Dictiornary-Farsi | ابلاغ شخصی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
personal service	ابلاغ شخصی


Other Matches

constructive notice	ابلاغ اختیاری در CL ابلاغی که به وکیل شخص بشود قانونی یااعتباری نامیده میشود و درمقابل ان " ابلاغ رسمی یاواقعی " قرار دارد و ان ابلاغی است که به خود شخص بشود
f.drss	جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers	1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
statements	ابلاغ
prophecy	ابلاغ
communication	ابلاغ
impartment	ابلاغ
statement	ابلاغ
serviced	ابلاغ
service	ابلاغ
notification	ابلاغ
signification	ابلاغ
prophecies	ابلاغ
communication of punishment	ابلاغ مجازات
summonsing	ابلاغ نامه
communication of punishment	ابلاغ تنبیه
communicable	قابل ابلاغ
communicable	ابلاغ کردنی
summons	ابلاغ نامه
communicant	ابلاغ کننده
advising of credit	ابلاغ اعتبار
summonsed	ابلاغ نامه
communique	ابلاغ رسمی
communicants	مامور ابلاغ
substituted service	ابلاغ قانونی
impart	ابلاغ کردن
imparts	ابلاغ کردن
imparted	ابلاغ کردن
imparting	ابلاغ کردن
incommunicable	غیرقابل ابلاغ
communicant	مامور ابلاغ
impartation	ابلاغ دادن
constructive service	ابلاغ قانونی
constructive notice	ابلاغ قانونی
communicants	ابلاغ کننده
summonses	ابلاغ نامه
conveyance	وسیله نقلیه ابلاغ
conveyances	وسیله نقلیه ابلاغ
impartation of news	رساندن یا ابلاغ خبر
signalled	با علامت ابلاغ کردن
signal	با علامت ابلاغ کردن
incommunicable	غیر قابل ابلاغ
advising bank	بانک ابلاغ کننده
pursuivant	مامور ابلاغ یا اخطاریه
service at domicile	ابلاغ در محل اقامت
signaled	با علامت ابلاغ کردن
process server	مامور ابلاغ برگهای قانونی
to serve a legal p on any one	ورقه قانونی بکسی ابلاغ کردن
backtell	ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
revealed religion	مذهبی که بوسیله پیغمبران بمردم ابلاغ شده باشد
cognizance	ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
informal	شخصی
some one	شخصی
personal	شخصی
persona	شخصی
ones	شخصی
civilians	شخصی
civilian	شخصی
civil	شخصی
personas	شخصی
personae	شخصی
personable	شخصی
one	شخصی
private	شخصی
privates	شخصی
A private car.	اتوموبیل شخصی
personal requirment	حوائج شخصی
informal observations	مشاهدات شخصی
who	چه شخصی چه اشخاصی
personal exemptions	معافیتهای شخصی
personal pronouns	ضمائر شخصی
personal computer	کامپیوتر شخصی
personal computers	کامپیوتر شخصی
bomb scare	اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
personal error	خطای شخصی
personal constructs	سازههای شخصی
personal computing	محاسبات شخصی
personal affairs	امور شخصی
personal action	دعوی شخصی
whosoever	هر شخصی که باشد
passanger car	اتومبیل شخصی
particular good	عین شخصی
personal pronoun	ضمیر شخصی
somebody	یک شخص شخصی
personalty	دارایی شخصی
under one's belt <idiom>	میل شخصی
on one's shoulders <idiom>	مسئولیت شخصی
ea state in severalty	ملک شخصی
backcourt foul	خطای شخصی
self employed	کار شخصی
self-employed	کار شخصی
by end	غرض شخصی
paraphernalia	اموال شخصی زن
under one's thumb <idiom>	زیرنظر شخصی
individual foul	خطای شخصی
self-interest	نفع شخصی
oomph	چاذبه شخصی
idols of the cave	اوهام شخصی
ibm personal computer	IBکامپیوتر شخصی
hire out <idiom>	اجاره شخصی
idiograph	نشان شخصی
personal identity	هویت شخصی
self interest	نفع شخصی
personal saving	پس انداز شخصی
personal service	خدمت شخصی
separate estate	اموال شخصی زن
personal staff	ستاد شخصی
personalized form letter	فرم شخصی
personalty	اموال شخصی
whoso	هر شخصی که باشد
private property	دارایی شخصی
