Dictiornary-Farsi | working parties | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 126 (7 milliseconds)

English	Persian
working parties	گروه کار


Other Matches

third parties	شخص ثالث
parties	متداعیین اطراف دعوی
parties	اصحاب دعوی
parties	اطراف
parties	طرفین
contracting parties	متعاقدین
hen parties	مهمانی زنانه
hen parties	مجلس رقص زنانه
parties to a dispute	اصحاب دعوی
garden parties	گاردن پارتی
house-parties	دوره خانگی
house-parties	مجالس خانگی
idological parties	احزاب دارای روش فکری خاص
parties of dispute	اصحاب دعوی
injured parties	طرف خسارت دیده
interested parties	اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
coalition parties	احزاب موتلف
search parties	دستهی جستار گرد
search parties	گروه پیگرد
contracting parties	طرفین قرارداد
contracting parties	طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
coalition parties	احزاب موتلفه
parties to a dispute	متداعیین
tea parties	مهمانی چای
contracting parties	طرفین متقاعدین
parties to the contract	متعاقدین
parties to the contract	طرفین عقد
reconciliation of two parties	اصلاح ذات البین
the coalition parties	احزاب ائتلاف کننده
the coalition parties	احزاب موتلفه
the contracting parties	طرفین متعاهدین
the contracting parties	طرفین متعاقدین
parties to the contract	طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
parties to a contract	طرفین قرارداد
parties to a contract	طرفین متعاهدین
tea parties	عصرانه چای
parties to the contract	متعاملین
The two parties seem irreoncilable.	طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
injured parties	طرف صدمه دیده
The opposition parties .	احزاب مخالف
boarding parties	گروه پژوهش
boarding parties	تیم تفتیش
trial in presence of the parties	دادرسی حضوری
social democratic parties	حزب سوسیال دمکرات
high contracting parties	طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
working mean	میانگین مفروض
working	استخراج
working	کارگر طرزکار
working	مشغول کار
working	کار کننده
working	درست کار میکند
I'm working on it.	دارم روش کار میکنم.
instead of working	بجای اینکه او کار بکند
working	فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working fluid	سیال عامل
working load	بار کاربردی
working drawing	طرح ونقشه کار
working section	قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
working day	ساعت کار روزانه
working day	روز کار
working conditions	شرایط کار
working circuit	مدار جریان کار
He was working like the devil.	مثل شیطان کارمی کرد(پرتلاش)
I have been working here for years.	سالهاست دراینجا کار می کنم
working fluid	سیال متحرک
working set	مجموعه دایر
working sails	بادبان معمولی که با بادبان سبک یا سنگین در موقع تغییرشدت باد فرق دارد
working population	جمعیت شاغل
working point	نقطه فشار متوسط
working set	مجموعه کاری
working plan	نقشه اجرا راهنمای کار
working paper	تعرفهء کار
working paper	ورقهء استخدام کارگر
working storage	حافظه کاری
working man	کارگر افزارمند
working storage	انباره کاری
working load	بار مجاز
working lead	بار یا نیرویی که ساختمان یاجزیی از ان هنگام کارکردمعمولی متحمل میشود
working area	محوطهاستخراج
working relationship	رابطهکاریوحرفهای
I am working here non-stop.	یک بند دارم اینجا کار می کنم
working capacity	توانایی کار
working capacity	فرفیت کار
working capital	سرمایه در گردش
hard working	زحمت کش
hard working	پرکار
furnace working	طرزکار کوره
cold working	شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working	سردکاری
working stress	تنش مجاز
working class	طبقه کارگر
working classes	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working classes	طبقه کارگر
working class	مربوط به طبقه کارگر و زحمتکش
working capital	مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
working party	گروه کار
working capital	تنخواه گردان
i do not feel like working	حال
i do not feel like working	کار کردن ندارم
working asset	سرمایه کار
metal working	فلزکاری
under ground working	استخراج زیرزمینی
working angle	زاویه موثر
working asset	سرمایه حاصله در اثر کار وفعالیت
in working condition	کارکننده
in working condition	دایر
working ball	گوی با سرعت و چرخش کافی
working capacity	سرمایه جاری
hot working die	ابزار عملیات حرارتی
safe working load	بارکاری مطمئن
in good working order	دایر
metal working industry	صنعت فلزکاری
working pressure gauge	استخراجدرجهفشار
hot working brass	برنج قابل اهنگری
cold working property	قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
hot working steel	فولاد عملیات حرارتی
it is in good working order	خوب کار میکند
it is in good working order	دایر است
working lead fluid	سیال متحرک یا عامل
super imposed working load	بار مربوط به بهره برداری از بنا
iron and steel working industry	صنعت اهن و فولاد
The working (middle,upper)class.	طبقه کارگر (متوسط بالا )
Stress reduces an employee's working capacity'	استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
With meager income . I am working all day for a mere pittance .	با چندرغاز تمام روزکار می کنم
demands of providing healthy living and working conditions	خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم

working parties

گروه کار