Dictiornary-Farsi | worm gear | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
worm gear	دنده مارپیچی
worm gear	دنده مورب
worm gear	دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm gear	چرخ دنده حلزونی


Search result with all words

worm gear mechanism	مکانیزم چرخ دنده حلزونی
Other Matches

worm	Read ,Once Write
worm	چند باربازیاب any
worm	چند بار بخوان یکبار بنویس
worm	یکباربنویس
worm	حلزونی
worm	مار
worm	سوسمار
worm	کرم
worm	خزنده خزیدن
worm	لولیدن
worm	مارپیچ کردن
maw worm	کرم شکم
red worm	کرم ریز سرخ رنگ
rain worm	مادی
measuring worm	گرم زمین پیما
rain worm	ساکن زمین دنیوی
rain worm	کرم خاکی
rain worm	آدم پست
rain worm	خاکدار
slow worm	مار شیشهای
slow worm	کورمار
drop worm	حلزونی سقوطی
hair worm	کرم مویی
guinea worm	پیوک
dew worm	کرم خاکی
guinea worm	کرم رشته
hair worm	کرم رشته
conveyor worm	حلزونی حمل و نقل
conveyor worm	حلزونی ناقله
hair worm	کرم پیوک
malt worm	میگسار
canker worm	کرم گل وبرگ
malt worm	باده خور
malt worm	دائم الخمر
rain worm	خراتین
wire worm	کرم ریش
worm eaten	پیر کهنسال
glow worm	کرم شب تاب
silk worm	کرم ابریشم
worm hole	جای کرم خوردگی
worm transmission	گیربکس با چرخ دنده حلزونی
worm wheel	پیچ حلزونی
worm wheel	دنده کرمی شکل
worm wheel	چرخ دنده حلزونی
silk worm	کرم پیله
worm-eaten	کرم خورده
worm eaten	بی ارزش
glow-worm	کرم شب تاب
worm eaten	سالخورده
worm eaten	کهنه
worm eaten	سوراخ شده فاسد شده
worm eaten	کرم خورده
drop worm shaft	محور پیچشی سقوطی
drop worm release	قطع حلزونی سقوطی
drop worm lever	اهرم حلزونی سقوطی
drop worm housing	پوسته حلزونی سقوطی
steering worm sector	چرخ دنده حلزونی قطاعی فرمان
drop worm bearing	یاطاقان حلزونی سقوطی
worm and sector sleering	چرخ دنده ی حلزونی و قطاع فرمان
The early bird gets the worm. <proverb>	سحر خیز باش تا کامروا باشی.
steering worm sector	تاج فرمان
early bird catches the worm <idiom>	هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
the early bird catches the worm <proverb>	کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
to gear down	باعوض کردن دنده کندکردن
to gear up	باعوض کردن دنده تندکردن
to go out of gear	مختل شدن ازکارافتادن
to go out of gear	خراب شدن
get in gear [get into gear] <idiom>	بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
gear in	درگیر شدن
gear in	درگیری دو چرخ دنده
out of gear	خراب
out of gear	ازدنده بیرون افتاده
in gear	اماده حرکت
out of gear	ازهم سواشده
in gear	اماده
in gear	دایر
gear	چرخ دنده
gear	ادوات
gear	افزار
gear	انتقال دادن
gear	ابزار وسایل لباس مخصوص
gear	جعبه دنده
gear	پوشش دنده دار
gear	کردن اماده کارکردن
gear	پوشانیدن
gear	اسباب لوازم
gear	مجموع چرخهای دنده دار
gear	الات جامه
gear	دنده
spur gear	چرخ دندانه دار
switch gear	وسیله اتصال
sun gear	چرخ دنده خورشیدی
step up gear	چرخ دنده افزاینده
beaching gear	وسایل به ساحل کشیدن ناو
spur gear	دنده مهمیزی دنده خاردار
spur gear	دنده ملخی
steering gear	جعبه دنده فرمان
steering gear	دنده سکان
steering gear	دنده فرمان
steering gear	جعبه فرمان
reduction gear	جعبه دنده تبدیل سرعت
planetary gear	جعبه دنده خورشیدی
nose gear	قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
oil gear	جعبه دنده برقی و هیدرولیکی دستگاه جعبه دنده روغنی برقی
