Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 199 (9 milliseconds)
English
Persian
women's army corps
ارتش زنان
women's army corps
قسمت زنان ارتش
Other Matches
army corps
سپاههای نیروی زمینی
army corps
سپاههای ارتش
army nurse corps
قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
old women
پیرزن
women
جمع واژهی woman
corps a corps
تماس بدنی
corps
سپاه
corps
لشگر
corps
هیات
corps
دسته
corps
م عده لشکر
corps
جسد
corps
هیئت
corps
گروه
career women
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
career women
زن دارای حرفه یا پیشه
to feel women up
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
to grope women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
Women's Liberation
آزادیزنان
women's movement
تلاشبرایتحققآزادیزنان
to pick up women
<idiom>
دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
to feel women up
دستمالی کردن زنها
[منفی]
women's libber
زنیکهدارایعقائدفمینیستیمیباشد
to grope women
دستمالی کردن زنها
[منفی]
women's toilet
دستشوییزنانه
fancy women
جنده فاحشه
fancy women
ادم خیالپرور
fancy women
جاکش
women's dres
جامه زنان
when will women have the vote?
زنان کی حق رای
when will women have the vote?
خواهند داشت
women students
زنان دانش اموز محصلین اناث
women's apartments
قسمت زنانه
consular corps
هیات کنسولی
corps artillery
توپخانه سپاه
corps artillery
توپخانه همراه سپاه
corps commander
فرمانده سپاه
corps diplomatique
هئیت نمایندگان سیاسی
corps troops
یکانهای سپاه
espirit de corps
روحیه گروهی
signal corps
رسته مخابرات
signal corps
قسمت مخابرات
artillery corps
رسته توپخانه
artillery corps
قسمت توپخانه
spirit de corps
روحیه قسمتی
spirit de corps
حمیت قسمتی
spirit de corps
غرور نظامی
spirit de corps
روح یگانگی و اتحاد
Peace Corps
سپاه صلح
veterinary corps
رسته دامپزشکی
volunteer corps
سپاه داوطلب
press corps
گروهیازخبرنگارانکهباهمکارمیکنند
esprit de corps
غرور نظامی روح یگانگی
esprit de corps
روحیه قسمتی
esprit de corps
روح رفاقت
esprit de corps
حمیت قسمتی
Marine Corps
نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
esprit de corps
روح گروهی
esprit de corps
روح صمیمت و یگانگی دسته جمهی
diplomatic corps
هیات نمایندگان سیاسی
diplomatic corps
هیات دیپلماتیک
diplomatic corps
هیات سیاسی
corps de logis
[بلوک سیمانی اصلی در ساختمان]
women labor force
نیروی کار زنان
to make a grab at women
دستمالی کردن زنها
[منفی]
to make a grab at women
عشقبازی کردن با زنها
[بدون رضایت زن]
association for women in computing
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
commandant of marine corps
فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
a comparison of men's salaries with those of women
مقایسه حقوق مردان با زنان
adjutant general corps casual
منتصب به اجودانی
One mustn't sk apple trees for oranges, France for sun, women for love, life for happiness.
نباید از درخت پرتقال انتظار سیب، از فرانسه انتظار آفتاب، از زنان انتظار عشق و از زندگی انتظار شادی داشت.
