English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
work relief استراحت توام با کار
Other Matches
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
To go to work . to start work . سر کار رفتن
relief خلاص کردن
relief کم کردن
relief نقشه برداری عوارض زمین
relief well چاه فشارشکن
in relief بطور برجسته
in relief برجسته
relief نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
out relief دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
by way of relief برای تنوع
relief well چاه بارشکن
relief well چاه تخلیه
relief شکل فاهری و پست و بلندی
relief مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
relief راحتی
relief فراغت ازادی
relief برجسته کاری
relief خط بر جسته
relief حجاری برجسته
relief تسکین
relief کمک
relief رفع نگرانی
relief امداد
relief اعانه
relief اسودگی
relief تحفیف
relief معافیت
relief کاهش
relief رهایی
relief تسکینی
relief جانشین
relief گره گشایی جبران
relief ترمیم اسایش خاطر
relief تشفی
relief commander گروهبان پاسدار یا پاسبخش
relief angle زاویه خلاصی
relief emboss برجسته
relief angle زاویه ازاد
relief emboss نقشه برجسته
relief fund وجوه اعانه
relief hole سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
relief in place تعویض در محل
relief maps نقشههای توپوگرافی نقشههای هندسی زمین
relief time زمان استراحت
relief valve شیر اطمینان
relief map نقشه برجسته نما
relief map نقشه برجسته
relief interval استراحت متناوب
relief of sentry عوض نگهبان
relief in place تعویض یکانها در محل
refugee relief کمک به پناهندگان و فراریان ازمنطقه جنگی
refugee relief نجات پناهندگان
emergency relief رهایی ازمصایب غیر مترقبه
low relief نقش نیم برجسته
half relief نیم برجسته
debt relief صرف نظر از بدهکاری
debt relief بخشش بدهکای
high relief نقش تمام برجسته
high relief نقوش برجسته
emergency relief رهایی از بلایا
eleemosinary relief دستگیری خیر خواهانه یامجانی
relief printing چاپگربرجسته
tax relief کاهشمبلغمالیاتی
pauper relief بینوایان
pauper relief اعانه
high relief برجستگی زیاد
outdoor relief اعانه بمردمی که بیرون ازبنگاه اعانه زندگی می کنند
bas-relief برجسته کاری
narrative relief نقش برجسته روایتی
narrative relief نقش برجسته توصیفی
mezzo relief نیم برجسته
basso relief برجسته کوتاه
stucco relief گچبریهای برجسته
terrain relief شکل فاهری زمین
terrain relief پستی وبلندی زمین
bas-relief برجسته کوتاه
to stand out in relief برجسته یا روشن بودن
bas relief برجسته کوتاه
bas relief نقش کم برجسته
bas-relief نقش کم برجسته
to bring out in relief برجسته یا روشن کردن
relief [from pain] کاهش درد
relief [from pain] تسکین [درد]
relief valve شیر خلاص
relief valve شیر فشارشکن
shaded relief عوارض مشخص یا بسیارناهموار
pressure relief valve دریچهتخلیهفشار
discomfort relief ratio بهر راحتی- ناراحتی
compensating relief valve شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
air relief valve دریچههوا
pressure-relief valve دریچهتخلیهفشار
prossure relief valve شیر خلاص فشار
air relief cock مجرای تهویه
we have done our work ما کار خود
to work out زیادخسته کردن
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
we have done our work را کردیم
to work someone up <idiom> تو جلد کسی رفتن
to work out پیداکردن
work in <idiom> ساییدن
to work with a will بامیل کارکردن با شوق وذوق کارکردن
To work on someone کسی را پختن [از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
to work out منتهای استفاده را کردن از
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
useful work کار سودمند
he is at work مشغول کاراست
work up <idiom> برانگختن
he is at work سر کار است
work over <idiom> کتک زدن برای اخاذی
work into <idiom> آرام آرام مجبور شدن
useful work کار مفید
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
work out <idiom> موثر بودن
work on/upon <idiom> تفثیر گذاردن
work out <idiom> تمرین کردن
work off <idiom> اجبار چیزی به حرکت
i am through with my work کارم به پایان رسید
work in <idiom> قاطی کردن
to work out دراوردن
to work off مصرف کردن دست کشیدن از
they have done their work کار خود
work in مشکلات را از میان برداشتن
work out برنامه یک جلسه تمرین
work out تمرین امادگی
work out تمرین
work out تدبیرکردن
work in داخل کردن
work in وفق دادن
work off از شر چیزی خلاص شدن بفروش رساندن
work out از کار کاردراوردن
work out در اثرزحمت وکار ایجاد کردن
work out حل کردن
they have done their work را کرده اند
work in با فعالیت و کوشش راه بازکردن
work up بتدریج برانگیختن
to work off بفروش رساندن اب کردن
to work off خالی کردن
to work in داخل کردن
to work in جادادن
wonder work معجزه استادی عجیب
work up کم کم فراهم کردن
to look for work عقب کارگشتن
near work کاری که نگاه نزدیک می خواهد
to look for work پی کار گشتن
to keep at some work د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
work up عمل اوردن
work up ترکیب کردن ساختن
work out تعبیه کردن
all work and no p درکارامدن
at work سر کار
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
at work مشغول کار
work کوشش
at work دست درکار
work عمل کردن
get to work مشغول کارشوید
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
to work it <idiom> روی چیزیی کارکردن و حل کردن
all work and no p بکارافتادن
work کار [فیزیک]
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
do your own work کارخودتانرابکنید
work قطعه کار
work موثر واقع شدن عملی شدن کار
work کار کردن
work انتقال انرژی برابرحاصلضرب نیرو در جابجایی نقطه اثر ان
out of work بیکار
work عملی شدن
to work out something چیزی را حل کردن
by work کار غیر مقرر
work کارخانه
work وفیفه
work اثارادبی یا هنری
work out خوب پیش رفتن
work نوشتجات
by work کار فرعی
work زیست عمل
work استحکامات
work کارکردن
get down to work بکار پرداختن
to work together دست به دست هم دادن
work کار
to work together همیاری کردن
to work together باهم کارکردن
work شغل
to work together تعاون کردن
work موثر واقع شدن
work عملکرد
get to work دست بکار زدن
work load حجم کار
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
cooperative work همکاری مشترک
work load مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
work load فرفیت کار
work load کاربار
work into rage خشمناک شدن
work order برگ کار
maintenance work کار تعمیر و نگهداری
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com