Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
worm wheel
پیچ حلزونی
worm wheel
دنده کرمی شکل
worm wheel
چرخ دنده حلزونی
Other Matches
wheel measurement
[ wheel measuring]
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
worm
سوسمار
worm
مار
worm
خزنده خزیدن
worm
لولیدن
worm
حلزونی
worm
چند بار بخوان یکبار بنویس
worm
Read ,Once Write
worm
یکباربنویس
worm
کرم
worm
چند باربازیاب any
worm
مارپیچ کردن
malt worm
باده خور
rain worm
خراتین
rain worm
کرم خاکی
worm-eaten
کرم خورده
malt worm
میگسار
worm eaten
سالخورده
measuring worm
گرم زمین پیما
maw worm
کرم شکم
slow worm
مار شیشهای
hair worm
کرم پیوک
dew worm
کرم خاکی
drop worm
حلزونی سقوطی
conveyor worm
حلزونی حمل و نقل
conveyor worm
حلزونی ناقله
guinea worm
پیوک
canker worm
کرم گل وبرگ
guinea worm
کرم رشته
hair worm
کرم رشته
hair worm
کرم مویی
slow worm
کورمار
rain worm
آدم پست
rain worm
خاکدار
worm eaten
بی ارزش
worm gear
دنده حلزونی پیچ حلزونی
worm gear
دنده مورب
worm gear
دنده مارپیچی
worm eaten
پیر کهنسال
worm eaten
کهنه
worm eaten
سوراخ شده فاسد شده
worm eaten
کرم خورده
wire worm
کرم ریش
glow-worm
کرم شب تاب
glow worm
کرم شب تاب
red worm
کرم ریز سرخ رنگ
rain worm
مادی
worm hole
جای کرم خوردگی
malt worm
دائم الخمر
worm gear
چرخ دنده حلزونی
rain worm
ساکن زمین دنیوی
silk worm
کرم پیله
silk worm
کرم ابریشم
worm transmission
گیربکس با چرخ دنده حلزونی
steering worm sector
تاج فرمان
drop worm shaft
محور پیچشی سقوطی
The early bird gets the worm.
<proverb>
سحر خیز باش تا کامروا باشی.
worm and sector sleering
چرخ دنده ی حلزونی و قطاع فرمان
drop worm bearing
یاطاقان حلزونی سقوطی
drop worm housing
پوسته حلزونی سقوطی
drop worm lever
اهرم حلزونی سقوطی
drop worm release
قطع حلزونی سقوطی
steering worm sector
چرخ دنده حلزونی قطاعی فرمان
worm gear mechanism
مکانیزم چرخ دنده حلزونی
the early bird catches the worm
<proverb>
کسی که بر سر خواب سحر شبیخون زد هزار دولت بیدار را به خواب گرفت
early bird catches the worm
<idiom>
هرکسی زودتر بیداربشود بیشتر بدست میآورد
third wheel
سومینچرخدنده
fifth wheel
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
گردش ناو
four wheel
چهارچرخه
wheel
چرخ طایر
wheel
گرداندن
wheel
چرخیدن
wheel
چرخ نخ ریسی
wheel
رل ماشین
wheel
چرخش
wheel
دور
wheel
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
چرخ
wheel well
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel
اتحادیه ورزشی
be a fifth wheel
<idiom>
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
fifth wheel
چرخپنجم
wheel
دوک نخ ریسی
wheel
چرخ سمباده
He's a fifth wheel.
