English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
write enable ring حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
Other Matches
write permit ring چرخ نوار مغناطیسی که امکان نوشتن مجدد یا پاک کردن به نوارمیدهد
write inhibit ring حلقه ممانعت از نوشتن
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
enable استفاده ازسیگنال الکترونیکی برای آغاز فرآیند یا دستیالی به یک تابع روی قطعه یا مدار
enable توانا ساختن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
in such a way as to enable them به طوری که آنها بتوانند
enable تهیه کردن برای
enable اختیار دادن
enable سیگنالی که فرآیندی را آغاز میکند یا اجازه میدهد سیگنالی رخ دهد
enable قادر ساختن توانا
enable اجازه رویدادن چیزی
enable pulse تپش تواناساز
chip enable تواناکننده تراشه
ring wall or ring fence پرچین یامحجرگرداگرد
ring wall or ring fence حصار گرد
write up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
write-up به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write out به تفصیل نوشتن
write up ستودن
write this way اینطور بنویسید
write this way این جوربنویسید
write-in شخصی که نام او در فهرست کاندیدها نیست ولی به او رایمیدهند
write-up به تفصیل نوشتن
write-up ستودن
write-in وابسته به اینگونه رای
write up به تفصیل نوشتن
pc write IB و کامپیوتر سازگار با ان برنامه مشهور پردازش کلمه برای PC
over write جای نوشتن
write off <idiom> تسویهحساب کردن
asking to write استکتاب
Please write it like this (this way). اینطور بنویسید
over write جای نوشت
write-off از دفتر خارج کردن
write-off مستهلک کردن
write-off حذف کردن
write-off قلم زدن
write-off زود نوشتن
write off از دفتر خارج کردن
write off مستهلک کردن
write off حذف کردن
write off قلم زدن
write off زود نوشتن
write off <idiom> پذیرش خسارت وپیش از آن نگران نبودن
write با اب وتاب شرح دادن
to write off به اسانی نوشتن
to write up ستودن
to write out بتفضیل نوشتن
to write out مفصلانوشتن
to write off قلم زدن
to write off زود نوشتن وفرستادن
write نوشتن
write وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد
write قراردادن متن یا داده روی دیسک یا نوار
write حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود.
write خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان یک عمل نوشتن به همراه چندعمل خوا ندن روی فایل می دهد
write وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد
write-in رای دادن به کسی که نامش در فهرست کاندیدها نیست
write کسر کردن
write down تنزل دادن بهای اسمی سهام
write سیستم ذخیره سازی دیسک نوری که امکان نوشتن به همراه چندین عمل خواندن روی فایل میدهد
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
write وسیله مخصوص که به کامپیوتر امکان خواندن حروف دستنویس روی یک صفحه مخصوص میدهد
write تحریر کردن
write انشاکردن
write تالیف کردن
write down یادداشت کردن تنزل دادن بهای اسمی سهام
write ثبت رای کتبی
write رای دادن به کسی که نامش در لیست کاندیدهای حزبی نیست حذف
write down ثبت کردن
he cannot read or write خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
He can neither read nor write. نه می تواند بخواند نه بنویسد
write once read many یکبار نویس
He cant reade let alone write. خواندن هم بلد نیست چه رسد به نوشتن
Teach him how to write . نوشتن را باو یاد بده
ghost-write کتاب مقاله یا سخنرانیکهبنام شخصدیگریارائهگردد
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
Please write down your new address . لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
he dose not know how to write نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
i write an article مقالهای مینویسم
write me the result نتیجه را برای من بنویسید
write off capital مستهلک شدن سرمایه
write head نوک نوشتن
write once read many چند بار بازیاب
write protect قسنت کوچکی در فلاپی دیسک که حرکت داده شود مانع هر گونه نوشتن یا پاک کردن دیسک میشود
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
write protect شیوهای برای محافظت ازنوشته شدن اطلاعات روی دیسک یا نوار
