English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
worst-case scenario بدترین شکل قضیه
worst-case scenario بدترین حالت
Search result with all words
worst case scenario بدترین شکل قضیه
worst case scenario بدترین حالت
Other Matches
worst-case بدترین وضع یا احتمال
worst-case بدبینانهترین
scenario طرح [نحوه رفتار] [سناریو]
scenario سناریو
scenario متن نمایشنامه
scenario متن یانمایشنامه فیلم سینمایی
scenario دستورنوشته ورود وخروج بازیگران نمایش
scenario زمینه یاطرح راهنمای فیلم صامت
scenario سناریو
scenario متن فیلم سینمایی
worst- شکست دادن وخیم شدن
to be over the worst <idiom> از خطر جستن
to be over the worst <idiom> از گرفتاری فارغ شدن
to be over the worst <idiom> پشت سرگذاشتن بحران
worst بدترین
worst بدتر ازهمه .
worst شکست دادن وخیم شدن
worst- بدترین
worst- امتیاز اوردن
worst- بدتر ازهمه .
i got the worst of it بدترازهمه نصیب من شد
let him do his worst هرچه ازدستش برمیاید بکند
worst-ever بدترینشرایطممکناززمانخلقچیزی
worst امتیاز اوردن
he is at his worst بدترازهروقت است
if worst comes to worst <idiom> بدی پشت بدی
get the worst of <idiom> رنج بردن ،مغلوب شدن
be your own worst enemy <idiom> از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
a felon of the worst description بدترین جور گناهکار
The worst wheel of the cart creaks most. <proverb> بدترین چرخ گارى ,از همه بیشتر غرغر مى کند .
worst amoung permitted things ابغض الحلال
cattle [rooms] of the worst description دام [اتاق] در بدترین وضعیت
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
case پوشه
in case در صورتیکه
in case چنانچه مبادا
in case برای احتیاط
in no case اصلا
in case of need عنداللزوم
in that case دراینصورت
in that case حال که چنین است
in this p case دراین موردبخصوص
such being the case حال که چنین است دراینصورت
just in case احتیاطا
in no case به هیچ دلیل
in case هرگاه
in any case درهر حال
that is not the case مطلب چنین نیست
just in case برای مطمئن بودن
in no case به هیچ وجه
in case <idiom> برطبق
case of need مباشر
in no case به هیچ صورت
use case مجموعه ای از رویدادها
as the case may be تاچه مورد باشد
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
As the case may be . برحسب مورد( آن)
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
as the case may be بسته بمورد
case روکش کردن
case مسئله
case غلاف پرچم
case فرف محفظه
case جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case کیف
case چمدان
case محاکمه
case دعوی مورد
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case پرتزیر
case دعوی
case جعبه
case مورد
case مورد غلاف
case : سرگذشت
case صندوق جعبه
case جلد
case پوسته
case قالب قاب
case جا
case حالت
case وضعیت موقعیت
case اتفاق
case دعوی مرافعه
case قضیه
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case پوشاندن
in that case <adv.> سپس
case رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case حروف بزرگ یا حروف معمولی
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
as may be the case <adv.> احتمالی
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
in that case <adv.> پس
in that case <adv.> دراینصورت
case وضع
case پوشش
case موضوع حالت
case قاب
in that case <adv.> بعد
case پوشانیدن صندوق
case روکش
case صندوق
case غلاف
degenerate case تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
screen case صفحهنمایش
suit case جا رختی
cylinder case جعبهسیلندر
key case جاکلیدی
passport case جایپاسپورت
plastic case جایپلاستیکی
suit case چمدان
In this case ( instance) . دراین مورد
withdrawal of a case استرداد دعوی
transfer case جعبه انتقال نیرو
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
the vocative case اسم منادی
transfer case دیفرانسیل
transmission case جعبه دنده
the vocative case حالت ندا
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
transmission case گیربکس
watch case قاب ساعت
to put the case فرض کردن
suit case جامه دان
bobbin case ماکو
scroll case قسمتطومار
spectacles case جاعینکی
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
in any case (event) <idiom> مطمئنا
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
door-case چارچوب در
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
case-bottle شیشه چارپر
spiral case جعبهمارپیچ
vanity case کیفلوازم آرایش
weekend case چمدانتعطیلاتآخرهفته
writing case محلنوشتن
attachT case کیفدستی
packing case جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
Take an umbrella just in case. احتیاطا"چترهمراه ببرید
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
degenerate case تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
special case مورد خاص یااستثنایی
comb case شانه دان
case ment پنجره لولادار
case mate پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case mate بمب پناه جای نصب توپ درناو
case marks علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
case knife چاقوی بزرگ
case knife چاقوی جلد دار
case hardening سخت گردانی سطحی
case harden سخت گردانی سطحی
case depth عمق مین
case branch انشعاب شرطی
case bottle شیشه چارپهلو
case bottle چارپر
case analysis تحلیل مورد
case ment روزنه
case ment پنجره پوشش
cigarette case قوطی سیگارت
cigar case قوطی سیگار
chain case جعبه زنجیر
chain case جعبه محافظ زنجیر
case window پنجره لولادار
case shot جای فشنگ
case shot چارپاره
case shot چار پاره
case sensitive حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
case of necessity حالت الزام و ضرورت
case numbers شماره بسته بندی
case numbers شماره بسته ها
case ment غلاف
cartridge case پوکه
cartridge case پوکه فشنگ
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
case history سوابق
case histories شرح حال
case histories سابقه مرض ودرمان
case histories تاریخچه
case histories سوابق
upper case حروف بزرگ
upper case حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
upper case حرف بزرگ
lower case حروف کوچک
case law قانون موضوعه
test case شخص یاچیز مورد ازمایش
case history تاریخچه
case history سابقه مرض ودرمان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com