Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
deposit
: ته نشین کردن گذاشتن
deposits
: ته نشین کردن گذاشتن
Other Matches
The tenant is like a colonist .
<proverb>
اجاره نشین خوش نشین است .
riverain
کرانه نشین ساحل نشین
precipitated
ته نشین کردن
precipitate
ته نشین کردن
precipitating
ته نشین کردن
depone
ته نشین کردن)
precipitates
ته نشین کردن
isle
جزیره نشین کردن
isles
جزیره نشین کردن
to tip something
[British E]
ته نشین کردن چیزی
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
palatinate
کنت نشین ساکن کنت نشین
fixes
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fix
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lodged
گذاشتن تسلیم کردن
stead
گذاشتن حمایت کردن
have
صرف کردن گذاشتن
lodges
گذاشتن تسلیم کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
lay down
فدا کردن گذاشتن
having
صرف کردن گذاشتن
insert
گذاشتن جاسازی کردن
lodge
گذاشتن تسلیم کردن
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
cut
عبور کردن گذاشتن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
to put a way childish
صرف کردن گرو گذاشتن
wads
کپه کردن لایی گذاشتن
wad
کپه کردن لایی گذاشتن
inserting
داخل کردن در میان گذاشتن
to shut up
حبس کردن درصندوق گذاشتن
inserts
داخل کردن در میان گذاشتن
deteriorates
خراب کردن روبزوال گذاشتن
louse
شپش گذاشتن شپشه کردن
deteriorated
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorate
خراب کردن روبزوال گذاشتن
deteriorating
خراب کردن روبزوال گذاشتن
applying
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to put together
بکب کردن پیش هم گذاشتن
apply
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
rat race
<idiom>
رها کردن ،تنها گذاشتن
dumbfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
dumfound
متحیر کردن بلاجواب گذاشتن
applies
تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
in
:درمیان گذاشتن جمع کردن
auctions
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned
حراج کردن بمزایده گذاشتن
auction
حراج کردن بمزایده گذاشتن
To trample upon justice. To be unfair.
پاروی حق گذاشتن ( حق کشی کردن )
heeded
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
accumulate
روی هم گذاشتن متراکم کردن
deposits
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposit
ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
accumulates
روی هم گذاشتن متراکم کردن
accumulating
روی هم گذاشتن متراکم کردن
heed
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arrange
قرار گذاشتن سازمند کردن
arranges
قرار گذاشتن سازمند کردن
insert
داخل کردن در میان گذاشتن
arranging
قرار گذاشتن سازمند کردن
to hang up
معطل کردن مسکوت گذاشتن
heeds
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
arranged
قرار گذاشتن سازمند کردن
heeding
محل گذاشتن به ملاحظه کردن
in-
:درمیان گذاشتن جمع کردن
skirt
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
to part the hair
فرق گذاشتن موی را از هم باز کردن
swindle
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirted
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
swindles
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
skirts
دامن دار کردن حاشیه گذاشتن به
emplacement
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
to soak out the salt of
توی اب گذاشتن وکم نمک کردن
swindled
کلاه گذاشتن یابرداشتن کلاهبرداری کردن
adventures
: درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventure
درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
cook up
<idiom>
اختراع کردن ،ساختن وچیزی روباهم گذاشتن
emplace
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
reefknot
گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
staked
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
stake
شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
lees
ته نشین
lake dweller
اب نشین
sediments
ته نشین
alluvion
ته نشین
alluvium
ته نشین
fecal
ته نشین
companion
هم نشین
marchman
سر حد نشین
sediment
ته نشین
deposit
ته نشین
anus
نشین
anuses
نشین
deposits
ته نشین
pace
شاه نشین
cottagers
کلبه نشین
settles
ته نشین شدن
residual
پس مانده ته نشین
settle
ته نشین شدن
cottager
کلبه نشین
paludose
مرداب نشین
paced
شاه نشین
low lander
ساحل نشین
insessorial
جوف نشین
palating
کنت نشین
chief tomn
حاکم نشین
insessorial
شاخه نشین
woodman
جنگل نشین
chief tomn
امیر نشین
cenobite
صومعه نشین
paces
شاه نشین
consorts
هم نشین شدن
antiset
ماده ضد ته نشین
unsociable
گوشه نشین
islaner
جزیره نشین
arboraceous
درخت نشین
silvicolous
جنگل نشین
marchman
مرز نشین
assort
هم نشین شدن
foul ground
کفه ته نشین
anchorite
خلوت نشین
planeted
سیاره نشین
Bedouins
بادیه نشین
Bedouin
بادیه نشین
consorting
هم نشین شدن
consorted
هم نشین شدن
consort
هم نشین شدن
alluvion
ته نشین سیل
floaty
دارای اب نشین کم
forntiersman
مرز نشین
plainsman
جلگه نشین
anchoress
زن گوشه نشین
ancress
زن گوشه نشین
forntiersman
سرحد نشین
slummer
زاغه نشین
nomadic
چادر نشین
sediments
ته نشین شدن
sediment
ته نشین شدن
tenant
کرایه نشین
oppidan
شهر نشین
spelaean
غار نشین
convex
شاه نشین
eremite
گوشه نشین
precipitator
ته نشین کننده
freemen
شهر نشین
tenants
کرایه نشین
solitudinarian
گوشه نشین
easterners
خاور نشین
easterner
خاور نشین
residue
زیادتی ته نشین
residues
زیادتی ته نشین
exurbanite
حومه نشین
hutholder
کلبه نشین
borderer
سرحد نشین
freeman
شهر نشین
islander
جزیره نشین
diocese
اسقف نشین
seater
کرسی نشین
illuviate
ته نشین شدن
khanate
خان نشین
duchy
دوک نشین
passerine
شاخه نشین
cotenant
هم اجاره نشین
duchies
دوک نشین
emirates
امیر نشین
grand duchy
دوک نشین
emirate
امیر نشین
half pace
شاه نشین
governor's seat
حکومت نشین
lessee
اجاره نشین
dreg
ته نشین اشغال
dioceses
اسقف نشین
bay window
شاه نشین
islanders
جزیره نشین
colonists
مستعمره نشین
dalesman
دره نشین
colonist
مستعمره نشین
dais
شاه نشین
sea gauge
اب نشین کشتی
alcoves
شاه نشین
governor's seat
حاکم نشین
renter
کرایه نشین
alcove
شاه نشین
bay windows
شاه نشین
bay-window
شاه نشین
alette
شاه نشین
paludicole
مرداب نشین
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com