Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (12 milliseconds)
English
Persian
forbid
اجازه ندادن
forbids
اجازه ندادن
Search result with all words
cut (someone) off
<idiom>
اجازه گفتن چیزی به کسی ندادن
will not hear of
<idiom>
رسیدگی ویا اجازه ندادن
wink at
<idiom>
اجازه دخالت ندادن
to refuse somebody entry
[admission]
اجازه ندادن ورود کسی
[به کشوری]
Other Matches
flattest
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flat
برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance
اجازه ترخیص اجازه نامه
emulation
رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
to keep at arms length
<idiom>
رو ندادن
to keep it up
شل ندادن
to make light of
اهمیت ندادن
retains
از دست ندادن
to let slid
اهمیت ندادن به
to take time by the forelock
را ازدست ندادن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
to w one's consent
رضایت ندادن
retaining
از دست ندادن
retained
از دست ندادن
retain
از دست ندادن
discontinued
ادامه ندادن
discontinues
ادامه ندادن
playdown
اهمیت ندادن
to set at d.
اهمیت ندادن
discontinuing
ادامه ندادن
discontinue
ادامه ندادن
prior admission
اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
stops
انجام ندادن عملی
absconding
دررفتن رونشان ندادن
absconded
دررفتن رونشان ندادن
underact
درست انجام ندادن
absconds
دررفتن رونشان ندادن
stopping
انجام ندادن عملی
stopped
انجام ندادن عملی
stop
انجام ندادن عملی
hold-out
<idiom>
باموقعیت وفق ندادن
The best advice is, not to give any
<idiom>
بهترین اندرز ندادن آن است
We don't do things by halves.
کاری را ناقص انجام ندادن
discounting match
ادامه ندادن به مسابقه کشتی
chicken out
<idiom>
از ترس کاری را انجام ندادن
buggered
قطعا کاریرا انجام ندادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things halfway.
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
miscarrying
نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarry
نتیجه ندادن عقیم ماندن
miscarries
نتیجه ندادن عقیم ماندن
underdogs
فرصت برد به حریف ندادن
underdog
فرصت برد به حریف ندادن
to make noyhing of
ناچیز شمردن اهمیت ندادن
to put somebody in a backwater
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to be ill towardsany thing
روی مساعدنسبت بچیزی نشان ندادن
to put somebody on the back burner
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
to shut out
راه ندادن ازمدنظر راندن یادورکردن
(not) move a muscle
<idiom>
حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
to shunt somebody aside
به کسی حق تقدم ندادن
[اصطلاح مجازی]
underplay
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplays
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
exclude
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
excludes
راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
underplaying
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
underplayed
نقش خود رابخوبی انجام ندادن
lock out
درتنگنا قراردادن یا بمحل کار راه ندادن
conceals
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
ignored
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignores
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignore
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
ignoring
تشخیص ندان یا انجام ندادن آنچه دیگران می گویند
conceal
پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
blanking
نشان ندادن یک کاراکتر یا ترک یک فضا در صفحه نمایش
hangs
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
hang
وارد کردن حلقه بی انتها و پاسخ ندادن به دستورات بعدی
to stand in one's light
جلو روشنائی کسی را گرفتن مجال ترقی بکسی ندادن
let go
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
disoblige
دل کسی راشکستن تقاضای کسی را انجام ندادن منت ننهادن بر
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
permits
اجازه
licensing
اجازه
authorization
اجازه
license
اجازه
ratification
اجازه
authorisations
اجازه
permitting
اجازه
licence
اجازه
licences
اجازه
licenses
اجازه
permission
اجازه
permit
اجازه
licensure
اجازه
by permission of
با اجازه
ok
اجازه
okay
اجازه
liberty
اجازه
warrent
اجازه
authority
اجازه
approval
اجازه
fiat
اجازه
fiats
اجازه
unauthorized
بی اجازه
liberties
اجازه
leave
اجازه
leaving
اجازه
grant
اجازه دادن
licensable
قابل اجازه
grants
اجازه دادن
warranted
اجازه قانونی
warranty
تعهدنامه اجازه
by your leave
با اجازه شما
lincense or cence
اجازه دادن
authorises
اجازه دادن
approach clearance
اجازه فرود
granted
اجازه دادن
conge
اجازه عبور
transit bill
اجازه عبور
authorizes
اجازه دادن
authorizing
اجازه دادن
flight clearance
اجازه پرواز
if you please
با اجازه شما
imprimatur
اجازه چاپ
authorize
اجازه دادن
inofficial
بدون اجازه
authorising
اجازه دادن
warrant
اجازه قانونی
suffers
اجازه دادن
without a by your leave
بی اجازه بی خداحافظی
warranties
تعهدنامه اجازه
may i take it please
اجازه می فرمایید
billet
اجازه نامه
letting
اجازه دادن
lets
اجازه دادن
let
اجازه دادن
authorizations
اختیار اجازه
suffer
اجازه دادن
suffered
اجازه دادن
to permit oneself
اجازه خواستن
to obtain permission
اجازه گرفتن
feu
اجازه همیشگی
permissive
اجازه دهنده
to admit of
اجازه دادن
to ask permission
اجازه خواستن
passports
اجازه مسافرت
passport
اجازه مسافرت
billeted
اجازه نامه
billeting
اجازه نامه
take in
<idiom>
اجازه دادن
approach clearance
اجازه تقرب
billets
اجازه نامه
warranting
اجازه قانونی
audience
اجازه حضور
audiences
اجازه حضور
warrants
اجازه قانونی
searcher warrant
اجازه بازرسی
have it
<idiom>
اجازه دادن
go through
<idiom>
اجازه دادن
acquisition authority
اجازه خرید
to beg leave
اجازه رفتن
passages
اجازه عبور
permit
اجازه دادن
licensing
اجازه نامه
allowances
اجازه دادن
license
اجازه نامه
connivance
اجازه ضمنی
allow
اجازه دادن
grant
اجازه دادن
allowance
اجازه دادن
permits
اجازه دادن
passes
اجازه عبور
passed
اجازه عبور
pass
اجازه عبور
search warrants
اجازه تفتیش
search warrant
اجازه تفتیش
permitting
اجازه دادن
clearance
اجازه زدودگی
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
tokens
اجازه ورود
token
اجازه ورود
authority
اجازه اعتبار
accesses
اجازه دخول
releases
اجازه صدور
released
اجازه صدور
release
اجازه صدور
searcher warrant
اجازه تفتیش
authority
توانایی اجازه
accessing
اجازه دخول
passage
اجازه عبور
letter of attorney
اجازه نامه
consented
رضا اجازه
warrant of attorney
اجازه نامه
power of attorney
اجازه نامه
power of procuration
اجازه نامه
consent
رضا اجازه
power of authority
اجازه نامه
consenting
رضا اجازه
full power of attorney
اجازه نامه
consents
رضا اجازه
certificate of authority
اجازه نامه
to allow
اجازه دادن
to let in
اجازه دخول دادن
authorized
<adj.>
<past-p.>
اجازه داده شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com