English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (3 milliseconds)
English Persian
bound : اماده رفتن
Search result with all words
bound for home اماده رفتن به کشور میهن
hom ward bound اماده رفتن به کشور میهن
he is indisposed to go اماده رفتن نیست
he is out and a bout از بستر برخاسته و اماده بیرون رفتن است
hypnotizable اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
prompt to go اماده رفتن
prompt to go اماده برای رفتن
to be prepared to go اماده رفتن بودن
Other Matches
ready reserve ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ground readiness اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
supercritical حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
on guard اماده توپگیری اماده برای توگیری
ramp alert اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
laager هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
alert force نیروهای اماده باش نیروهای اماده
eagle flight نیروی هوا روی در حال اماده باش نیروی هوا روی اماده
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
station time زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
air alert warning اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
prompt اماده
prompted اماده
in store اماده
in the saddle اماده
ready اماده
prompts اماده
setting up اماده
handy اماده
supplying اماده
supply اماده
supplied اماده
freshest اماده
in form اماده
in full fig اماده
in gear اماده
readying اماده
in kelter اماده
susceptible اماده
readies اماده
set اماده
yoi اماده
lief اماده
provided اماده
ready-made اماده
ready made اماده
accoutrements اماده
stock اماده
ablest اماده
sets اماده
minded اماده
abler اماده
equipped اماده
handier اماده
handiest اماده
yare اماده
fresh- اماده
readied اماده
accoutred اماده
fresh اماده
stocked اماده
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
giglet دخترسبک که اماده
snug اماده ومجهز
setting up اماده کردن
presents موجود اماده
get ready اماده کردن
mission ready اماده پرواز
prepares اماده کردن
ready mixed concrete بتن اماده
preparing اماده کردن
ready for use اماده مصرف
night boat قایق اماده
ready for duty اماده خدمت
ready for duty اماده کار
alerts اماده باش
fledge اماده پروازکردن
prepare اماده کردن
to string up اماده کردن
giglot دخترسبک که اماده
sets اماده کردن
set اماده کردن
present موجود اماده
transit mixed concrete بتن اماده
kelter انتظام اماده
in gear اماده حرکت
johnny on the sopt حاضر و اماده
insusceptible غیر اماده
apt متمایل اماده
finest بسیار اماده
fined بسیار اماده
unlimber اماده کردن
fine بسیار اماده
indispose اماده ساختن
he is ready at excuses اماده است
drafted اماده کردن
make ready اماده کردن
preparation اماده سازی
preparation اماده کردن
presenting موجود اماده
drafts اماده کردن
preparations اماده سازی
preparations اماده کردن
presented موجود اماده
on tap اماده کشیدن
draft اماده کردن
pre treatment اماده کردن
coaching اماده سازی
readies اماده کردن
to gird up one's loins اماده کارشدن
provides اماده کردن
provide اماده کردن
at call اماده فرمان
readying اماده کردن
prime اماده کردن
primed اماده کردن
primes اماده کردن
supplied اماده کردن
supply اماده کردن
supplying اماده کردن
at or within call اماده فرمان
ready اماده کردن
action mission ship ناو اماده
to buckle oneself اماده شدن
to bargain for منتظریا اماده
preparatory اماده کننده
to a. the ball اماده انداختن
coach اماده ساز
coached اماده ساز
coaches اماده ساز
obliging اماده خدمت
warlike اماده جنگ
aforehand اماده راحت
bellicose اماده بجنگ
beforehand قبلا اماده
acceptancy اماده قبول
accoutered اماده جنگ
readied اماده کردن
acoutre اماده جنگ
taut اماده کار
rigged اماده شدن
combat available اماده به رزم
combat available اماده به پرواز
ready to die اماده مردن
rigs اماده شدن
confect اماده کردن
ready for operation اماده کار
detonative اماده انفجار
ready service اماده به کار
alerted اماده باش
rig اماده شدن
combat ready اماده به رزم
to pickle a rod for اماده کردن
malcontents اماده شورش
malcontent اماده شورش
seaworthy اماده دریا
battailous اماده جنگ
harness اماده کردن
belay اماده کردن
accommodates اماده کردن
accommodated اماده کردن
harnessing اماده کردن
harnessed اماده کردن
ripely بطور اماده
alert اماده باش
ready use اماده مصرف
susceptive پذیرنده اماده پذیرش
on the line هواپیمای اماده پرواز
ready mixed paints رنگهای مخلوط اماده
train اماده کردن اسب
to prepare for war اماده جنگ شدن
to deliver battle اماده جنگ شدن
trained اماده کردن اسب
handymen شخص اماده بخدمت
on offer اماده برای فروش
handyman شخص اماده بخدمت
trains اماده کردن اسب
strip alert اماده باش 5 دقیقهای
ready for use اماده بهره برداری
ready to die اماده برای مرگ
prestocked از پیش اماده شده
presentient گوش بزنگ اماده
preprinted forms فرم های اماده
preparation of attack شمشیرباز اماده حمله
preplanned اماده شده از قبل
set up اماده تیراندازی کردن
set up اماده بکار استقرار
precanned routines روالهای از پیش اماده
poised mine مین اماده انفجار
ready service اماده به استفاده فوری
spot goods کالاهای اماده تحویل
ready for duty اماده انجام وفیفه
to fit with اماده کردن برای
to fly to arms اماده جنگ شدن
ready for assembly اماده جهت نصب
readiness condition وضعیت اماده باش
warm up time زمان اماده شدن
set position اماده در نقطه اغاز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com