English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 19 (2 milliseconds)
English Persian
acquainted آگاه
Other Matches
to waken آگاه کردن
on guard <idiom> آگاه ،بادقت
admonish آگاه کردن
acquaint آگاه کردن
admonish آگاه کردن
pre admonish از پیش آگاه کردن
I am not aware of that. <idiom> درباره اش آگاه نیستم. [اصطلاح]
smell danger <idiom> از خطری پیش آگاه شدن [اصطلاح مجازی]
No one needed to know save herself / outside herself [American E] . به غیر از او [زن] هیچکس نباید از آن چیز آگاه باشد.
to stay in the loop <idiom> آگاه ماندن در [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
to be in the loop <idiom> آگاه بودن از [موضوع ویژه ای] [اصطلاح روزمره]
shrug your shoulders <idiom> نشانه بی علاقه [لاقید] یا نا آگاه بودن [اصطلاح]
aficionado کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است.
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
addict کسی که بسیار آگاه و علاقه مند به فعالیتی است
unmount برای آگاه کردن سیستم عامل از اینکه دیسک درایو فعال نیست
mount عمل درج دیسک در دیسک درایو یا آگاه کردن سیستم عامل که دیسک درایو آماده استفاده است
mounts عمل درج دیسک در دیسک درایو یا آگاه کردن سیستم عامل که دیسک درایو آماده استفاده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com