Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
recrimination	اتهام متقابل
recriminations	اتهام متقابل
Search result with all words
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
Other Matches
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
plaint	اتهام
information	اتهام
plaints	اتهام
indictments	اتهام
on charge of	به اتهام
inculpation	اتهام
imputation	اتهام
delation	اتهام
arraignment	اتهام
impeachment	اتهام
indictment	اتهام
charge	اتهام
charges	اتهام
accusation	اتهام
accusations	اتهام
accusingly	بطریق اتهام
quietus	رفع اتهام
denunciation	اتهام شکایت
chargeable	اتهام پذیر
discharge	رفع اتهام
charge	حمله اتهام
crimination	اتهام جنایت
crimination	اتهام بجنایت
denunciation	اتهام نقض
denunciations	اتهام شکایت
impeachable	قابل اتهام
denunciations	اتهام نقض
charges	حمله اتهام
discharges	رفع اتهام
self accusation	اتهام به خود
indictable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
chargeable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
denunciatory	وابسته به بدگویی و اتهام
imputatively	از راه اسناد یا اتهام
actionable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
indicement	اتهام بموجب ادعانامه
accusable	قابل اتهام متهم
punishable <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
penal <adj.>	اتهام پذیر [حقوقی]
criminate	در معرض اتهام قرار دادن
allegation [against somebody]	تهمت [اتهام] [در برابر کسی] [ قانون]
to leave yourself open to the charge of lacking seriousness	خود را در معرض اتهام فاقد جدیت بودن گذاشتن
mutual	متقابل
counter	متقابل
countered	متقابل
correspounding	متقابل
reciprocative	متقابل
countering	متقابل
interactional	متقابل
interactive	متقابل
polar	متقابل
opposing	متقابل
reciprocal	متقابل
opposed	متقابل
inter play	اثر متقابل
cross check	بررسی متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
grid anode transconductance	رسانایی متقابل
mutual conductance	رسانایی متقابل
intervisibility	دید متقابل
interrelation	رابطه متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
transconductance	رسانایی متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
harmonic mean	اعداد متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
iteraction	عمل متقابل
cross-check	بررسی متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
counterpoise	سیم متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
counterwork	عمل متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
cross bill	شکایت متقابل
cross feed	خورد متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
cross index	شاخص متقابل
cross purpose	قصد متقابل
crossecheck	بررسی متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
countermine	توط ئه متقابل
logrolling	همکاری متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
cross reference	مراجعه متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
interaction	عمل متقابل
interaction	کنش متقابل
interaction	اثر متقابل
interplay	اثر متقابل
recriminations	تهمت متقابل
recrimination	تهمت متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
set off	دعوی متقابل
cross action	دعوی متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
m	القاگری متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
mutual characteristic	مشخصه متقابل
transfer characteristic	مشخصه متقابل
mutual consistency	سازگاری متقابل
mutual energy	انرژی متقابل
mutual inductance	القاگری متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
mutual induction	القای متقابل
mutual relationship	رابطه متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
opposite phase	فاز متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
reciprocation	عمل متقابل
reciprocal	عمل متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
counter offensive	پدافند متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counter claim	دعوی متقابل
counter purchase	خرید متقابل
countering	ضربت متقابل
proportional	متقابل یا هماهنگ
counter credit	اعتبار متقابل
countered	ضربت متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
reciprocity	عمل متقابل
counter offer	عرضه متقابل
counter offer	پیشنهاد متقابل
counter current	جریان متقابل
counter	ضربت متقابل
counter offensive	حمله متقابل
counter fire	اتش متقابل
counter gambit	گامبی متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counteraction	اقدام متقابل
antitype	نوع متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
counter attraction	کشش متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
back pressure	فشار متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
retaliation	عمل متقابل
counterattack	حمله متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
coefficient of mutual induction	ضریب القای متقابل
internecine	کشتار متقابل قاتل
repost	ضربه متقابل زدن
retaliation	عکس العمل متقابل
centre counter defence	دفاع متقابل مرکزی
benoni counter gambit	گامبی متقابل بنونی
riposting	ضربه متقابل زدن
scandinavian defence	دفاع متقابل مرکزی
retorts	جواب متقابل تلافی
interaction	عکس العمل متقابل
counteract	عمل متقابل کردن
rebutting	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
rebut	جواب متقابل دادن
ripostes	ضربه متقابل زدن
counteracted	عمل متقابل کردن
counteracting	عمل متقابل کردن
riposte	ضربه متقابل زدن
social interaction	کنش متقابل اجتماعی
visual interaction	کنش متقابل بصری
retorts	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل تلافی
counteracts	عمل متقابل کردن
retort	جواب متقابل دادن
rebuttals	عمل متقابل پس زنی
rebuttal	عمل متقابل پس زنی
riposted	ضربه متقابل زدن
compensation trading	داد و ستد متقابل
cross reference table	جدول ارجاع متقابل
counterattack	حمله متقابل کردن
crossfertilize	لقاح متقابل کردن
differential field winding	سیمپیچ اهنربایی متقابل
counter purchase	داد وستد متقابل
greco counter gambit	گامبی متقابل گرکو
cross fire	اتش گلوله متقابل
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
counter current principle	اصول جریان متقابل
countercheck	سرزنش وتوبیخ متقابل
intervisibility	قابلیت دید متقابل
counterplay	بازی شطرنج متقابل
conversion transconductance	رسانایی متقابل وارون
intract	عمل متقابل کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com