English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
word square acrostic
word square جدول کلمات متقاطع
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
square one <idiom> درآغاز
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
three square دارای سه ضلع مساوی
three square بشکل مثلث
out of square خارج از چهار گوش بطور نامنظم یا نادرست
out of square کج
three square سوهان اهنگری دارای مقطع مثلث شکل
on the square بانصاف
on the square بدرستی
t square خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی
square خانه شطرنج
square چهارگوش کردن مربع کردن
square بتوان دوم بردن مجذور کردن
square وفق دادن
square جوردراوردن
square مربع
square مرتب کردن کلاه
square چهار گوش
t square خطکش چلیپایی
square مساوی
square به یک طرف میله وعمود به ان
square تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square راست حسینی
on the square بدون کجی
all square مساوی
four-square صریح
four-square محکم
four-square قرص
four-square پابرجا
four-square استوار
four-square مصمم
four-square پراراده
four-square به طور صریح
four-square با صراحت
four-square رک
four-square بیرودربایستی
four-square صادق
mean square یک مربع حسابی
try square گونیای فلزی
by the square بدقت
by the square درست
by the square مطابق نمونه
four-square کاملا مربع
four-square چهار گوشهی کامل
four-square چهارگوش
four-square رک و راست
four-square راستگو
four-square مصممانه
square برابر
to square up خود را آماده کردن [برای دعوی یا حمله]
four-square بیشیله پیله
square گونیا
square واریز کردن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
square out ضربه از خارج محدوده میلههای کریکت
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
square چارگوش
square جذر میدان
square مجذور
square عادلانه
square منظم حسابی
square منصف
square مربع توان دوم
square گوشه دار
square stone سنگ بادبر
square leg محل بازیگر در ردیف توپزن وکمی دور از او
square lattice شبکه مربعی
square knot گره مربع
square knot گره مربر
square knot گره مرکب از دونیم کره
square inch اینچ مربع
weak square حفره سوراخ
square matrix ماتریس مربعی
square matrix ماتریس مربع
square shouldered دارای شانه پهن
square shouldered چهارشانه
flight square خانه فرار شطرنج
square shooter باشرف
square shooter ادم درستگار
square rigger نوعی کشتی بادی
square pyramid هرم مربع القاعده
square potential well چاه مربعی پتانسیل
square mil میل مربع
square metre متر مربع
square means second p مجذوریعنی توان دوم
square planar مسطح مربعی
weak square خانه ضعیف شطرنج
magic square چار گوشی که خانههای شطرنجی دارد
square toed دارای پنجه مربع
square toed متروکه
square wave موج چهار گوش
square wave موج مربعی
root mean square ریشه دوم میانگین حسابی توانهای دوم همه مقادیرممکن یک تابع
square wave موج مربع
square wave باس ای که عمودی حرکت میکند. به طرف بالا سپس سطح خود را تغییر میدهد وعمودی پایین می آید. بازیابی داده از پایگاه داده ها به کار می رود
square wood بریدن الوار
square wood چارتراش کردن الوار
steel square گونیای فولادی
t mitre the square گونیا را فارسی کردن
square toed امل
square toed قدیمی مسلک
square ball پاس عرضی
square foot فوت مربع
mean square deviation اختلاف
mean square deviation مغایرت
mean square deviation میزان انحراف متداول
to play square راست وحسینی بازی کردن
square dome چهار طاقی
miter square گونیا
three square file سوهان سه گوش
square dance رقص چوبی
square dance رقص محلی امریکا
square base کف گلوله یا قسمت ته گلوله
t mitre the square گوشه نودزینه را نیم کردن
square root ریشه دوم
square roots جذر
square roots ریشه دوم
square deals باشرف بودن رک وراست
square brackets قلابهای گوشه دار
I cannot square it with my conscience to ... من این را نمی توانم به وجدانم وفق بدهم ...
fair and square <idiom> راست وبی پرده
The Ferdowsi Square . میدان فردوسی
square root جذر
square matrix ماتریس مربعی [ریاضی]
square radian استرادیان [یکای زاویه فضایی ] [ریاضی]
square bracket قلاب
to be back to square one <idiom> دوباره به اول داستان رسیدن
to be back to square one <idiom> دوباره به سر [آغاز] کار رسیدن
hollow square [گچ بری هرمی رومی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
square design طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
square number مربع کامل [ریاضی]
square deal تقلب نکردن
square deal باشرف بودن رک وراست
square deals تقلب نکردن
weak square نقطه ضعف
back square گونیای فلزی که در کارگاههااستفاده میشود
betwixt square گونیا
square sail بادبانچهاگوش
square trowel مالهچهاگوش
color square مربع رنگ نما
chi square مربع خی
white square خانهسفید
set square گونیا
carpenters try square گونیای درودگری
square bracket براکت
square bracket کروشه
square root of جذرعددی
bevel square گونیا
square bet شرطچهارگوش
black square خانهسیاه
square move حرکت
square neck یقهچهاگوش
square meal غذایمقوی
square flag پرچممربع
weighted least square method روش حداقل مربعات وزنی در اقتصادسنجی برای تخمین پارامترها
square pyramidal molecule مولکول هرمی مربع القاعده
black square weakness ضعف خانههای سیه رنگ شطرنج
chi square distribution توزیع مربع خی
square root method روش جذرگیری
square head plug انشعابسرچهارگوش
chi square test ازمون "چی دو "
square-headed tip سرچهاگوش
square root key دکمهرادیکال
square law detection یکسوکنندگی مربعی
pound per square inch پوند بر اینچ مربع
root mean square velocity جذر میانگین مجذور سرعت
root mean square error جذر میانگین مجذور خطا
triangular set square گونیای نقشه کشی
ordinary least square method روش حداقل مربعات معمولی
He gave me a square deal . بامن منصفانه معامله کرد
ounce per inch square اونس اینچ مربع
bevelled edge square زاویه حاده
triangular set square گونیای رسم کشی
bevel steel square نقاله
His deeds fail to square with his words. عملش با حرفش نمی خواند
square peg in a round hole <idiom> شخصی که مناسب کاری نباشد
square shaft screw of bolt میله چارتراش
square-jawed adjustable spanner تنظیم دهانه آچار پیچ گوشتی
to keep to one's word سرقول خودایستادن
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
word اطلاع
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to keep to one's word درست پیمان بودن
the last word حرف اخر
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word for word <adv.> کلمه به کلمه
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
word for word <adv.> نکته به نکته
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
word for word <adv.> مو به مو
the last word سخن قطعی
the last word ک لام اخر
the last word سخن اخر
word for word طابق النعل بالنعل
word for word تحت اللفظی
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com