Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English
Persian
To speak slowly.
آهسته صحبت کردن (شمرده)
Other Matches
To talk in measured terms . To talk slowly.
شمرده صحبت کردن
To speak in a low voice.
آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
I'm beginning to get scared
[hungry]
.
آهسته آهسته به ترس می افتم
[گرسنه می شوم]
.
accelerando
آهسته آهسته آهنگ را تندتر کنید
drag one's feet/heels
<idiom>
آهسته کار کردن
to go easy on somebody
[something]
با کسی
[چیزی]
مهربان
[آهسته]
[ملایم]
رفتار کردن
to anneal
سخت کردن
[روند گرمایش و سرمایش آهسته جهت سفت شدن و کاهش شکنندگی]
[فلزات]
[مهندسی]
To quibble and equivocate.
پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass
بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
speak
صحبت کردن
talked
صحبت کردن
talks
صحبت کردن
to talk
[to]
صحبت کردن
[با]
confabulate
صحبت کردن
talk
صحبت کردن
speaks
صحبت کردن
pipe up
<idiom>
بلندتر صحبت کردن
to switch on
طرف صحبت کردن
hobnob
صحبت دوستانه کردن
sniffle
تودماغی صحبت کردن
sniffling
با فن فن صحبت یاگریه کردن
tell (someone) off
<idiom>
با عصبانیت صحبت کردن
sniffle
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
تودماغی صحبت کردن
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
sniffled
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
تودماغی صحبت کردن
sniffles
با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to
<idiom>
مخاف صحبت کردن
sniffles
تودماغی صحبت کردن
To pay money. To make a payment.
بی پرده صحبت کردن
hobnobs
صحبت دوستانه کردن
go on
<idiom>
زیادی صحبت کردن
To speak elaborately.
با آب وتاب صحبت کردن
To speak with freedom.
آزادانه صحبت کردن .
to speak candidly
<idiom>
بی پرده صحبت کردن
to speak
[about]
صحبت کردن
[در باره]
hobnobbing
صحبت دوستانه کردن
to speak to somebody
با کسی صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint.
درپرده صحبت کردن
hobnobbed
صحبت دوستانه کردن
waste one's breath
<idiom>
بی نتیجه صحبت کردن
harp on
<idiom>
بانارضایتی صحبت کردن
to interrupt any one's speech
صحبت کسیرا قطع کردن
to talk shop
در باره کار صحبت کردن
squeaks
با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffling
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
با صدای جیغ صحبت کردن
to take the floor
حرف زدن صحبت کردن
sniffles
درحال عطسه صحبت کردن
ad-lib
بدون نوشته صحبت کردن
lisped
نوک زبانی صحبت کردن
to speak fluently
بطور روان صحبت کردن
To talk like a book .
لفظ قلم صحبت کردن
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
break in upon
قطع کردن صحبت کسی
squeaked
با صدای جیغ صحبت کردن
lisp
نوک زبانی صحبت کردن
have a word with
<idiom>
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sound off
باصدای بلند صحبت کردن
ad-libbing
بدون نوشته صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody.
سر صحبت را با کسی باز کردن
lisping
نوک زبانی صحبت کردن
ad-libbed
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
بدون نوشته صحبت کردن
lisps
نوک زبانی صحبت کردن
sniffled
درحال عطسه صحبت کردن
sniffle
درحال عطسه صحبت کردن
measured
شمرده
articulately
شمرده
multiplicand
بس شمرده
distinct
شمرده
talk
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talks
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
declaim
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speeches
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
declaiming
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
speech
صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
phoning
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
carp
از روی خرده گیری صحبت کردن
declaims
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
To speake broken French.
فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
phones
صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
declaimed
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
bespeak
قبلا درباره چیزی صحبت کردن
to speak fluent Farsi
روان صحبت کردن زبان پارسی
postulating
بدیهی شمرده
postulates
بدیهی شمرده
postulated
بدیهی شمرده
postulate
بدیهی شمرده
tabu
حرام شمرده
incalculable
شمرده نشدنی
taboos
حرام شمرده
to be reputed
شمرده شدن
uncounted
شمرده نشده
he read other than distinctly
شمرده نخواند
taboo
حرام شمرده
to talk insistently to somebody
با کسی به اصرار صحبت کردن
[تا قانع شود]
beat around the bush
<idiom>
غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
to speak on behalf of
[as representative]
از طرف
[کسی]
صحبت کردن
[به عنوان نماینده]
adlib
بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
blather
حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
articulate
شمرده سخن گفتن
incalculably
بطور شمرده نشدنی
articulates
شمرده سخن گفتن
articulating
شمرده سخن گفتن
syllabic
دارای هجاهای شمرده
We would like to take this opportunity to …
مواقع را مغتنم شمرده ...
he read other than distinctly
همه جورخوانده جز شمرده
SLOW
آهسته
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant
باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
head counts
تعداد مردم شمرده شده
articulation
تلفظ شمرده طرز گفتار
head count
تعداد مردم شمرده شده
foot pace
قدم آهسته
telephoning
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephones
ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversed
: صحبت کردن محاوره کردن
converse
: صحبت کردن محاوره کردن
conversing
: صحبت کردن محاوره کردن
converses
: صحبت کردن محاوره کردن
incomputability
عدم امکان شمرده شدن بیشماری
gesticulate
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulating
با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
de minimis
خیلی جزئی
[که به حساب شمرده شود]
[قانون]
one of the most respected families
یکی از خانواده های بسیار محترم شمرده
He was walking with slow steps .
با قدمهای آهسته راه می رفت
Put the table down gently.
میز زا آهسته زمین بگذارید
snail's pace
<idiom>
حرکت آهسته روبه جلو
inch
پیمودن مسیر
[به طریق آهسته]
to edge one's way
[towards something]
[به چیزی]
آهسته و با احتیاط نزدیک شدن
asymmetric video compression
تا روی کامپیوتر آهسته هم اجرا شود
adagio
آهسته و ملایم
[اجرای آهنگ باهستگی]
She was reading the book to herself.
کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
word
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
worded
طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
Slow but sure wins the race.
<proverb>
پیروزى از آن کسى است که آهسته و مطمئن مى رود .
Could you drive more slowly, please?
ممکن است لطفا کمی آهسته تر برانید؟
Be slow to promise and quick to perform.
<proverb>
در قول دادن آهسته باش ولى در انجام آن تسریع کن.
The tourist industry is recovering to pre-crisis levels.
صنعت گردشگری آهسته ترمیم می شود و به سطح قبل از بحران می رسد.
to ask somebody to say a few words
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
adagio
رقص دو نفری که زن روی پنجهء پا میرقصد و بکمک مرد آهسته بهوا میپرد
says
سخن گفتن صحبت کردن سخن
say
سخن گفتن صحبت کردن سخن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
mouths
صحبت
confabulation
صحبت
talk
صحبت
mouthing
صحبت
collocutor
هم صحبت
talks
صحبت
mouth
صحبت
converses
صحبت
talked
صحبت
mouthed
صحبت
conversing
صحبت
conversed
صحبت
colloquies
صحبت
colloquy
صحبت
parle
صحبت
converse
صحبت
chitchat
صحبت
well spoken
خوش صحبت
natters
صحبت دوستانه
conversable
خوش صحبت
sniffled
صحبت تودماغی
dialogue
گفتگو صحبت
conversationist
خوش صحبت
dialogues
گفتگو صحبت
sniffles
صحبت تودماغی
coze
صحبت خودمانی
sniffle
صحبت تودماغی
cross talk
تداخل صحبت
sniffling
صحبت تودماغی
well-spoken
خوش صحبت
telephone frequency
فرکانس صحبت
chitchat
صحبت کوتاه
natter
صحبت دوستانه
speech
صحبت نطق
She refused to open her oips .
لب به صحبت بازنکرد
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
speeches
صحبت نطق
Recent search history
✘ Close
Contact
 |
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com