Total search result: 201 (6 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
time charter |
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین |
|
|
Other Matches |
|
time charter |
اجاره کردن وسیله نقلیه برای مدت معین |
tc |
اجاره دربست برای مدت معین |
chartering |
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی |
chartered |
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی |
charters |
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی |
charter |
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی |
leases |
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی |
lease |
واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی |
voyage charter |
اجاره دربست کشتی برای سفری مشخص |
bare boat charter |
اجاره دربست وسیله نقلیه |
slot charter |
اجاره قسمتی از وسیله نقلیه |
under lease |
وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد |
arrentation |
پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین |
chater party |
اجاره نامه یا قرارداد اجاره کشتی تجاری |
senior |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
seniors |
مسابقه گلف برای بازیگران بالاترازسن معین بازیگر سالمند مسابقه دو برای بالاترین سطح بدون شرط سنی |
holiday cottage |
ویلای اجاره ای برای تعطیلات |
What's the charge per day? |
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟ |
What's the charge per week? |
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟ |
named airport of departure |
فرودگاه معین برای حرکت |
to set measures to anything |
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن |
ground landlord |
کسی که زمینی را برای ساختمان کردن اجاره میدهد |
these room let well |
نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم |
moonlight fliting |
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره |
applied |
برای هدف معین بکار رفته کاربسته |
to settle an a |
برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن |
blocks |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
set up |
اماده کردن اتومبیل برای مسابقه درمسیر معین |
blocked |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
block |
یک دوره مسابقه بیلیارد برای رسیدن به امتیاز معین |
amphibian vehicle |
وسیله نقلیه برای خشکی و اب |
lease |
کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است |
leases |
کانال ارتباطی مثل خط تلفن که برای استفاده اجاره شده است |
blanket |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
blanketed |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
rain check <idiom> |
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر |
tick mark |
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر |
so |
علامتی برای معین کردن قابلیتهای فقط فرستادنی تجهیزات |
blankets |
لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین |
multi purpose vehicle |
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون |
assessed value |
ارزشی که به منظور خاص برای یکی از اقلام دارایی معین میشود |
code level |
تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند |
signals |
علامتهای رمزی قراردادی بین اعضای تیم برای مانورهای معین |
pit board |
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی |
hopple |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
hobbling |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
hobbles |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
hobbled |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
hobble |
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی |
calling sequence |
مجموعهای مشخص ازدستورالعمل و داده که برای فراخوانی یک ریزبرنامه معین ضروری است |
bend allowance |
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین |
ratioing |
کوچک و بزرگ کردن عکس به مقیاس معین برای استفاده در موزاییکهای عکسی |
holotype |
نمونهای که نویسنده یا دانشمندی برای معرفی یک راسته یا دسته ازجانوران وگیاهان معین میکند |
authorization to copy |
اجازه ناشر نرم افزار به کاربر برای کپی کردن از برنامه در تعدادی معین |
farms |
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن |
farm |
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن |
farmed |
اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن |
Lease (rental) agreement. |
اجاره نامه (قرار داد اجاره ) |
chartering |
اجاره کشتی |
chartered |
اجاره کشتی |
charter |
اجاره کشتی |
charters |
اجاره کشتی |
affreightment |
اجاره کشتی |
false attack |
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین |
splits |
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر |
contract of affreightment |
قرارداد اجاره کشتی |
voyage policy |
قرارداد اجاره کشتی |
telpak |
سرویسی که توسط شرکتهای همگانی مخابراتی برای اجاره کانالهای با پهنای باندزیاد بین دو یا چندین نقطه ارائه می گردد |
controlled airspace |
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است |
bare boat |
قرار داد اجاره کشتی |
charter party |
قرارداد اجاره کشتی تجارتی |
bareboat charter |
اجاره کشتی بدون خدمه ان |
leases |
اجاره نامه اجاره دادن |
lease |
اجاره نامه اجاره دادن |
let |
اجاره دادن اجاره رفتن |
letting |
