English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
Other Matches
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان سفارش کننده نام ببرم؟
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
i beg leave to say اجازه میخواهم بگویم
permit me to say اجازه دهید بگویم
recommended retail price قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
supervisory بعنوان بررسی کننده
benzocaine ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
admissive داخل کننده اجازه دهنده
recommend سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
merge print program برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
the public are hereby notified بدین وسیله عموم را اگهی میدهید
What time should I check in? چه وقت کارت سوار شدن به من میدهید؟
To what do you attributeThe failure of the army? شکست ارتش را به چه چیز نسبت میدهید ؟
audio تجزیه کننده صوت که به کامپیوتر اجازه میدهد پاسخ را به درخواست ها بیان کند
i cannot say him nay بگویم
licenses اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licence اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
i scarcely know what to say نمیدانم چه بگویم
iam inclined to think میخواهم بگویم
field alterable control element یک تراشه که در بعضی سیستمها بکار می رود و به استفاده کننده اجازه میدهدتا ریز برنامه نویسی کند
rat's nest یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
I dont wish ( want ) to malign anyone . میل ندارم بد کسی را بگویم
i wish i might speak کاش می توانستم سخن بگویم
The exam was too easy for words . امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
spooler برنامه یا دستگاه جانبی که به کامپیوتر اجازه میدهد تا به هنگام انجام کار دیگر نسخه چاپی روی چاپگر تولید کندجمع کننده
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
reference توصیه
reference توصیه
recommendations توصیه
references توصیه
recommendation توصیه
commendation توصیه
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
counsel توصیه کردن
advise توصیه دادن
counseled توصیه کردن
counsels توصیه کردن
counselled توصیه کردن
recommend توصیه کردن
recommending توصیه کردن
recommends توصیه کردن
Letter of recommendation. توصیه نامه
counselling توصیه کردن
recommit توصیه کردن
discommend توصیه نکردن
recommendatory توصیه امیز
letter of recommendation توصیه نامه
advisable قابل توصیه
poniter توصیه مفید
letter of reference توصیه نامه
swear by جدا توصیه کردن
On my doctors advice. بنا به توصیه پزشکم
advises اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go. به من توصیه کرد که بروم
advising اگاهانیدن توصیه دادن
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
I work in a bank, or more precisely at Melli Bank. من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
blurb تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
I bought it on the recommendation of a friend. طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
You have been recommended to us. توصیه شما رابه ما کرده اند
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
What advice would you give to someone starting up in business? چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
undwe the t. of بعنوان
by way of بعنوان
preparatorily بعنوان تهیه
under the plea of بعنوان به بهانه
under cover of frind ship بعنوان دوستی
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
co option پذیرفتن بعنوان همکار
co opt بعنوان همقطار پذیرفتن
pattern بعنوان الگو بکاربردن
co optation پذیرفتن بعنوان همکار
co-opts بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opting بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opted بعنوان همقطار پذیرفتن
co-opt بعنوان همقطار پذیرفتن
armlet بازوبند [بعنوان جواهر]
under the notion of بعقیده بفکر بعنوان
surcharges بعنوان جریمه گرفتن
surcharge بعنوان جریمه گرفتن
patterns بعنوان الگو بکاربردن
marks بعنوان سیگنال استفاده میکند
to present oneself [as] خود را اهداء کردن [بعنوان]
on the score of neglect بعنوان غفلت ازاین بابت
Mountaineering . Mountain - climbing . کوه نوردی ( بعنوان ورزش )
instances بعنوان مثال ذکر کردن
record as target ثبت کردن بعنوان هدف
to take something as a joke چیزی را بعنوان شوخی گرفتن
mark بعنوان سیگنال استفاده میکند
bait fish ماهی کوچک بعنوان طعمه
I pulled him by the ears. گوشش را کشیدم ( بعنوان تنبیه )
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
parent بعنوان والدین عمل کردن
as بهمان اندازه بعنوان مثال
instance بعنوان مثال ذکر کردن
tax incentive مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی
sit-ins حضور درمحلی بعنوان اعتراض
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
under the guize of بعنوان به بهانه درهیئت درزی
sit in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
sit-in حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to lose something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiate بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
to forfeit something چیزی را بعنوان جریمه از دست دادن
officiated بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
for keeps برای نگهداری همیشگی بعنوان یادگار
officiates بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
brushes دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
lapboard تختهای که بعنوان میز تحریربکار میرود
taskwork کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
to tutor بعنوان معلم سرخانه کار کردن
sand trap قطعه زمین پر از ماسه بعنوان مانع
prototypes اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
bucktail نوعی حشره بعنوان طعمه ماهیگیری در زیر اب
He has been exposed as a traitor. هویت مخفی او [مرد] بعنوان خائن افشا شد.
prototype اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
to forfeit something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
to lose something مال کسی را بعنوان جریمه ضبط کردن
pattern بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
To stipulate. شرط کردن (بعنوان شرایط قرار دادن )
patterns بعنوان نمونه یا سرمشق بکار رفتن نظیربودن
tail group مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
The letter is addressed to you . نامه بعنوان شما نوشته شده است
queen of دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
treasury stock سهم منتشره شرکت که بعنوان سرمایه منظور میگردد
write بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
writes بعنوان یادداشت و برای ثبت نوشتن درج کردن
. Why,what was the harm? چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
lupulin خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
bags قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
baseboard چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
head hunt بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
eryngo ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
bugs نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
Pickles are often eaten as a relish . خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
bugging نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
bug نوعی حشره مصنوعی بعنوان طعمه ماهیگیری روی اب
sprag قطعه چوب یا الواری که بعنوان شمع درمعدن بکارمیرود
bag قطعه برزنت چهارگوش وصل به زمین بعنوان پایگاه
thyratron پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
designated hitter بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
fumigant ماده فراری که بعنوان ضدعفونی برای دفع افات بکارمیرود
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
aperitif نوشابهء الکلی که بعنوان محرک اشتها قبل از غذامی نوشند
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
to kiss hands دست پادشاه بزرگی راهنگام رفتن به ماموریت بعنوان بدرود بوسیدن
prize fellow شاگردی که در امتحانات سرامد شده وامتیازی بعنوان جایزه باو داده اند
glass wool تودهای ازرشتههای شیشهای که بعنوان عایق گرما یا درتصفیه هوا بکار میر ود
amphetamines مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
mulch که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cereal حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
Perspex خانوادهای از پلاستیکها که بعنوان شیشه یا پلاستیکهای شفاف و نوگذران در هواپیماکاربرد فراوان دارد
mulches که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
cut-outs روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
cut-out روزنهای در هواپیماهی دارای کابین با فشار تنظیم شده بعنوان در پنجره و غیره
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
amphetamine مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
veil of money نظریهای که براساس ان پول فقط بعنوان پوشش برای کالاها و خدمات بحساب می اید
grand tour سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
cryoelectronic storage یک وسیله ذخیره شامل موادی که در دماهای بسیار پایین بعنوان هادیهای عالی عمل می کنند
scrim پارچه استری مبل وغیره کرباس نازکی که بعنوان بتونه قاب چوبی وامثال ان بکارمیبرند
grand tours سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
differential spoilers اسپویلرهای روی بال که بعنوان سطوح کنترل اولیه وثانویه برای حرکت حول محور طولی بکار میروند
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
ramdrive.sys در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
under the veil of religion درلفافه مذهب بعنوان مذهب ببهانه دین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com