type write ماشین نویسی کردن
write head هد نوشتن
type write با ماشین تحریر نوشتن
type write ماشین کردن
to write up an accident شرح واقعهای را بتفضیل نوشتن
read/write خواندن- نوشتن
to write in ink بامرکب یاجوهرنوشتن
write once read many چند باربخوان
write me every week هر هفته برای من نامه بنویسید
to write up a report به تفصیل نوشتن گزارشی
to write out a report به تفصیل نوشتن گزارشی
write-ups به تفصیل نوشتن
write-offs از دفتر خارج کردن
write-offs مستهلک کردن
write-offs حذف کردن
write-ups به تاریخ روز رساندن بدیوارزدن
write-offs زود نوشتن
write-ups ستودن
write-offs قلم زدن
to write an exam امتحان کتبی نوشتن
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
write white engine موتور سفید نویس
write black engine موتور سیاه نویس
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
read/write memory حافظه خواندنی / نوشتنی
read/write head هدخواندن- نوشتن
write black printer چاپگری که تونر آن نقط های که توسط لیزر گرم شده است در هنگام اسکن کردن تصویر می چستد
read/write head نوک خواندن / نوشتن
Write on this side of the paper only. فقط روی این طرف کاغذ بنویس
read/write file فایل خواندنی / نوشتنی
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
read write head نوک خواندن و نوشتن
write protect tab حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
Write down your full name and address . نام ونشان کامل خودتان را بنویسید
It is not any thing to write home about . مردقابلی است
Every one is supposed to know to read and write . فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
Vote (write) against a proposallll. بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
Pass the write thru the key-hole. سیم را از سوراخ کلید رد کن
scatter read gather write خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
ring تلفن حلقه
ring صدا کردن
to ring up با زنگ فراخواندن
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
to ring up تلفن کردن به
ring طنین انداختن صدای زنگ
ring تویولوژی شبکه که در آن سیم پیچی به ترتیب ایستگاههای کاری را بهمم وصل میکند
there was no ring کسی تلفن نکرد
there was no ring کسی زنگ نزد
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
ring d. فاخته
ring d. قمری
to ring for با زنگ صدا کردن
ring نوعی شبکه که هر ترمینال آن در حلقه یکی پس از دیگری متصل هستند
to ring off بریدن
to ring off قطع کردن
to ring the changes کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
ring محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
ring رینگ بوکس
ring up به کسی تلفن کردن
v ring مثلث شکاف درجه
v ring تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
ring حلقه
ring صحنه ورزش
ring طوقه
ring جسم حلقوی
ring گود
ring محفل
ring عرصه
ring انگشتر میدان
ring چرخ خوردن
ring off قطع کردن تلفن
ring off قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
ring زنگ زدن
ring ناقوس
ring صدای زنگ تلفن طنین
ring احاطه کردن زنگ اخبار
ring گرد امدن
ring حلقه زدن
ring گروه
ring لیست داده که آخرین عنصر آن به اولین اشاره کند
ring تلفن زدن
o ring واشر
o-ring حلقهoشکل
ring میدان
ring up <idiom> تلفن زدن
ring up <idiom> اضافه کردن آمار پولی
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
ring with منعکس کردن
ring احاطه کردن
tip-ring حلقهنوک
Lantern ring رینگ مشبک یا پنجره ای
annual ring حلقهیکساله
gas ring لولهگازچراغخوراکپزی
stay ring حلقهثابت
trim ring حلقهدورشعله
treble ring حلقهسهلایه
umbrella ring حلقهچتر
to tilt at the ring سر سواری حلقه اویزانی رابانوک نیزه برداشتن
ear-ring گل آویز
the ring finger بنصر
there is a ring at the door دم در زنگ میزنند
arch-ring منحنی باربر
to ring a bull حلقه دربینی گاوکردن
corbel-ring نواره
To be in the ring (arena). تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to ring the curtain up or down پرده نمایش را باصدای زنگ بالاوپائین بردن
to ring the knell of anything موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com