army
جیش
army
ارتش
army
لشگر
army
سپاه گروه
army
جمعیت
army
صف
army
ارتش نیروی زمینی
army
نیرو زمینی
the a of the army
پیشرفت ارتش
army
دسته
the main army
بخش عمده ارتش
to join the army
به سربازی رفتن
conscript army
ارتش سربازان وفیفه
to serve in the army
درارتش خدمت کردن
Salvation Army
تشکیلات مسیحیان که هدفش تبلیغ دینی وکمک بفقرا است
army helicopter
هلیکوپتر ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
right wing of army
جناح یمین
regular army
ارتش دائمی
regular army
ارتش کادر ثابت
right wing of army
پهلوی راست میمنه
secretary of the army
وزیر نیروی زمینی
the losses of the army
تلفات ارتش
the red army
ارتش سرخ
standing army
ارتش کادر ثابت
standing army
ارتش منظم
standing army
ارتش دائمی
theater army
ارتش مستقر در صحنه عملیات
to lead an army
لشکر کشیدن
to outflank an army
گرد سپاهی گشتن و از پهلوبدان تاخت کردن
army helicopter
چرخبال ارتشی
[نظامی]
[حمل و نقل هوایی]
Territorial Army
ارتشتحتآموزشبریتانیا
theater army
نیروی زمینی صحنه عملیات
regular army
ارتش منظم
active army
ارتش کادر
army depot
امادگاه نیروی زمینی
army forces
نیروهای زمینی
army forces
نیروهای ارتشی یکانهای ارتشی
army group
گروه ارتش
army in the field
نیروی زمینی درصحنه عملیات
army of observation
عده دیدبانی
army of occupation
نیروهای اشغالی
army of occupation
نیروی اشغال کننده
army of occupation
نیروی اشغالگر
army of occupation
ارتش فاتح ارتش اشغالگر
army in the field
ارتش مستقر در صحنه عملیات
army regulation
نظام نامه ارتشی
army regulation
مقررات ارتشی
army corpa
ستون
army corpa
سپاه
active army
ارتش پیمانی ارتش کادر ثابت
army aircraft
هواپیمایی نیروی زمینی هواپیماهای نیروی زمینی
army artillery
توپخانه ارتش
army artillery
توپخانه نیروی زمینی
army attache
وابسته نظامی
army attache
وابسته زمینی
army aviator
خلبان نیروی زمینی
army aviator
خلبان هوانیروز نیروزفر
army base
پایگاه نیروی زمینی
army base
پادگان نیروی زمینی
army commander
فرمانده ارتش
army commander
فرمانده نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات فرمانده قسمت زمینی
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
army reserve
احتیاط نیروی زمینی
army reserve
قسمت احتیاط نیروی زمینی
army troops
عدههای ارتشی یکانهای نیروی زمینی
army troops
یکانهای رده ارتش
army staff
ستاد نظامی
army staff
ستادارتش
department of the army
وزارت نیروی زمینی
army staff
ستاد نیروی زمینی
army aviation
هواپیمای نیروی زمینی هوانیروز
field army
ارتش رزمی
army stores
فروشگاه ارتش
field army
ارتش صحرایی
field army
ارتش
army terminals
باراندازهای نظامی سکوهای نظامی باراندازهای نیروی زمینی
assistant secretary of the army
معاون وزیر نیروی زمینی
army general staff
ستاد عمومی ارتش
army training program
برنامه اموزش نیروی زمینی
army deposit fund
پس انداز انفرادی افراد
army training test
راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
army training program
برنامه اموزش نظامی
army deposit fund
سپرده پولی پرسنل نیروی زمینی
army beta test
ازمون بتای ارتش
left wing of army
جناح یسار
left wing of army
پهلوی چپ میسره
industrial reserve army
ارتش ذخیره صنعتی
army alpha test
ازمون الفای ارتش
army assault team
تیم هجومی نیروی زمینی
reserve army of unemployed
سپاه ذخیره بیکاران
chief army censor
افسر نافر فرماندهی عملیات مشترک نیروی زمینی
reserve army of unemployed
ارتش ذخیره بیکاران
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms army
ارتش مرکب
to discharge someone without honor
[from the army]
اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
army general staff
ستادنیروی زمینی
the army lost heavily
ارتش تلفات سنگین داد
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
Swiss army knife
دستهچاقوسوئیسی
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army personnel system
سیستم عملیات پرسنلی نیروی زمینی
army post office
پستخانه نیروی زمینی
army post office
شعبه پستی نیروی زمینی
army service area
منطقه عقب ارتش
army program memorandum
لایحه برنامههای نیروی زمینی
army program memorandum
لایحه برنامههای ارتشی
army service area
منطقه سرویس نیروی زمینی
army national guard
گارد ملی وابسته به نیروی زمینی
army reserve command
فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
army postal clerk
متصدی پست ارتشی
army landing forces
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات اب خاکی نیروی زمینی پیاده شونده در ساحل
The army had to retreat from the battlefield.
ارتش مجبور به عقب نشینی از میدان جنگ شد.
army management structure
سازمان مدیریت نیروی زمینی
army material command
فرماندهی اماد نیروی زمینی
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
To what do you attributeThe failure of the army?
شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
army material program
برنامه تهیه اماد نیروی زمینی
army genetal classification test
ازمون طبقه بندی عمومی ارتش
air force personnel with the army
پرسنل نیروی هوایی ماموربه نیروی زمینی
army ready material program
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
army airdefense command post
پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
army training and evaluation program
برنامه اموزش و ارزیابی یکانهای نیروی زمینی
army classification battery test
ازمون کارایی پرسنلی ازمون قابلیت انفرادی
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com