personal effects	لوازم شخصی
proenomen	نام شخصی
self intrest	نفع شخصی
self interest	غرض شخصی
personal right	حقوق شخصی
personal outlays	هزینههای شخصی
self will	اراده شخصی
private motive	غرض شخصی
personal motive	غرض شخصی
personal property	اموال شخصی
personal interest	نفع شخصی
personal influence	نفوذ شخصی
personal income	درامد شخصی
personal ownership	مالکیت شخصی
personal property	مایملک شخصی
personal requirment	احتیاجات شخصی
very own <adj.>	خصوصی [شخصی]
personal remarks	انتقادات شخصی
leave alone <idiom>	راحت گذاشتن (شخصی)
put in one's two cents <idiom>	به شخصی نظریه دادن
self intrested	دربند نفع شخصی
personal identification number	شماره شناسایی شخصی
self regard	حفظ منافع شخصی
duffle bag	کیسه لوازم شخصی
theatergoer	شخصی که مکرر به تئاترمیرود
play (someone) for something <idiom>	به بازی گرفتن شخصی
in one's hair <idiom>	عصبانی کردن شخصی
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
personalize	جنبه شخصی دادن به
individual income tax	مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment	شخصی کردن مجازاتها
to hold in d.	درتصرف شخصی داشتن
With my own capital .	با سرمایه شخصی خودم
onother's money	پول شخصی دیگر
personal property	دارایی شخصی منقول
paraphernal	وابسته به دارایی شخصی زن
pocket expenses	هزینه مختصر شخصی
private property	دارایی شخصی بلامعارض
fill (someone) in <idiom>	جزئیات را به شخصی گفتن
valor	ارزش شخصی واجتماعی
valour	ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer at	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/	کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer xt	کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
in one's best interest	به صلاح خود شخصی
privy seal	مهر شخصی پادشاه
personal chattels	دارایی شخصی منقول
turn (someone) on <idiom>	به هیجان آوردن شخصی
pinned	شماره شناسایی شخصی
pin	شماره شناسایی شخصی
self-interested	در بند نفع شخصی
unbeknownst	خارج از معلومات شخصی
unbeknown	خارج از معلومات شخصی
toe the line <idiom>	انجام وفایف شخصی
mannerism	اطوار واخلاق شخصی
personal income tax	مالیات بر درامد شخصی
mend one's ways <idiom>	اثبات عادت شخصی
mannerisms	اطوار واخلاق شخصی
self interested	در بند نفع شخصی
owns	شخصی مال خودم
owning	شخصی مال خودم
bye end	غرض شخصی قصدپنهان
bunched income	درامد خدمات شخصی
owned	شخصی مال خودم
own	شخصی مال خودم
author	شخصی که برنامه می نویسد
pinning	شماره شناسایی شخصی
vectra pc tm	IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
senders	شخصی که پیام ارسال میکند
sender	شخصی که پیام ارسال میکند
copy for private use	نسخه برای استفاده شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.	غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
chew out (someone) <idiom>	به شدت سرزنش کردن (شخصی)
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
lowerclassman	شخصی که از طبقه پایین است
lightplane	هواپیمای شخصی کوچک وسبک
crackpot <idiom>	شخصی خنثی وبی اهمیت
ex-directory	شخصی که چنین شمارهای را دارد
names	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
operator	شخصی که با کامپیوتر کار میکند
analysts	شخصی مسئلهای را بررسی میکند
pim	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal disposable income	درامد قابل تصرف شخصی
personal computing	استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
name	کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
woodworth personal data sheet	پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
ex gratia	به خاطر میل یا علاقهی شخصی