Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English
Persian
wolf pack
گله گرگ
wolf pack
حمله گرگ
wolf pack
حمله چندزیردریایی با هم به هدف
Other Matches
she wolf
ماده گرگ
she wolf
گرگ ماده
wolf
بوحشت انداختن
wolf
گرگ حریصانه خوردن
wolf hound
تازی درشت اندام
wolf hound
سگ تازی
wolf dog
سگ گرگ
wolf dog
سگ گله
sea wolf
فیل یاخرس دریایی
to keep the wolf from the door
خودرا ازگرسنگی یا قحطی رهانیدن
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
to cry wolf too often
انقدربدروغ فریاد
wolf rearrangement
نوارایی ولف
wolf spider
رتیل
wolf-whistle
<idiom>
سوتی که مرد برای جلب توجه زن(جذاب) می زند
cry wolf
<idiom>
چوپان دروغگو
To cry wolf .
آی گرگ آی گرگ کردن ( اشاره بداستان چوپان دروغگه )
wolf-whistle
نوعیسوتکهسببتغییرصدااززنبهمردشود
keep the wolf from the door
<idiom>
نان بخور و نمیری گیر آوردن
to wolf one's food
<idiom>
مثل گاو خوردن
wolf's milk
فرفیون فربیون مادریون
wolf's claw
رصن نبات کبریت گیاه کبریت
wolf's bane
تاج الملوک اقونیطون عصاره اقونیتون
wolf vault
پرش گرگی روی خرک بااوردن یک پا جمع یک پا باز
wolf child
کودک گرگ پرورده
to hold a wolf by the ear
میان زمین واسمان معلق بودن
alfred wolf gambit
گامبی لاندشتراسه
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
alfred wolf gambit
گامبی الفرد وولف در گشایش رتی شطرنج
wolf kishner reaction
واکنش ولف- کیشنر
wolf in sheep's clothing
<idiom>
گرگ با لباس میش
Though the wolf may lose his teeth but never loses.
<proverb>
گرگ یتى اگر دندانهایش را هم از دست بدهد سرشت خود از دست نخواهد داد .
to pack off
روانه کردن
six-pack
نیم دوجین
pack up
بستن
pack up
دست از کارکشیدن
six-pack
شش قوطی
to pack off
بیرون کردن
pack off
روانه کردن
pack
بقچه
pack
بار
pack
دو رقم دهدهی با کد دودویی در یک کلمه کامپیوتری
pack
وسیله محمول
pack
محمول بادواب
pack
بسته کردن
pack
فشردن
pack
متراکم کردن فشردن
pack
بزور جا دادن
pack
فرستادن
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
بسته
pack
تعداد دیسکهای مغناطیسی ثابت یا متغیر
pack
دسته گروه
pack
کوله پشتی
pack
ذخیره حجمی از داده به صورت کاهشی
pack
بسته کردن یکدست ورق بازی
pack
فشرده سازی
pack
بسته بندی کردن
pack
با نمایش چندین حرف داده با یک حرف ذخیره شده
pack
قرار دادن
pack
تعداد کارت پانچ ها یا دیسکهای مغناطیسی
pack
قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack
ارقام دهدهی ذخیره شده در فضای کوچکی با استفاده از فقط چهاربیت برای هر رقم
pack
توده کردن بزور چپاندن
pack
بارکردن بردن
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
pack animals
چهارپا
power pack
باتری
[مهندسی برق یا الکترونیک]
face pack
مادهایکهبرایتمیزکردنپوستصورتاستفادهمیشود
I'd like a face-pack.
من ماسک صورت میخواهم.
a face-pack
ماسک صورت
pack saddle
زین مخصوص بار
A pack of lies .
یک مشت دروغ
To pack a suitcase.
چمدان بستن
film pack
جایفیلم
emery pack
جاسوزنی
cigarette pack
بستهسیگار
pack ice
یخ شناور
pack ice
یختوده
pack ice
رجوع شود به pack ice
survival pack
بسته نجات
trade pack
بسته بندی تجاری
pack horse
اسب بارکش
pack frame
کوله پشتی زین دار
pack cloth
لفاف بارپیچی
pack box
بسته
pack box
پاکت
pack board
وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
pack artillery
توپخانه محمول با دواب توپخانه محمول توپخانه کوهستانی
nondismountable pack
بسته غیرقابل پیاده سازی
imagery pack
بسته حاوی عکسهای هوایی یک منطقه مشخص
gravel pack
پوشش شنی
flat pack
بسته مسطح
dry pack
مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
dismountable pack
بسته قابل پیاده سازی
disk pack
گروه بسته
disk pack
بسته دیسک
disk pack
گرده بسته
pack horse
یابو
pack horse
بارگیر
amphibious pack
تک اب خاکی
pack annealing
التهاب لفافی
to pack a jury
جورکردن و برگزیدن اعضای هئیت منصفه بدانسان که طرافداری از شخص بنماید
pack animal
چهارپا
summit pack
کوله قله
pack animal
حیوان باربر
pack animals
حیوان باربر
power pack
جعبه تغذیه
power pack
دستگاه تنظیم برق
climbing pack
کوله پشتی
ab power pack
جعبه تغذیه ا.ب
pack staff
بارنگهدار
pack staff
بغچه نگه دار
amphibious pack
بارهای اب خاکی
pack saddle
زین بارگیری
pack road
جاده مال رو
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
a pack of ravening wolves
یک گروه گرگ ژیان
to pack a weapon
[colloquial]
مسلح بودن
pack annealing furnace
کوره التهاب لفافی
portable disk pack
بسته دیسک قابل حمل
consolidated pack ice
مجموعه یخهای شناور
To collect (pack)the household goods.
اسباب خانه را جمع کردن
The kings horse has been called a pack horse.
<proverb>
به اسب شاه گفتند یابو .
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com