English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
He smuggled the car into England ( across the British frontier ) . اتوموبیل را قاچاقی وارد مرز انگلستان کرد
Other Matches
Why should I buy a foreign car in preference to an Iranian car? چرا اتوموبیل ایرانی رابگذارم ویک اتوموبیل خارجی ( فرنگی ) بخرم ؟
Conservative Party یکی از دوحزب مهم سیاسی انگلستان که جانشین حزب " توری "است که حزب اخیر در قرن 81 و 91 در انگلستان فعالیت داشته
common low سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
under the counter قاچاقی
wildcats قاچاقی
wildcat قاچاقی
bootleg <adj.> قاچاقی
mountaion dew عرق قاچاقی
adulterine قاچاقی تقلبی
moonlighted بطور قاچاقی کارکردن
pot(heen ویسکی قاچاقی ایرلندی
hooch مشروب قاچاقی وپست
moonlights بطور قاچاقی کارکردن
moonlighting بطور قاچاقی کارکردن
moonlight بطور قاچاقی کارکردن
illicit قاچاقی نامشروع غیر مجاز
to smuggle out قاچاقی صادر کردن یافرستادن
still hunt بطور قاچاقی ماهیگیری کردن
bootleg معامله قاچاقی انجام دادن
to smuggle in قاچاقی اوردن یاوارد کردن
stow away مسافرت قاچاقی کردن باکشتی وغیره
moonlighter کسیکه بطور قاچاقی کار میکند
floorboard کف اتوموبیل
motor cars اتوموبیل
motor car اتوموبیل
floorboards کف اتوموبیل
To back up the car . اتوموبیل راعقب زد
the car goes nice and fast اتوموبیل بد نمیرود
cycle car اتوموبیل دوچرخهای
A private car. اتوموبیل شخصی
The car had no licence ( number ) plate . اتوموبیل بی نمره بود
two seater اتوموبیل یا هواپیمای دو نفره
He was run over by a car. اتوموبیل اورازیر گرفت
To start (switch on ) the car (engine). اتوموبیل راروشن کردن
The car ran over mylegs. اتوموبیل از روی پایم رد شد
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
Our car was stuck in the اتوموبیل ما در گه گیر کرده بود
Signal a car to stop . علامت بده که یک اتوموبیل بایستد
Her car brushed mine . She rammed my car . با اتو موبیل اش مالید به اتوموبیل من
The car hasnt got enough pull for the uphI'll. اتوموبیل سر با لائی را نمی کشد
It is a compact car. اتوموبیل جمع وجوری است
Dont stick your head out of the car window. سرت را از پنجره اتوموبیل درنیار
Several cars collided. چندین اتوموبیل بهم خوردند
wake up کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
The police officer took down the car number . افسر پلیس نمره اتوموبیل را برداشت
This car is of Iranian make (manufacture). این اتوموبیل ساخت ایران است
The car in front is obstructintg us. اتوموبیل جلویی به ما راه نمی دهد
Let the car cool off. بگذار اتوموبیل یکقدری خنک بشود
I intend to buy a car . خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
This is a very solid car. این اتوموبیل خیلی محکم است
WI'll you give the car a wash (wash – down) please. ممکن است لطفا" اتوموبیل رابشوئید
pull over اتوموبیل را بکنار جاده راندن کنار زدن
This car is heavy on petrol ( gas ) . این اتوموبیل مصرف بنزینش زیاد است
This car wI'll do beautifully . این اتوموبیل قشنگ بدرد مان می خورد
This car is assembled in Iran. این اتوموبیل رادرایران سوار می کنند (مونتاژ )
New and used cars are sold here . انواع اتوموبیل های نو وکهنه بفروش می رسد
This car can hold 6 persons comefortably. دراین اتوموبیل راحت 6 نفر راجامی گیرند
The car engine doesnt run ( work ) . موتور اتوموبیل کارنمی کند ( از کار ؟ فتاده )
The car is now in perfect running order . اتوموبیل الان دیگه مرتب وخوب کارمی کند
Car no. 6 is leading. اتوموبیل شماره 6 ازهمه جلوتر حرکت می کند (درمسابقات )
i had scarely arrived تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
locarno treaty انگلستان
England انگلستان
central treaty organization انگلستان
big five انگلستان
anglian انگلستان
the united kingdom انگلستان وایرلند
anglophobe بیمناک از انگلستان
Englishwomen اهل انگلستان
Church of England کلیسای انگلستان
king of england پادشاه انگلستان
north country انگلستان شمالی
Englishwoman اهل انگلستان
jockey club باشگاه سوارکاران انگلستان
yorkshire ایالت یورکشایردرشمال انگلستان
his britannic majesty اعلیحضرت پادشاه انگلستان
rennet مایه سیب انگلستان
pavilions باشگاه بازیگران در انگلستان
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
pavilion باشگاه بازیگران در انگلستان
bcs انجمن کامپیوتر در انگلستان
welsher اهل استان ولز انگلستان
Midlands ناحیهی صنعتی در مرکز انگلستان
MI6 بخش 6 اطلاعات ارتش انگلستان
welcher اهل استان ولز انگلستان
stuart خانواده سلطنتی قدیم انگلستان
lord chief justice رئیس کل محکمه استیناف انگلستان
Welsh اهل استان ولز انگلستان
f.a cup جام اتحادیه باشگاههای انگلستان
foot guards پیاده نظام های انگلستان
MI5 بخش 5 اطلاعات ارتش انگلستان
