English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
English Persian
wishing bone جناغ مرغ جناغ
Other Matches
well wishing ادم نیکخواه خیر خواه
wishing ارزو
wishing ارزوی اجابت دعا
wishing خواسته
wishing چیزی که ارزومیشود
evil wishing بدخواه
Without wishing to belittle [disparage] [denigrate] the importance of this issue, I would like to ... بدون اینکه اهمیت این موضوع را پایین بیاورم من میخواهم ...
bone تقاضاکردن
t bone گوشت و استخوان گاو بشکل حرف T
bone عظم
bone خواستن درخواست کردن
bone استخوان بندی گرفتن یا برداشتن
bone استخوان
to the bone <idiom> به طور کامل
ridge bone ستون فقرات پشت
ridge bone استواری
ridge bone استحکام
ring bone استخوان زیادی در بخولق اسب
scroll bone استخوان فرفرهای
shin bone درشت نی
shin bone قصبه کبری
skin and bone پوست واستخوان
skin and bone لاغر
splint bone استخوان ساق نازک نی
splinter bone قصبه صغری
ridge bone تیره پشت
knuckle bone کعب
knuckle bone قاب بازی
knuckle bone سه قاب
knuckle bone برامدگی بندانگشت
long bone استخوانهای دراز
long bone که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
malar bone استخوان گونه
maxillary bone استخوان ارواره
navicular bone استخوان زورقی
occipital bone استخوان قمحدوه
parietal bone اهیانه
pertrosal bone استخوان سنگی یاحجری
knuckle bone قاب
bone dry خیلی خشک
bone dry جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
alveolar bone استخوانحفرهای
nasal bone استخوانبینی
To set a bone. استخوان جا انداختن
It is now dry as a bone . حالاحسابی خشک شده است
bone of contention <idiom> دلیل برای جنگیدن
as dry as a bone مثل چوب [خشک]
funny bone <idiom> جایی پشت آرنج که موقع ضربه سوزش وخارش میکند
bone-house [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
herring-bone [نقش تزئینی جناغی]
bone dry کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
bone dry خشکیده
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
splinter bone ساق کوچک قزن قفلی
spoke bone زند بالا
spoke bone زند اعلی
stifle bone کاسه زانوی اسب
stirrup bone ;stirrup bone استخوان رکابی
thigh bone استخوان ران
thigh bone فخد
to have a bone to pick بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
tympanic bone استخوانی که پرده صماخ رانگه میدارد
ungual bone استخوان ناخنی
temporal bone استخوان گیجگاه
marrow bone زانو
ankle bone کعب
anvil bone استخوان سندانی
back bone rope ridge
bone ache استخوان درد
bone black عاج سیاه
bone conduction رسانش استخوانی
bone glue سریشم استخوانی
bone oil روغن استخوانی
bone setter شکسته بند
bone setting شکسته بندی
breast bone استخوان سینه
breast bone عظیم قص
ankle bone استخوان قوزک
aitch bone استخوان کفل
marrow bone قاب زانو
bone marrow مغز استخوان
bone marrow مخ
marrow bone استخوان مغز دار
bone marrow مغز قسمت عمده
bone marrow جوهر
bone of contention مایه نفاق
ckeek bone استخوان گونه
zygomatic bone استخوان گونه
funny bone استخوان ارنج
funny bone شوخی
funny bone خوش مزگی
cannon bone استخوان ساق پا
carpal bone حجره گرزن
innominate bone استخوان بی نام
huckle bone استخوان چاربند
huckle bone استخوان لگن
huckle bone قاب
hyoid bone استخوان لامی
huckle bone استخوان قوزک کعب
the humeral bone استخوان بازو
tongue bone لامی
the humeral bone استخوان عضد
the humeral bone بازو
the humeral bone عضد
innominate bone استخژان چاربند که از سه استخوان درست شده است
herring bone معماری یا طرح چپ و راست
collar bone ترقوه
cuttle bone کف دریا
fish bone استخوان ماهی
fish bone خارماهی
foot bone خرده استخوان پا
foot bone غوزک مچ پا
frontomalar bone استخوان پیشانی وگونه
frontal bone استخوان پیشانی
green bone نیزه ماهی
have a bone to pick بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
herring bone استخوان شاه ماهی
hurl bone استخوان ران اسب
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb> عاقبت گرگ زاده گرگ شود
work someone's finger to the bone <idiom> تمام تلاش را به کار بستند
work one's fingers to the bone <idiom> خیلی سخت کار کردن
A bone has stuck in my throat . یک استخوان توی گلویم گیر کرده
rag-and-bone man دورهگرد دستفروش
herring bone bond نماچینی جناغی
herring bone bond رج چینی جناغی
price cut to the bone کمترین قیمت
Two dogs fight for a bone, and a third runs away w. <proverb> دو سگ بر سر استخوانى مى جنگند سومى آنرا بر مى دارد و مى برد .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com