English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
written word کلماتنوشتاری
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . قولش قول است
you are written شما اشتباه کردید
you are written عقیده یاسخن شما درست نیست
it is written that نوشته شده است که
it is written that نوشته اندکه
you are written حق با شما نیست
written نوشتاری
it is written that مکتوب است که
written by one self خودنوشته
written کتبی
written مکتوب
written نوشته شده
written notice اخطاریه
written laws قوانین مدون
written evidence دلیل کتبی
written language زبان نوشتاری
written evidence مدرک
written in water نا پایدار
written judement دادنامه
written in water فانی
written portion بخش نوشتنی
written application تقاضانامه
written contract پیمان نامه
It is written for our benefit نوشته کردن برای ما فایده دارد
written promise قولنامه
written laws حقوق مدون
written agreement قولنامه
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
the paper is written all over همه جای کاغذ نوشته شده است که
By written by … authored by … بقلم ( تألیف ) ...
The written statements of the witness. اظهارات کتبی شاهد
item of written comment پاسخ
item of written comment نظر
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
to apply for written testimony court of out
item of written comment رای
last word حرف اخر
keep one's word <idiom> سرقول خود بودن
get a word in <idiom> یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
i came across a word بکلمه ای برخوردم
I want to have a word with you . I want you . کارت دارم
in a word خلاصه
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
May I have a word with you? ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
All you have to do is to say the word. کافی است لب تر کنی
to keep to one's word درپیمان خوداستواربودن
in one word خلاصه
in one word خلاصه اینکه مختصرا
Could I have a word with you ? عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
keep to one's word سر قول خود بودن
last word اتمام حجت
last word بیان یا رفتار قاطع
Take somebody at his word. حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
the last word سخن قطعی
the last word حرف اخر
to keep to one's word سرقول خودایستادن
to keep to one's word درست پیمان بودن
word for word طابق النعل بالنعل
word for word کلمه به کلمه
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
the last word ک لام اخر
the last word سخن اخر
not a word of it was right یک کلمه انهم درست بود
to say a word حرف زدن
say a word سخن گفتن
say a word حرف زدن
to say a word سخن گفتن
word for word تحت اللفظی
take my word for it قول مراسندبدانید
that is not the word for it لغتش این نیست
upon my word به شرافتم قسم
word کلمه
word روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word واژه
word for word <adv.> نکته به نکته
word for word <adv.> کلمه به کلمه
word for word <adv.> مو به مو
in a word خلاصه اینکه مختصرا
word نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word مشابه 10721
word طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word لغت
word لفظ
word گفتار
word واژه سخن
word حرف
word عبارت
word پیغام خبر
word قول
word عهد
word فرمان
word لغات رابکار بردن
word بالغات بیان کردن
word زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word تعداد کلمات در فایل یا متن
a word or two چند تا کلمه [برای گفتن]
at his word بحرف او
in a word <idiom> به طور خلاصه
at his word بفرمان او
word اطلاع
last word <idiom> نظر نهایی
say the word <idiom> علامت دادن
What is the meaning of this word ? معنی این لغت چیست ؟
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
mum's the word <idiom> دهان قرص
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
word picture بیان یا شرح روشن
word process ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word order ترتیب واژه ها
word salad سالاد کلمات
word square acrostic
word square جدول کلمات متقاطع
word star یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word salad اشفته گویی
A word is enough to the wise . <proverb> براى عاقل یک یرف بس است .
word time زمان کلمه
word warp فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word wrap حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word of honour قول شرف
word book کتاب لغت
give someone one's word <idiom> قول دادن یا بیمه کردن
word count واژه شماری
word deafness واژه کری
word fluency سیالی واژگانی
get a word in edgewise <idiom> وارد شدن درمکالمه
word of mouth <idiom> از منبع موثق
In what sense are you using this word ? این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
word frequency بسامد واژگانی
word hoard لغت نامه
word length طول کلمه
word length درازای کلمه
word mark نشان کلمه
word mark علامت کلمه
word of command فرمان نظامی
word of command فرمان انتصاب
word and deed گفتاروکردار قول وفعل
word wrap سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I always stick to my word. من همیشه سر حرفم می ایستم
to have the final [last] word <idiom> حرف خود را به کرسی نشاندن
buzz word رمز واژه
buzz word لغت بابروز
four-letter word واژهیچهار حرفی
swear-word فحش
swear-word ناسزا
swear-word کفر
word correction اصلاحکلمه
word class ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word-blind کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
He didnt say a word. یک کلام هم حرف نزد
A mans word is one . <proverb> یرف مرد یکى است .
word choice جمله بندی
Word of honor . قول شرف
four-letter word واژهی قبیح
word choice کلمه بندی
word choice بیان
word book واژه نامه
word book کتاب لغت
This is an elusive word . این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
word book قاموس
word book فرهنگ لغات
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
word book لغت نامه
word book دیکشنری
How do you pronounce [say] that [this] word? این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word addressable نشانی پذیری کلمه
send word for him پیغام برای او بفرستید
nonce word واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
by word of mounth زبانی
microsoft word یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word کلمه حافظه
by word of mounth شفاها
machine word کلمه ماشین
loan word لغت اقتباسی
loan word واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
numeric word کلمه عددی
one word sentence جمله تک واژهای
procedure word کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
send word خبر دادن
send word پیغام دادن
score out that word روی ان واژه خط بکشید
score out that word ان واژه را خط بزنید
say a good word for دفاع کردن
say a good word for تعریف کردن
reserved word کلمه محفوظ
repetition of a word باز گوئی یاتکرارسخن
relying on his word باستناد سخن وی
as good as one's word خوش قول
by word of mouth زبانی
by word of mouth شفاهی
cross word جدول معمائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com