Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
word association test
ازمون تداعی واژه ها
Other Matches
association test
ازمون تداعی
word choice test
ازمون واژه گزینی
word span test
ازمون فراخنای واژه ها
word building test
ازمون واژه سازی
His word is his bond. HE is a man of his word.
حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word .
قولش قول است
association
پیوند ارتباط
association
هم خوانی
association
وابستگی وابسته سازی
association
امیزش
association
تداعی معانی تجمع
association
پیوستگی
association
معاشرت اتحاد
association
انجمن
association
شرکت
association
تجمع
association
اجتماع
association
همباش
association
تداعی
association psychology
روانشناسی تداعی گرا
memorandom of association
اساسنامه شرکت
memorandum of association
اساسنامه شرکت
memorandum of association
شرکتنامه تجاری
association school
مکتب تداعی
association pathway
گذرگاه ارتباطی
association method
روش تداعی
association time
زمان تداعی
backward association
تداعی وارونه
bar association
کانون وکلا دادگستری
bar association
کانون وکلا
argument association
وابسته سازی نشانوند
association of ideas
تداعی معانی
association football
اتحادیه فوتبال
association croquet
مسابقه بین دو تیم یا دو نفر در زمینی بطول 53 متر و عرض 62متر با 6 دروازه و یک میله عمودی
association croquet
کروکه انگلیسی
association cortex
قشر تداعی
association by contiguity
تداعی از راه مجاورت
association areas
مناطق ارتباطی
artieles of association
شرکت ناور
articles of association
اساسنامه
association neuron
نورون ارتباطی
article of association
اساسنامه شرکت
association of ideas
تداعی اندیشه ها
producers association
انجمن تولید کنندگان
forward association
تداعی رو به جلو
association nuclei
هستههای ارتباطی
clang association
تداعی اوایی
residents' association
انجمنشورایمحل
trade association
تشکیلات صنفی
free association
تداعی ازاد
trade association
انجمن صنفی
housing association
انجمنخانهیابیبهقیمتنازلتر
association coefficient
ضریب ارتباط
association in information systems
professionals
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
parent-teacher association
انجمناولیاومربیان
international development association
مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
savings and loan association
صندوق پس انداز تعاونی ورهنی
association in information systems
انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
special libraries association
انجمن کتابخانههای مخصوص
frontal association area
منطقه ارتباطی پیشانی
association for computers and humanities
یک سازمان بین المللی که مشوق تحقیقات در زبان مطالعات ادبی تاریخی انسان شناسی و علوم اجتماعی به کمک کامپیوتر واستفاده از ان در افرینش ومطالعه هنر و موسیقی ورقص میباشد
association for women in computing
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
association for computing machinery
بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
association for system management
یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
e f t a (european free trade association
اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
e f t a (european free trade association
اتریش
e f t a (european free trade association
سوئد
data processing management association
انجمن مدیریت پردازش داده
european free trade association
A .T.F.E
e f t a (european free trade association
سویس نروژ
e f t a (european free trade association
فنلاند که تعرفه گمرکی و سود بازرگانی را درمعاملات فیمابین خود ازمیان برداشته اند
international air transport association
اتحادیه بین المللی حمل و نقل هوایی
national computer graphics association
انجمن ملی گرافیک کامپیوتری
e f t a (european free trade association
پرتقال دانمارک
last word
بیان یا رفتار قاطع
word for word
طابق النعل بالنعل
a word or two
چند تا کلمه
[برای گفتن]
last word
اتمام حجت
last word
حرف اخر
i came across a word
بکلمه ای برخوردم
the last word
حرف اخر
word for word
کلمه به کلمه
word for word
تحت اللفظی
upon my word
به شرافتم قسم
word
اطلاع
keep to one's word
سر قول خود بودن
at his word
بفرمان او
at his word
بحرف او
All you have to do is to say the word.
کافی است لب تر کنی
get a word in
<idiom>
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
to keep to one's word
سرقول خودایستادن
to keep to one's word
درپیمان خوداستواربودن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
in a word
<idiom>
به طور خلاصه
say the word
<idiom>
علامت دادن
last word
<idiom>
نظر نهایی
I want to have a word with you . I want you .
کارت دارم
Could I have a word with you ?
عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
to word up
کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
in a word
خلاصه
in a word
خلاصه اینکه مختصرا
in one word
خلاصه
to keep to one's word
درست پیمان بودن
in one word
خلاصه اینکه مختصرا
Take somebody at his word.
حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
May I have a word with you?
ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
keep one's word
<idiom>
سرقول خود بودن
say a word
حرف زدن
word
سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word
عهد
the last word
ک لام اخر
take my word for it
قول مراسندبدانید
word
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word for word
<adv.>
نکته به نکته
word
روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
تعداد کلمات در فایل یا متن
word
مشابه 10721
word
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word
کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word for word
<adv.>
مو به مو
word for word
<adv.>
کلمه به کلمه
word
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
that is not the word for it
لغتش این نیست
word
بالغات بیان کردن
word
لغات رابکار بردن
word
فرمان
the last word
سخن قطعی
word
واژه
word
لغت
word
گفتار
word
موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word
لفظ
the last word
سخن اخر
word
کلمه
to say a word
حرف زدن
to say a word
سخن گفتن
say a word
سخن گفتن
word
واژه سخن
word
بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word
پیغام خبر
word
حرف
not a word of it was right
یک کلمه انهم درست بود
word
عبارت
word
قول
cross word
جدول لغز
in the p sense of the word
بمعنی واقعی کلمه
cross word
جدول معمائی
buzz word
رمز واژه
buzz word
لغت بابروز
four-letter word
واژهیچهار حرفی
four-letter word
واژهی قبیح
data word
کلمه داده
in word and deed
درگفتارو عمل
to plight one's word
متعهدشدن
instruction word
کلمه دستورالعمل
score out that word
ان واژه را خط بزنید
word class
ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind
کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
written word
کلماتنوشتاری
to pledge one's word
قول یا پیمان دادن
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
to pawn one's word
پیمان بستن
I always stick to my word.
من همیشه سر حرفم می ایستم
to pawn one's word
عهد کردن
computer word
کلمه کامپیوتری
score out that word
روی ان واژه خط بکشید
to plight one's word
قول دادن
swear-word
فحش
swear-word
ناسزا
to rime one word with another
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
send word
خبر دادن
control word
کلمه کنترل
to plight one's word
عهد کردن
word correction
اصلاحکلمه
send word
پیغام دادن
He didnt say a word.
یک کلام هم حرف نزد
ghost word
کلمه غیرمصطلح
he is a man of his word
گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
head word
کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
word frequency
بسامد واژگانی
word hoard
لغت نامه
word length
طول کلمه
word length
درازای کلمه
word mark
نشان کلمه
ghost word
لغت غیر مستعمل
word fluency
سیالی واژگانی
word deafness
واژه کری
word count
واژه شماری
function word
کلمه دستوری
full word
کلمه کامل
full word
تمام کلمه
send word for him
پیغام برای او بفرستید
half word
نیم کلمه
word addressable
نشانی پذیری کلمه
word and deed
گفتاروکردار قول وفعل
word book
کتاب لغت
word mark
علامت کلمه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com