اجاره دادن اجاره رفتن |
lets |
اجاره دادن اجاره رفتن |
zahn cup |
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال |
transshipment |
انتقال به کشتی یا وسیله نقلیه دیگری |
leasing |
اجاره کردن اجاره |
rental |
اجاره بها اجاره |
interface |
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط |
interfaces |
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط |
invitation |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
invitations |
عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام |
transhipment |
انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر |
tracked vehicle |
وسیله نقلیه بکسل کننده وسیله نقلیه یدک کش |
transhipment |
انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر |
write |
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود. |
writes |
حافظه موقت برای نگهداری داده برای وسیله ذخیره سازی و وقتی که نوشته میشود. |
axle stub |
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی |
busier |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busying |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busies |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busied |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busy |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
busiest |
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست |
on board <idiom> |
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن |
dock receipt |
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر |
simplest |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simpler |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
simple |
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی |
registers |
ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش |
registering |
ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش |
register |
ذخیره موقت برای داده دریافتی از حافظ پیش از ارسال به وسیله ورودی وخروجی ذخیره شده در حافظه اصل برای پردازش |
piggyback trafic |
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر |
piggy back traffic |
حمل یک وسیله نقلیه باوسیله نقلیه دیگر |
Viewdata |
سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود |
sublease |
اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن |
lazar housek |
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی |
connectivity |
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات |
device |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
devices |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
motor pool |
گروهی از وسائط نقلیه برای مقاصد نظامی یا حمل ونقل بنوبت |
communication |
مجموعه اصلی از برنامه ها که پروتکل ها را رعایت می کنند.کنترل کنندههای فرمت و وسیله و خط برای نوع وسیله یا خط استفاده میشود |
crawlers |
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده |
crawler |
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
dump |
1-دادهای که از یک وسیله به دیگری برای ذخیره سازی کپی شده است . 2-انتقال داده به دیسک برای ذخیره سازی . 3-چاپ محتوای کل یابخشی از داده در حافظه |
on lease |
در اجاره |
lets |
اجاره |
tenanted by |
در اجاره |
factor payments |
اجاره |
leasing |
اجاره |
rent free |
بی اجاره |
hired |
در اجاره |
letting |
اجاره |
rent-free |
بی اجاره |
let |
اجاره |
leases |
اجاره |
rent |
اجاره |
lease |
اجاره |
to hold by lease |
در اجاره |
hires |
اجاره |
hiring |
اجاره |
locatio |
اجاره |
hire |
اجاره |
piracy |
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره |
leasehold |
اجاره داری |
farm |
اجاره دادن به |
to put out to lease |
اجاره دادن |
tenure |
اجاره داری |
farms |
اجاره دادن به |
farming |
اجاره کاری |
farmed |
اجاره دادن به |
lessee |
اجاره نشین |
to hold by lease |
با اجاره گرفتن |
take on lease |
اجاره کردن |
tenantry |
اجاره نشینی |
farmer |
اجاره کار |
tenruial |
تصرفی اجاره |
tenants |
اجاره کردن |
tenants |
اجاره دار |
tenency agreement |
اجاره نامه |
subject of hire |
مورد اجاره |
lessee |
اجاره دار |
lease holder |
اجاره دار |
lease contract |
عقد اجاره |
to let out |
اجاره دادن |
lease contract |
اجاره نامه |
lease agreement |
قرارداد اجاره |
leasable |
اجاره کردنی |
to hold by lease |
اجاره کردن |
theory of rent |
نظریه اجاره |
tenant |
اجاره کردن |
to put out to lease |
یا اجاره واگذارکردن |
lessor |
اجاره دهنده |
letting |
اجاره دهی |
get out |
اجاره دادن |
rent |
اجاره دادن |
rent |
اجاره کردن |
lets |
به اجاره رفتن |
lets |
اجاره دادن |
lets |
اجاره دهی |
lease |
اجاره دادن |
to charter |
اجاره کردن |
let |
اجاره دادن |
let |
اجاره دهی |
leases |
اجاره دادن |
rental |
اجاره نامه |
leases |
اجاره کردن |
locator |
اجاره دهنده |
letting |
اجاره دادن |
letting |
به اجاره رفتن |
ground rent |
اجاره عرصه |
ground rents |
اجاره عرصه |
fee |
اجاره کردن |
let out |
اجاره دادن |
lease |
اجاره کردن |
leasing |
اجاره داری |
hired |
اجاره شده |
rent |
اجاره بها |
hanging gale |
اجاره پس افتاده |
bailer |
اجاره دهنده |
rentable |
قابل اجاره |
pepper corn rent |
اجاره اعتباری |
pepper corn rent |
اجاره فاهری |
cash rent |
اجاره نقدی |
crop rent |
اجاره محصول |