Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
Does the bank acknowledge your signature ?
آیا بانک امضای شما را قبول دارد ؟
Other Matches
accepting bank
بانک قبول کننده
countersignature
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
reserve requirement
مقدار ودیعه مالی که هر بانک تجارتی در بانک مرکزی بایدداشته باشد
rediscount rate
نرخ بهره در مورد وامی که بانک تجارتی از بانک مرکزی می گیرد
giros
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank.
من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
giro
روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
world bank
بانک جهانی یا بانک بین المللی تجدید ابادانی و توسعه که هدفش کمک به کشورهای عضو برای رشداقتصادی از طرق مختلفه میباشد
available cash
موجودی بانک بدون در نظرگرفتن چکهایی که در دست مشتریان است و هنوز به بانک ارائه نشده است
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
under the hand of
به امضای
under the hand of hand
به امضای .....
completion of contract
امضای قرارداد
forgery
امضای جعلی
forgeries
امضای جعلی
paraph
امضای مختصر
manual labour
امضای دستی
mongram
امضای هنری
my initials are s.h
امضای مختصر من
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
monogram
امضای هنر پیشگی
monograms
امضای هنر پیشگی
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
countersigns
امضای ثانوی بر روی سند جیرو
countersigning
امضای ثانوی بر روی سند جیرو
countersigned
امضای ثانوی بر روی سند جیرو
countersign
امضای ثانوی بر روی سند جیرو
adopted types
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
bank
بانک
banks
بانک
check
چک بانک
checked
چک بانک
checks
چک بانک
loan bank
بانک استقراضی
remitting bank
بانک واگذارنده
saving bank
بانک پس انداز
loan bank
بانک وامی
banks
در بانک گذاشتن
data bank
بانک داده ها
data bank
بانک اطلاعات
data bank
بانک اطلاعاتی
bank rate
نرخ بانک
merchant bank
بانک بازرگانی
merchant banks
بانک بازرگانی
monopoly bank
بانک انحصاری
data banks
بانک اطلاعاتی
data banks
بانک اطلاعات
data banks
بانک داده ها
memory bank
بانک حافظه
mortgage bank
بانک رهنی
germplasm bank
بانک گونه ها
bankroll
سرمایه بانک
bankbook
کتابچه بانک
bankbill
برات بانک
national bank
بانک ملی
piggy bank
<idiom>
بانک کوچک
banker
بانک دار
clearing bank
بانک پس انداز
clearing banks
بانک پس انداز
bankers
بانک دار
development bank
بانک توسعه
world bank
بانک جهانی
central bank
بانک مرکزی
state bank
بانک دولتی
state bank
بانک استان
bank overdraft
بدهی به بانک
banks
بانک ضرابخانه
bank of deposit
بانک پس انداز
bank failures
ورشکستگی بانک
bank bill
برات بانک
bank asset
دارائی بانک
authorized bank
بانک مجاز
bank
در بانک گذاشتن
bank stock
سهام بانک
intermediary bank
بانک میانجی
bank
بانک ضرابخانه
shroff
بانک دار
to place money in the bank
پول در بانک گذاشتن
stakeholder
نگهدارنده بانک در قمار
Where is the nearest bank?
نزدیکترین بانک کجاست؟
croupier
کمک صاحب بانک
croupiers
کمک صاحب بانک
account
حساب داشتن در بانک
presenting bank
بانک ارائه کننده
negotiating bank
بانک معامله کننده
to pay in
بحساب بانک گذاشتن
paying bank
بانک پرداخت کننده
confirming bank
بانک تائید کننده
bankable
نقد شدنی در بانک
issuing bank
بانک صادر کننده
collecting bank
بانک وصول کننده
bankable
قابل پذیرش در بانک
deposit
به حساب بانک گذاشتن
approved bank
بانک تایید شده
deposits
به حساب بانک گذاشتن
drawen on the national bank
عهده بانک ملی
accepting bank
بانک قبولی نویس
deposit with the bank
در بانک ودیعه گذاردن
deposit in the bank
در بانک به ودیعه گذاردن
issuing bank
بانک گشاینده اعتبار
bank balance sheet
تراز نامه بانک
bank of issue
بانک ناشر اسکناس
German Central Bank
بانک مرکزی آلمان
advising bank
بانک ابلاغ کننده
federal reserve bank
بانک فدرال رزرو
export import bank
بانک صادرات واردات
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
bank
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
I have entangled myself with the banks .