او
[مرد]
آدم زایدی است.
wheel
ساسایی
to be a fifth wheel
[to be in the way]
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
to take the wheel
پشت رل نشستن
wheel
جاروب کردن با پا
chain wheel B
زنجیریچرخهیب
chain wheel A
زنجیریچرخهیA
centre wheel
چرخهمیانی
adjustment wheel
چرخ متحرک
catherine wheel
رجوع شود به pinwheel
dog-wheel
استوانه
drive wheel
چرخدنده
wheel gloves
دستکش رانندگی
wheel spoke
پره چرخ
wheel spanner
چرخ کش
wheel shaft
میله چرخ
wheel satellite
ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
wheel printer
چاپگر چرخ دوار
wheel pressure
فشار چرخ
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel load
فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel indicator
نشانگر سکان
wheel horse
اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
wheel sucker
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
wheel wright
چرخ ساز
cogged wheel
چرخ دنده
cog wheel
چرخ دنده
wheel puller
چرخ کش
banding wheel
چرخهچرخنده
cogged wheel
چرخ دندانه دار
toothed wheel
چرخ دندانه دار
brake wheel
چرخ دندانه دار
wheel chair
صندلی چرخ دار
wheel wrench
آچار چرخ خودرو
buckled wheel
چرخ خم شده
[تاب خورده]
forged wheel
چرخ آهنگری شده
spinning wheel
چرخ ریسندگی
[این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
cast wheel
چرخ ریختگی
adjustable wheel
چرخ تنظیم پذیر
[مانند بلندی]
[چرخ تطبیق پذیر]
[مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel
<idiom>
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel
چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal
<idiom>
wheel trim
قالپاق
wheel tractor
فرمانتراکتور
Barlow's wheel
چرخ بارلو
[مهندسی برق]
wheel brace
آچار چرخ خودرو
to spin a wheel
چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel.
من حس می کنم
[اینجا]
اضافی هستم.
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
wheel head
سرچرخدنده
wheel cylinder
سیلندرچرخدنده
wheel chock
مانعچرخ
main wheel
چرخاصلی
large wheel
چرخبزرگ
wheel barrow
فرقون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
hand-wheel
چرخدستی
front wheel
چرخجلو
fourth wheel
چهارمینچرخهای
wheel barrow
فرغون
[ساخت و ساختمان]
[ابزار]
modulation wheel
چرختعدیلصدا
turning wheel
چرخهسفالگری
tracing wheel
چرخهترسیم
striker wheel
چرخهضارب
spoked wheel
چرخاسبوکد
cathedrian wheel
پنجره چرخی
steered wheel
چرخ هدایت شده
rotating wheel
چرخهدوار
press wheel
چرخفشار
dog-wheel
دماغه
pitch wheel
چرخکوککردن
escape wheel
دندهخلاص
wheel center
مرکز چرخ
idler wheel
چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
fly wheel
چرخ لنگر
fly wheel
چرخ طیار
ferris wheel
چرخ فلک
ferris wheel
گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel
چرخ سمباده
driving wheel
چرخ گرداننده
driving wheel
چرخ محرک
daisy wheel
عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel
چرخ سمباده
fly wheel
چرخ لنگر فلایول
fly wheel
چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
idle wheel
دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel
چرخ دستی
gyro wheel
rotor gyro
grinding wheel
چرخ سنباده
grinding wheel
چرخ سنگ زنی
grinding wheel
چرخ سمباده
gear wheel
چرخ دنده
gear wheel
چرخ دندانه دار
free wheel
حرکت بدون رکاب زدن
four wheel brake
ترمز چهار چرخ
crown wheel
چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel
صفحه تنظیم کننده
abrasive wheel
سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel
چرخ سمباده
steering wheel
غربالک
steering wheel
چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel
چرخ فرمان
steering wheel
رل
spare wheel
چرخ زاپاس
spinning wheel
چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel
چرخ طیار
spinning wheel
دوک نخ ریسی
spinning wheel
چرخ نخ ریسی
four-wheel drive
محرک چهار چرخ
activity wheel
گردونه فعالیت
all wheel drive
محرک تمام چرخها
control wheel
صفحه کنترل
color wheel
گردونه رنگ امیزی
cog wheel
چرخ دندانه دار
chain wheel
چرخ زنجیر
capstan wheel
چرخ لنگر فلایویل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com