان
shielded wire
سیم غلاف دار
sense wire
سیم احساس
live wire
سیم زنده
safety wire
سیم ضامن
three wire generator
دینام سه سیمی
span wire
سیم بکسل
secondary wire
سیم خروجی
to draw wire
سیم را ازسیمکش گذرانیدن سیم کشیدن
three wire system
دستگاه سه سیمی
positive wire
سیم مثبت
primary wire
سیم ورودی
resistance wire
سیم مقاومت
resistance wire
فیلامان
tinned wire
سیم قلع اندود
resistance wire
سیم مقاومت دار
return wire
سیم برگشت
safety wire
سیم ایمنی
wire cutter
قیچی سیمبر
wire stripper
سیمچین
wire-tap
استراقسمع تلفنی کردن
wire-tap
گوشیازیتلفنی کردن
wire-tap
نیوشه کردن
wire-tap
وسیلهی استراقسمع تلفنی
wire-tapped
استراقسمع تلفنی
wire-tapped
گوشیازی تلفنی
wire-tapped
نهان گوشی تلفنی
wire-tapped
نیوشه
wire-tapped
استراقسمع تلفنی کردن
wire-tap
نیوشه
wire-tap
نهان گوشی تلفنی
wire-tap
گوشیازی تلفنی
wire sling
تسمهسیمی
wire nut
سیممهره
wire frame
قالبفلزی
wire brush
برسسیمی
wire beater
همزن سیمی
tuning wire
سیمصدا
sioning wire
سیمضهیون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com