خودم را گرفتار بانک ها کردم
depositor
کسیکه پول در بانک میگذارد
time deposits
مطالبه نقدی موجل از بانک
banks
رویهم انباشتن در بانک گذاشتن
Which bank do you bank with?
در کدام بانک حساب دارید؟
bank capital requirement
سرمایه مورد نیاز بانک
bankbook
دفترحساب بانک دفترچه بانکی
opening bank
بانک باز کننده اعتبار
bank for international settlements
بانک پرداختهای بین المللی
Which bank do you bank with?
با کدام بانک کار می کنید؟
blood banks
بانک جمع اوری خون
stop payment
دستور عدم پرداخت چک به بانک
accepting bank
بانک پذیرنده حواله یابرات
blood bank
بانک جمع اوری خون
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
banks
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
This check is on bank Melli .
این چه بعهده بانک ملی است
bank
انتخاب بانک حافظه مخصوص از یک گروه
cashier's check
چکی که بانک عهده خود بکشد
Bank for International Settlements
[BIS]
بانک تسویه پرداخت بین المللی
faro
نوعی بازی قمار شبیه بانک
cancelled cheque
چکی که وجه ان را بانک به اورنده چک پرداخته است
counter check
چکی که فقط کشنده چک میتواند ان را از بانک بگیرد
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
inclearing
همه چکهایی که در بانک درمعاملات پایاپای بایدپول انهارابپردازد
fractional reserve banking
بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
bank giro
همکاری بانک و اداره پست جهت انتقال پول
opening hours
ساعاتی که بانک، کتابخانه و سایر مراکز باز می شود.
big five
پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
electronic
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
lombard street
خیا بان صرافان و بانک دارهادر شهر لندن
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
break the bank
<idiom>
بانک زدن (ازراه شرط بندی به پول زیاد رسیدن)
bank rate
مظنه رسمی تنزیل که توسط بانک مرکزی تعیین میشود
acceptance
قبول
admission
قبول
reception
قبول
receptions
قبول
intromission
قبول
admissions
قبول
imprimatur
قبول
acceptances
قبول
adoption
قبول
compliance
قبول
acknowledgment
قبول
eft
سیستمی که در آن کامپیوتر ها برای ارسال و دریافت پول به بانک استفاده میشوند
acceptances
قبول قرارداد
express acceptance
قبول صریح
ineligible
غیرقابل قبول
acceptable
قابل قبول
adopts
قبول کردن
to take in
قبول کردن
disallowance
عدم قبول
allowable load
بارقابل قبول
admissible
قابل قبول
acceptability
قبول شدگی
acceptability
قابلیت قبول
believable
قابل قبول
passable
قابل قبول
embracement
قبول اتخاذ
compliancy
قبول اجابت
compliantly
با قبول و رضایت
taken
مورد قبول
received
مورد قبول
acceptance
قبول قرارداد
unacceptably
غیرقابل قبول
unacceptable
غیرقابل قبول
tolerable
قابل قبول
allowable
قابل قبول
offer and acceptance
ایجاب و قبول
aceptive
قابل قبول
reasonable
قابل قبول
agreements
قرار قبول
agreement
قرار قبول
acknowladgement of debt
قبول بدهی
intolerance
عدم قبول
rejection
عدم قبول
rejection
قبول نکردن
adhibit
قبول کردن
acceptably
بطورقابل قبول
entertains
قبول کردن
entertained
قبول کردن
entertain
قبول کردن
intolerancy
عدم قبول
acceptance by words
قبول قولی
acceptancy
اماده قبول
acceptant
قبول کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com