Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 186 (10 milliseconds)
English
Persian
lead
: راهنمایی رهبری
leads
: راهنمایی رهبری
Search result with all words
lead
رهبری کردن راهنمایی
leads
رهبری کردن راهنمایی
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
Other Matches
steers
رهبری
aimed
رهبری
conduction
رهبری
aim
رهبری
direction
رهبری
headships
رهبری
leads
رهبری
steered
رهبری
leadoff
رهبری
aims
رهبری
leadership
رهبری
steer
رهبری
lead
رهبری
pacemaking
رهبری
headship
رهبری
administering
رهبری کردن
administers
رهبری کردن
apostolate
رسالت رهبری
conduce
رهبری کردن
democratic leadership
رهبری مردمی
direction
هدایت رهبری
shapherd
رهبری کردن
price leadership
رهبری قیمت
precentorship
رهبری سرایندگان
administered
رهبری کردن
tactics
رهبری ماهرانه
administer
رهبری کردن
guidance
راهنما رهبری
directs
رهبری کردن
direct
رهبری کردن
steering committee
کمیته رهبری
leads
رهبری کردن
lead
رهبری کردن
democratic leadership
رهبری دموکراتیک
directed
رهبری کردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
conducts
انتقال دادن رهبری کردن
coaches
رهبری عملیات ورزشی را کردن
conducting
انتقال دادن رهبری کردن
coached
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach
رهبری عملیات ورزشی را کردن
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
conducted
انتقال دادن رهبری کردن
spearheading
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheads
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearhead
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
quarterback
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
quarterbacks
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
orientating
راهنمایی
orientate
راهنمایی
orientates
راهنمایی
steerage
راهنمایی
instruction
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
admonition
راهنمایی
instructions
راهنمایی
leading
راهنمایی
guidance
راهنمایی
orientation
راهنمایی
airt
راهنمایی کردن
conduce
راهنمایی کردن
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
intelligence office
دفتر راهنمایی
misguide
بد راهنمایی کردن
indication signs
علایم راهنمایی
guidable
قابل راهنمایی
educational guidance
راهنمایی اموزشی
redirection
راهنمایی مجدد
misdirection
راهنمایی غلط
traffic signal
چراغ راهنمایی
traffic lights
چراغ راهنمایی
traffic light
چراغ راهنمایی
vocational guidance
راهنمایی شغلی
marshaled
راهنمایی کردن با
directing
راهنمایی کردن
light
چراغ راهنمایی
lightest
چراغ راهنمایی
aim
مراد راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
aims
مراد راهنمایی
guide
راهنمایی کردن
marshals
راهنمایی کردن با
marshalled
راهنمایی کردن با
lighted
چراغ راهنمایی
pilotage
راهنمایی کشتی
marshaling
راهنمایی کردن با
marshal
راهنمایی کردن با
admonitions
تذکر راهنمایی
heralding
راهنمایی کردن
heralds
راهنمایی کردن
heralded
راهنمایی کردن
herald
راهنمایی کردن
main
ی تر راهنمایی میکند
instruction
راهنمایی کردن
instructions
راهنمایی کردن
guided
راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
guides
راهنمایی کردن غلاف
guide
راهنمایی کردن غلاف
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
guided
راهنمایی کردن غلاف
instructs
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
اموختن به راهنمایی کردن
instruct
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
اموختن به راهنمایی کردن
leading question
پرسش راهنمایی کننده
misdirects
راهنمایی غلط کردن
redirects
دوباره راهنمایی کردن
misdirecting
راهنمایی غلط کردن
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
misdirect
راهنمایی غلط کردن
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
misdirected
راهنمایی غلط کردن
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
pilots
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
piloted
راهنمای ناو راهنمایی کردن
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
monetary school
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
farmgate type operations
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
cue
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
design heuristics
راهنمایی هایی که به هنگام تقسیم یک مسئله یا برنامه بزرگ به قسمتهای کوچک وکنترل شدنی می توان از انهااستفاده کرد
conducting
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
رفتار کردن رهبری کردن
conducts
رفتار کردن رهبری کردن
pilot
رهبری کردن خلبانی کردن
piloted
رهبری کردن خلبانی کردن
pilots
رهبری کردن خلبانی کردن
head
رهبری کردن مقاومت کردن
leadoff
عزیمت کردن رهبری کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
lead
راهنمایی کردن هدایت کردن
cue
: اشاره کردن راهنمایی کردن
steered
راهنمایی کردن هدایت کردن
cues
: اشاره کردن راهنمایی کردن
leads
راهنمایی کردن هدایت کردن
usher
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
راهنمایی کردن یساولی کردن
steers
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
هدایت کردن راهنمایی کردن
steered
هدایت کردن راهنمایی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com