Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 151 (2 milliseconds)
English	Persian
zinc dust	گرد روی
Other Matches
zinc	روی
zinc	فلز روی
zinc	روح
zinc	قطب پیل ولتا
zinc	Zn
zinc	زینک
floers of zinc	پنبه روی
ruby zinc	اکسید قرمز روی
ruby zinc	زینسیت
sulphate of zinc	زاج روی
zinc oxid	اکسید روی به فرمول ZnO اکسید دو زنگ
zinc ethylenebisdithiocarbamate	روی اتیلن بیس دی تیوکربامات
zinc electrode	الکترود روی
slab zinc	زینک
zinc dimrthyldithiocarbomate	روی دی متیل دی تیوکربامات
zinc coat	روکش روی
zinc white	سفید اب روی
sulphate of zinc	توتیای روی
slab zinc	زینک صفحهای
zinc oxide	اکسید روی
red zinc ore	زینسیت
red zinc ore	اکسید قرمز روی
red oxide of zinc	زینیست
red oxide of zinc	اکسید قرمز روی
heavy zinc coating	روش کاری روی سنگین
zinc carbon cell	پیل لکلانشه
zinc carbon cell	پیل روی- زغال
crow foot zinc	پیل پنجه کلاغی
electrolytic zinc process	الکترولیز روی
carbon zinc cell	پیل اولیه قابل حمل
hexonal zinc sulfide structure	ساختار شش گوشهای روی سولفید وورتیست
dust	خاک
dust-up	بگومگو
dust	غبار
in the dust	مرده
to let the saw dust out of	رسوا کردن
in the dust	زیر خاک
to let the saw dust out of	را ثابت کردن
to let the saw dust out of	پوچی یا بی اساسی
in the dust	درخاک
dust	گرد وخاک
to f. away the dust	گردگیری کردن
dust well	گرد چال
dust	خاکه ذره
dust	گردگیری کردن گردگرفتن از
dust-up	جنگ و دعوا
dust	گرد گوگرد
dust	ارد
dust	تراب
dust	ریختن پاشیدن
dust-up	شکر آب
dust	گرد
saw dust	خاک اره
to dust one's jacket	کسیرازدن
to dust one;s jacket	کسیراچوب زدن
stone dust	گرد سنگ
to bite the dust	افتادن
to raise dust	گرد و خاک به پا کردن
to bite the dust	مردن
to blow up dust	گرد و خاک به پا کردن
When the dust settles.	وقتی که خوب آبها از آسیاب افتاد
dust exhaust	تخلیه گرد و خاک
bite the dust <idiom>	از پا درآوردن -کشتن ،شکست دادن
dust color	رنگ خاکی
to dust one;s jacket	کسیراکتک زدن
to dust the coat of	کتک زدن
to make a dust	گردکردن
to raise a dust	اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
to shake off the dust	گردگیری گردن
to shake off the dust	گرد گرفتن
to shake off the dust	تکاندن
dust-ups	بگومگو
dust receiver	مخزنگردوخاک
gold dust	خاک طلادار
dust-ups	جنگ و دعوا
gold dust	گرد طلا
to raise a dust	شلوق کردن
to raise a dust	گردوخاک بلندکردن
to kick up dust	خاک بلندکردن
to kick up dust	خاک راه انداختن
to kiss the dust	پست شدن
to kiss the dust	باخاک یکسان شدن
to kiss the dust	به خواری وپستی تن دادن
to kiss the dust	کشته شدن
to make a dust	هایهوکردن
to lick the dust	بزمین خوردن
to make a dust	گردو خاک بلند کردن
dust-ups	شکر آب
stone dust	خاک سنگ
dust-covers	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust bin	خاکروبه دان
dust bowl	شن روان
dust box	گردپاش
dust brand	دوده
dust brand	لکهای ازدوده
dust brand	سخن زشت
dust brush	گردپاک کن
dust brush	گردگیر
dust catcher	گردگیر کوره بلند
dust coal	خاک ذغال
dust coat	لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
dust bin	خاکدان
dust arrester	گرد گیر
dust arrester	واحد گردگیری
dust-covers	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust jacket	جلد کاغذی روی کتاب
dust-jackets	جلد کاغذی روی کتاب
dust jacket	کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
angel dust	گرد پریان
coal dust	خاکه زغال
cosmic dust	غبار کیهانی
diamond dust	خرده یاسوده الماس
dust collection	گردگیری
dust collection	غبارگیری
dust respirator	ماسک ضد گردو غبار
dust separation	جداسازی گرد و غبار
dust tight	خاک بند
flue dust	بخار گاز
flying dust	گرد
furnace dust	بخار کوره
glass dust	خرده شیشه
humbled to the dust	باخاک برابر
interstellar dust	غبار بین- ستارهای
raise a dust	گرد و خاک بلند کردن
raise a dust	داد و بیداد کردن
saw dust concrete	بتن خاک اره
dust respirator	ماسک تنفسی
dust removal	گرد گیری
dust collector	گردگیر
dust cover	سرپوش غبارگیر
dust collector	جمع کننده گرد و خاک
dust devil	تنوره دیو
dust laden	خاک گرفتگی
dust laden	تجمع گرد وغبار
dust mask	خاک گیر
dust removal	تخلیه گرد و خاک
dust colour	خاکی
dust collection equipment	وسایل گردگیری
dust cloud theory	نظریه غباری
the dust panned out pootly	ان خاک زرد دادولی نه چندان زیاد
Water lays the dust.	آب گرد وخاک رامی خواباند
To snake the dust off the carpet.	خاک قالی را تکان داد (تکاندن )
sandstorm or dust storm	طوفانخاکوشن
coal dust firing	اشتعال گردی
The dust was laid ( settled ) .	گرد وخاک نشست
Dust has accumulated [settled] on the chairs.	روی صندلی ها خاک نشسته
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb>	کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com