Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 58 (5 milliseconds)
English	Persian
witch doctor	جادو گر و طبیب
witch doctor	ساحر
Other Matches
And you are supposed to be a doctor ! some doctor ( physician ) you are !	مثلا" ناسلامتی شما یک دکتری !
witch	جادوگر
witch	مجذوب کردن
witch	سحرکردن
witch	افسون کردن
witch	پیره زن فریبنده
witch	ساحره
witch	زن جادوگر
witch hazel	موچسب پیچک دیواری
witch hazel	عنبر سائل
witch hazel	هماملیس انجیلی
witch hazel	نارون کوهی گورجین اغاجی
witch-hunting	کشفوتنبیهافرادیکهدارایعقایدمضربرایاجتماعهستند
witch moth	پروانه بید شبانه شب پره
witch hunt	محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunt	محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts	محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch doctors	جادو گر و طبیب
witch doctors	ساحر
to go to this doctor and that	این حکیم وان حکیم کردن
to go to this doctor and that	پیش این طبیب وان طبیب رفتن
doctor-to-be	پزشک آینده
We sent for the doctor.	برای ما این دکتر را صدا کردند.
He has been to see the doctor.	او [مرد] نزد دکتر بود.
saw doctor	ماشینی که با ان دندانههای اره رادرست می کنند
doctor of d.	حکیم الهی
doctor	طبابت کردن
doctor of d.	دکتردرعالم دین
doctor	پزشک دکتر
doctor	درجه دکتری دادن به
family doctor	پزشک خانواده
attendance of a doctor	حضور پزشک روی رینگ بوکس
certificate of a doctor	تصدیق طبیب
Go and fetch a doctor!	برو یک دکتر بیاور!
mad doctor	پزشک دیوانگان
unless otherwise prescibed [by the doctor]	مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
a fake doctor	پزشک قلابی
He's not suited for a doctor.	او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
after death the doctor <proverb>	نوشدارو بعد از مرگ سهراب
doctor in charge	دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Fetch a doctor at once.	زود یک دکتر پیدا کن بیاور
spin doctor	متخصصروابطاجتماعی
woman doctor	پزشک زن حکیم خانم طبیبه
doctor to the company	پزشک شرکت
herb doctor	پزشکی که با داروی گیاهی به مداوا میپردازد
flying doctor	پزشکسیار
certificate of a doctor	گواهی پزشک
just what the doctor ordered <idiom>
the doctor bled me	دکتراز من خون گرفت
school doctor	استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
the doctor ordered an ointment	پزشک مرهم تجویز کرد
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
An apple a day keeps the doctor away. <proverb>	با خوردن یک سیب هر روز نیازی به دکتر نیست. [چونکه آدم دیگر بیمار نمی شود]
The doctor is a busy man .	دکتر سرش شلوغ است
Call a doctor quickly.	فورا پزشک خبر کنید.
Ask your doctor or pharmacist about any health risks and possible side effects.	در مورد هر خطرات سلامتی و عوارض جانبی احتمالی از دکتر یا داروساز خود بپرسید.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com