planetary gear	دنده خورشیدی
planetary gear	چرخ دنده سیارهای
bevel gear	چرخ دندانه مخروطی
bevel gear	چرخ دنده مخروطی
bevel gear	دنده کرامویل
mess gear	وسایل غذاخوری
bevel gear	دنده مورب
bell gear	چرخدنده ثابت بزرگی درسیستم کاهش دور سیارهای
reduction gear	جعبه دنده کاهنده سرعت
reduction gear	چرخ دنده کاهنده
rocker gear	تنظیم جاروبک
running gear	قسمت حرکت کننده ماشین
mess gear	وسایل نظافت نهارخوری
synchromesh gear	گیربکس سنکرون
get one's rear in gear <idiom>	عجله کردن
high gear <idiom>	آخر سرعت
gear box	جعبه دنده گیرباکس
reverse gear	دنده معکوس
gear shift	دسته دنده اتومبیل
gear lever	دسته دنده اتومبیل
gear stick	دسته دنده اتومبیل
bathing gear	لوازم شنا [حمام]
bathing gear	لباس شنا [حمام]
gear wheels	چرخ دنده ها
riot gear	نوعیلباسخاصپلیسضدآشوب
gear housing	پوششچرخدنده
timing gear	چرخ دنده میل بادامک
beach gear	وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
back gear	یک رشته چرخ دنده که به پایه نظام ماشین تراش وصل می شوند
training gear	گردونه در سمت
transmission gear	چرخ دنده انتقال
tumble gear	چرخ واسطه
tumble gear	چرخ دنده واسطه
valve gear	مکانیزمی که برای بحرکت دراوردن سوپاپهای موتورپیستونی
arresting gear	قلابی برای نگه داشتن هواپیماهنگام فرود در فاصله کم
arresting gear	دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
arrester gear	سیم نگهدارنده
gear wheels	چرخ های دندانه دار
gear cable	کابلچرخدنده
gear cutter	دنده تراش
gear wheel	چرخ دندانه دار
gear wheel	چرخ دنده
gear brake	ترمز سیستم انتقال
differential gear	دنده عقب اتومبیل
crown gear	چرخ دنده محدب
crank gear	چرخ دنده سر میل لنگ
gear box	گیربکس
gear guard	جعبه محافظ برای چرخ دنده ها
control gear	دستگاه کنترل
compasition gear	چرخ دنده مرکب
head gear	پوشش سر
gear box	جعبه دنده
head gear	روسری
gear blank	چرخ دنده کار نکرده
gear case	جعبه دنده
gear ratio	نسبت سرعتهای دورانی محورهای ورودی و خروجی یک جعبه دنده
gear cutting	دنده تراشی [مهندسی]
gear friction	اصطکاک چرخ دنده
gear grinder	ماشین پرداخت چرخ دنده
gear cluster	مجموعه چرخ دنده هایی که جزیی از یک محور میباشد
gear level	تبدیل کردن
gear level	دسته دنده
gear pump	پمپ دندهای
gear arrangment	نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
gear pump	پمپ روغن دندهای
gear quadrant	ماهک جعبه دنده
gear cutter	فرز
gear case	پوسته جعبه دنده
gear ratio	نسبت چره دنده ها
head gear	کلاه تمرین بوکس
helical gear	چرخ دنده حلزونی
flight gear	لباس پرواز
landing gear	ارابه فرود
loose gear	چرخ دندانه هرزگرد
low gear	دنده کندکن
beaching gear	سرسره قایق
fishing gear	اسباب ماهیگیری
external gear	تاج دندانه خارجی
exhaust gear	چرخ دندانه خروجی
chaffing gear	وسایل ضد ساییدگی
elevator gear	گردونه در ارتفاع
elevating gear	چرخ دندانه بالابر
breathing gear	وسیله تنفسی
breathing gear	ماسک تنفسی
mess gear	جعبه فروف سرباز یا مسافر
landing gear	عراده هواپیما وسایل فرود امدن
landing gear	چرخ هواپیما که هنگام نشستن هواپیما وزن انراتحمل میکند
herringbone gear	چرخ دندانه جناغی
fuse gear	متعلقات فیوز
high gear	دنده قوی خودرو
hoisting gear	چرخ دنده بالابر
pull gear	چرخ دنده بالابر
gear assembly	مجموعه چرخ دنده ها
foxer gear	وسیله تولید صدا
foxer gear	صداساز
change gear	چرخ دندانه تبدیل