English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 81 (9 milliseconds)
English Persian
working mean میانگین مفروض
Search result with all words
working کار کننده
working مشغول کار
working کارگر طرزکار
working استخراج
working فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working درست کار میکند
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working capital سرمایه در گردش
working capital تنخواه گردان
working parties گروه کار
working party گروه کار
working class طبقه کارگر
working class مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes طبقه کارگر
working classes مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working stress تنش مجاز
cold working سردکاری
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working property قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
furnace working طرزکار کوره
hard working پرکار
hard working زحمت کش
hot working brass برنج قابل اهنگری
hot working die ابزار عملیات حرارتی
hot working steel فولاد عملیات حرارتی
i do not feel like working حال
i do not feel like working کار کردن ندارم
in good working order دایر
in working condition دایر
in working condition کارکننده
iron and steel working industry صنعت اهن و فولاد
it is in good working order خوب کار میکند
it is in good working order دایر است
metal working فلزکاری
metal working industry صنعت فلزکاری
safe working load بارکاری مطمئن
super imposed working load بار مربوط به بهره برداری از بنا
under ground working استخراج زیرزمینی
working angle زاویه موثر
working asset سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
working asset سرمایه کار
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
working capacity سرمایه جاری
working capacity فرفیت کار
working capacity توانایی کار
working circuit مدار جریان کار
working conditions شرایط کار
working day روز کار
working day ساعت کار روزانه
working drawing طرح ونقشه کار
working fluid سیال عامل
working fluid سیال متحرک
working lead بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working lead fluid سیال متحرک یا عامل
working load بار مجاز
working load بار کاربردی
working man کارگر افزارمند
working paper ورقهء استخدام کارگر
working paper تعرفهء کار
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
working point نقطه فشار متوسط
working population جمعیت شاغل
working sails بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working section قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working set مجموعه دایر
working set مجموعه کاری
working storage حافظه کاری
working storage انباره کاری
working area محوطهاستخراج
working pressure gauge استخراجدرجهفشار
working relationship رابطهکاریوحرفهای
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have been working here for years. سالهاست دراینجا کار می کنم
He was working like the devil. مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
The working (middle,upper)class. طبقه کارگر (متوسط بالا )
With meager income . I am working all day for a mere pittance . با چندرغاز تمام روزکار می کنم
Stress reduces an employee's working capacity' استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
instead of working بجای اینکه او کار بکند
I'm working on it. دارم روش کار میکنم.
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com