English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
control equipment ابزار نظارت
Other Matches
tool دارای ابزار کردن بصورت ابزار دراوردن
control equipment ابزار وارسی ابزار پایش
broach ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
helm نظارت
helms نظارت
superintendence نظارت
control نظارت
controls نظارت
controllership نظارت
controlment نظارت
controlling نظارت
superintendency نظارت
presidency نظارت
stewardship نظارت
intendancy نظارت
supervision نظارت
proctorship نظارت
governance نظارت
monitoring نظارت
surveillance نظارت
inspection نظارت
supervisor state وضعیت نظارت
superintending نظارت کردن بر
superintends نظارت کردن بر
supervising نظارت کردن
supervision نظارت کردن
administer نظارت کردن
control of resources نظارت بر منابع
supervises نظارت کردن
close supervision نظارت مستقیم
foreign exchange control نظارت بر ارز
bailiwick مباشرت نظارت
supervised نظارت کردن
budgetary control نظارت بودجهای
supervise نظارت کردن
superintend نظارت کردن بر
superintended نظارت کردن بر
close supervision نظارت نزدیک
invigilation نظارت درامتحانات
observation camera دوربین نظارت
security camera دوربین نظارت
stewardship نظارت خرج
uncontrollably غیرقابل نظارت
uncontrollable غیرقابل نظارت
directed نظارت کردن
direct نظارت کردن
monitors نظارت کردن
surveillance camera دوربین نظارت
monitored نظارت کردن
closed-circuit camera دوربین نظارت
monitor نظارت کردن
government control نظارت دولتی
monetary control نظارت پولی
inspection certificate گواهی نظارت
inspection clause بند نظارت
inspection clause ماده نظارت
qualitative controls نظارت کیفی
fiscal control نظارت مالی
controlling نظارت کردن
control نظارت کردن
controllable قابل نظارت
inspectors نظارت کننده
inspector نظارت کننده
CCTV camera دوربین نظارت
controls نظارت کردن
span of control حوزه نظارت
supervisor state حالت نظارت
exchange control نظارت ارز
directs نظارت کردن
staff supervision نظارت ستادی
watches بر کسی نظارت کردن
watched بر کسی نظارت کردن
watching بر کسی نظارت کردن
managed money پول نظارت شده
regulated monopoly انحصار نظارت شده
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
election supervisor council انجمن نظارت بر انتخابات
election supervisory council انجمن نظارت بر انتخابات
watch بر کسی نظارت کردن
control نظارت و ممیزی کردن
control بازرسی نظارت جلوگیری
controlling بازرسی نظارت جلوگیری
invigilating در امتحان نظارت کردن
controls نظارت و ممیزی کردن
controls بازرسی نظارت جلوگیری
invigilate در امتحان نظارت کردن
invigilated در امتحان نظارت کردن
invigilates در امتحان نظارت کردن
controlling نظارت و ممیزی کردن
security monitoring نظارت یا مراقبت تامینی یاحفافتی
to keep under control تحت نظارت نگه داشتن
head quarters برج نظارت مرکز کار
watchers کسیکه پاسداری و نظارت میکند
watcher کسیکه پاسداری و نظارت میکند
wardship تحت سرپرستی یا نظارت بودن
municipalist طرفدار نظارت یا اقدامات شهر داری
they are under serveillance انهارا نظارت میکنند انهارامی پایند
progress chaser کسیکه برپیشرفت کار نظارت میکند
movement control کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
state midicine سیستم پزشکی تحت نظارت دولت
under secretary زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
slave drivers نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
slave driver نظارت کننده بر کار برده ها کارفرمای سخت گیر
e c s c (european coal & steel commissio لوکزامبورگ و هلندکه وفیفه اش نظارت برتولید و فروش ذغالسنگ وفولاد است
crown colony بعضی از کلنیهای ممالک مشترک المنافع انگلیس که مقام سلطنت بر انها نظارت دارد
sheriff نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
sheriffs نماینده رسمی دولت در یک ناحیه که ماموراجرای قوانین و انجام امورقضایی و نظارت بر انتخابات است
device ابزار
gadget ابزار
gadgets ابزار
devices ابزار
instrumentation ابزار
folding rule خط کش [ابزار]
locking device ابزار
doodad ابزار
doodads ابزار
folding ruler خط کش [ابزار]
yard stick خط کش [ابزار]
tool ابزار
implement ابزار
tools ابزار
yardstick خط کش [ابزار]
implements ابزار
implementing ابزار
hardware ابزار
implemented ابزار
double meter stick [American] خط کش [ابزار]
carpenter's rule خط کش [ابزار]
folding meter stick خط کش [ابزار]
instrument ابزار
hawksbill ابزار رخ منقاری
bench میز ابزار
small tool ابزار کوچک
knurled tool ابزار آج دار
drilling machine دریل [ابزار]
moulding plane رنده ابزار
metal cutting tool ماشین ابزار
milling cutter ابزار فرزکاری
metal cutting فلزبری [ابزار]
means of production ابزار تولید
operandum ابزار پاسخ
manipulandum ابزار پاسخ
milling tool ابزار فرزکاری
spatula [American] ] کارتک [ابزار]
scraper [British کارتک [ابزار]
moulding templet ابزار کشویی
calipers قطرسنج [ابزار]
planishing tool ابزار پرداخت
spackle knife کارتک [ابزار]
putty knife کارتک [ابزار]
skiving tool ابزار تراش
calliper [British] قطرسنج [ابزار]
diamond-fret ابزار لوزی
common round ابزار فیتیله
electric drill دریل [ابزار]
drill دریل [ابزار]
toolhouse انبار ابزار
hawksbeak ابزار رخ منقاری
helve دسته ابزار
steelwork ابزار پولادین
instrument panels پیشخوان ابزار
instrument panels پهنهی ابزار
fishing tackle ابزار ماهیگیری
lifting device ابزار بالا بر
workbox جعبه ابزار
vernier calliper [British] کولیس [ابزار]
turning tool ابزار تراشکاری
physical device ابزار مادی
calipers کولیس [ابزار]
calliper [British] کولیس [ابزار]
vernier caliper کولیس [ابزار]
sliding caliper کولیس [ابزار]
vernier caliper قطرسنج [ابزار]
toolroom اتاق ابزار
tax instrument ابزار مالیاتی
astragulus ابزار فیتیله ای
vernier calliper [British] قطرسنج [ابزار]
bird's-break ابزار رخ منقاری
toll steel فولاد ابزار
boring machine دریل [ابزار]
tool holder ابزار گیر
astragal ابزار فیتیله ای
toolbox جعبه ابزار
tool sharpener ابزار چاق کن
tool set دست ابزار
tool maker ابزار مند
tool maker ابزار ساز
angle-roll ابزار گرد
development tools ابزار توسعه
pocket rule خط کش جیبی [ابزار]
folding ruler خط کش جیبی [ابزار]
folding yardstick [metric] خط کش جیبی [ابزار]
bumping tool ابزار خم کاری
brick workers tool ابزار بنایی
folding meter stick [American] خط کش تاشو [ابزار]
cold heading tool ابزار سردکار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com