derby مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
Elizabethan architecture معماری دوره ملکه الیزابت [انگلستان]
anglophobe کسی که از انگلستان بیم وتنفر دارد
derbies مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
Cornish وابسته به کورنوال درجنوب غربی انگلستان
gin-palace [خانه عمومی مزین شده در انگلستان]
trade follows the flag تجارت کشورهای مشترک المنافع با انگلستان
oaks مسابقه مادیانهای اصیل جوان در انگلستان
britishism لغت یا لهجه یا زبانزد ویژه انگلستان
prestel سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
longbows کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
longbow کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
tourist trophy مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
ashes جایزه مخصوص مسابقه کریکت استالیا و انگلستان
high pheasant تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
bale [نام نوعی مقبره در کاتس وود انگلستان]
wilton نام شهری در جنوب " ویلت شایر" انگلستان
one thousand guineas مسابقه شرطبندی مادیانهای اصیل 3 ساله در انگلستان
big five پنج بانک معتبر انگلستان یعنی بانکهای میدلند
land's end دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
noctule یکجور شب کور در انگلستان که از همه شبکورهای دیگران کشوربزرگتراست
the big four درکنفرانس صلح پاریس 9191به کشورهای فرانسه انگلستان
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
Georgian architecture معماری جرجی [در زمان پادشاه جرج اول تا چهارم انگلستان]
Gothic Revival [سبک احیای گوتیک در انگلستان در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی]
first class cricket مسابقه کریکت بین تیمهای حرفهای و اماتور ایالات ودانشگاههای انگلستان
the big three ترومن و استالین وهم چنین به انگلستان امریکا و شوروی اطلاق میشود
gradus فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
walker cup مسابقه گلف بین مردان اماتور امریکا و انگلستان سالی یک بار
The two cars had a head –on collision. دو اتوموبیل شاخ به شاخ شدند ( تصادم از جلو)
laced window [مجموعه ای از پنجره های عمودی که در قرن هجده میلادی در انگلستان متداول بوده است.]
puritan فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritans فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
tripartite declaration of 0 اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
classics مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classic مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
the common wealth of england جمهوری یا شبه جمهوری که در فاصله سالهای 9461 تا0661 در انگلستان برقراربود
e f t a (european free trade association اتحادیه تجارت ازاد اروپا اتحادیه متشکل از کشورهای انگلستان
western european union اتحادیه اروپای غربی اتحادیه متشکل از انگلستان بلژیک فرانسه
the british common wealth of nation انگلستان و ایرلند و ممالک وابسته ازاد و ممالک تحت الحمایه و مستعمره ان راگویند
whiggism روش فکری منتسب به حزب "ویگ " که در واقع حزب لیبرال و ازادیخواه انگلستان بود
cwt واحد ورن برابر 34 کیلوگرم امریکا یا 05 کیلوگرم انگلستان
cwts واحد ورن برابر 34 کیلوگرم امریکا یا 05 کیلوگرم انگلستان
wager of battle نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
dunkrik treaty معاهده منعقده بین انگلستان وفرانسه به سال 7491 که هدف ان تشریک مساعی دودولت در صورت تجاوز یاتهدید به تجاوز از طرف المان و نیز برقراری تماس اقتصادی دایم بود
familiar وارد در
conscious وارد
to make an entry of وارد
comer وارد
intrant وارد
hep وارد
infare وارد
pertinenet وارد به
relevant وارد
the post has come پست وارد شد
new comer تازه وارد
importing وارد کردن
incomer شخص وارد
inbound وارد شونده
impoter وارد کننده
impotable وارد کردنی
inputting وارد کردن
proficient وارد به فن با لیاقت
entered وارد شدن
enters وارد شدن
induct وارد کردن
enter وارد شدن
arrive وارد شدن
arrived وارد شدن
arrives وارد شدن
arriving وارد شدن
knowledgeable وارد بکار
lic وارد بودن
intervener وارد ثالث
ingoing وارد شونده
inflictable وارد اوردنی
make an entry وارد کردن
import وارد کردن
importable وارد کردنی
check-ins وارد شدن
bring in وارد کردن
entrants وارد شونده
inducted وارد کردن
imported وارد کردن
arrived in paris وارد شدم
importer وارد کننده
entrant وارد شونده
importers وارد کننده
check in وارد شدن
incoming وارد شونده
newcomers تازه وارد
newcomer تازه وارد
check-in وارد شدن
carechumen تازه وارد
get in وارد شدن
immigrant تازه وارد
immigrants تازه وارد
conversant وارد متبحر
initiated وارد کردن
initiate وارد کردن
versant اشنا وارد
initiates وارد کردن
inducts وارد کردن
initiating وارد کردن
inducting وارد کردن
naturalize جزوزبانی وارد شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com