Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (11 milliseconds)
English
Persian
yield point
حد جری شدن
yield point
حد روانی
yield point
نقطه شکست
yield point
نقطه تسلیم
yield point
حد سیلان
Search result with all words
compressive yield point
نقطه لهیدگی فشاری
compressive yield point
حدجهمندگی فشاری
yield point at elevated temperatures
نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature
نقطه تسلیم در دمای بالا
Other Matches
yield
بازده انفجار
yield
قدرت انفجار گلوله تسلیم شدن پس دادن
yield
رها کردن
yield
بار
yield
حاصل
yield
قیمت بازار درامد و نفع یک موجودی
yield
بهره
yield
محصول
yield
عایدی
yield
ثمر دادن
yield
واگذارکردن
yield
ارزانی داشتن
yield
بازده
yield
محصول حاصل
yield
تسلیم کردن یا شدن
yield
بازدهی
yield
جاری شدن
yield of capital
بازده سرمایه
yield of bonds
نرخ بازده اوراق قرضه
yield of lime
بازدهی اهک
average yield
بازده متوسط
high yield
پربازده
yield of lime
نسبت حجم اهک شکفته شده به حجم ان قبل از شکفتن
current yield
بازده جاری
net yield
بازده خالص
yield of cdoncrete
حجم بتن حاصل پس از ترکیب مواد سیمان
yield of cdoncrete
ماسه
yield of cdoncrete
شن واب
yield tax
مالیات بر عایدی
yield rate
نرخ بازدهی
yield strength
تاب ارتجاعی
yield stress
تنش تسلیم
low yield
بازده کم
safe yield
بده قابل برداشت
lateral yield
له شدگی جانبی
time yield
تسلیم زمانی
specific yield
ابدهی ویژه
earning yield
حاصل عواید
earning yield
بازده عواید
quantum yield
بازده کوانتایی
redemption yield
بازده خرید
sustained yield
بازده مستمر
high yield
با بازده زیاد
high yield
پر بازده
sustained yield
بازده پیوسته
rate of yield
نرخ بهره موثر
gross yield
بازده ناخالص
safe yield
بده قابل اطمینان
redemption yield
حاصل بازخرید
quantum yield
بهره کوانتومی
rate of yield
نرخ بازدهی
gross yield
محصول ناخالص
yield of invested capital
بازده سرمایه گذاری
fission to yield ratio
توان بمب اتمی نسبت انرژی شکافت اتمی به انرژی حاصله از پرتاب بمب
time yield limit
حد تسلیم زمانی
fission to yield ratio
بازده اتمی
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
The point is that…
چیزی که هست
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point four
اصل چهار
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
point
پوینت
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
محل یا موقعیت
near point
نقطه نزدیک
point out
<idiom>
توضیح دادن
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
point
محل شروع چیزی
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
in point
بجا
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
بجا
to the point
مربوط بموضوع
three point
فن 3 امتیازی کشتی
in point
مناسب
in point
در خور
to come to a point
باریک شدن
point to point
نقطه به نقطه
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point
بطور نامربوط
off the point
بطور بی ربط
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
نقطه صفر
far point
برد بینایی
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
to come to a point
بنوک رسیدن
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
راس
point
امتیاز
point
اشاره کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
متوجه ساختن
point
نشان دادن
not to point
بیرون از موضوع
point
نشانه روی کردن
point
هدف گیری کردن
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
on the point of going
در شرف رفتن
point
پایان
point
رسد نوک
point
خاطر نشان کردن
point
نوک گذاشتن
point
سر
point
نوک
the point is
اصل مطلب این است
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
مرکز راس حد
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
نقطه
point
نکته
point
ماده اصل
point
گوشه دارکردن
point
تیزکردن
point
مرحله قله
point
مسیر
point
هدف
point
نمره درس پوان
point
درجه امتیاز بازی
point
جهت
point
موضوع
point
نوکدار کردن
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
اصل
not to the point
خارج از موضوع
to point to something
به چیزی اشاره کردن
not to point
پرت بیجا
point
باریک کردن
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
جهت مرحله
point
دماغه
point
به سمت متوجه کردن
point
نقطه گذاری کردن
point
نقطه نوک
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
حد
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
درصد
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
محل مرکز
point
محل
point
مقصود
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point size
اینچ
point spread
امتیاز قابل انتظار
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point scale
مقیاس امتیازی
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
penetration point
درجه نفوذ
percentile point
نقطه صدکی
reentry point
نقطه باز گذشت
pin point
کشف کردن
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
symmetry point
نقطه تقارن
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
pickup point
نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point of weld
نقطه جوش
point operation
عمل نقطهای
point plotting
رسم نقطه
point particle
ذره نقطهای
octal point
ممیز هشت هشتی
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector
سرمداد
orbit point
نقطه لولای چرخش هواپیمادر هوا
projection of a point
خط مصور
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point
تصویر نقطه
principle point
مبداء اصلی
optimum point
نقطه مطلوب
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
pour point
نقطه جاری شدن
one point perspective
پرسپکتیو همرو یا موازی
offset point
در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
pour point
نقطه سیلان
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
quiescent point
نقطه استراحت
radix point
ممیز
point target
هدف کوچک
objective point
سمت مورد توجه
rear point
اخرین قسمت عقب دار
rear point
قسمت نوک عقب دار
objective point
مقصد
radix point
نقطه ممیز
radix point
نقطه مبنا
point target
اماج نقطهای
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
optimum point
نقطه ایده ال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com