English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
pale brick اجری که خوب پخته نشده است
Other Matches
lateritious اجری
brick built اجری
tegular اجری
brick veneer روکاری اجری
brick red رنگ اجری
brick lining پوشش اجری
brick facing نمای اجری
face brickwork نماسازی اجری
lateritious اجری رنگ
malam اجری که از ان میسازند
tow brick wall دیوار دو اجری
rubiginous برنگ قرمز اجری
brick ballast مصالح شکسته اجری
brick masonary channel کانال با مصالح اجری
upright course of bricks هره اجری روی دیوار
unpremediated پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
nogging اجری که بان فواصلی را پرمی کنند
tryworks کوره اجری دارای سه پایه کار گذارده شده در ان
uncommitted غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbroke رام نشده سوقان گیری نشده
unresolved تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbaoked سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unobligated اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
unborn هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
undisciplined تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unsifted الک نشده رسیدگی نشده
unasked خواسته نشده پرسیده نشده
undirected رهبری نشده راهنمایی نشده
unset جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried امتحان نشده محاکمه نشده
unredeemed جبران نشده سبک نشده
uncharged محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsought جستجو نشده کشف نشده
inconsummate تکمیل نشده انجام نشده
irredenta انجام نشده جبران نشده
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
ripe پخته
underdone کم پخته
terracotta گل پخته
riper پخته
coction پخته
ripest پخته
sunbaked افتاب پخته
half-baked نیم پخته
fired brick اجر پخته
boiled پخته شده
samel نیم پخته
biffin سیب پخته
spatchcock بشتاب پخته
soden نیم پخته
dough baked نیم پخته
slack baked نیم پخته
burnt brick خشت پخته
well done خوب پخته
half baked نیم پخته
sodden نیم پخته
hard baked سفت پخته شده
luncheon meat گوشت پخته و آماده
rarest لطیف نیم پخته
sunny side up فقط یک طرفش پخته
rarer لطیف نیم پخته
arch brick اجر زیاد پخته
warmed over دوباره پخته شده
rare لطیف نیم پخته
He has cooked a pottage for you. <proverb> برایت آش پخته است .
boild egg تخم مرغ پخته
cold cuts گوشت پخته سرد
liverwurst سوسیس جگر پخته
convenience food خوراک پیش پخته
well-done steak استیک کاملا پخته
convenience foods خوراک پیش پخته
underbaked نیم پخته ناپخته
it was cooked to rags انقدر پخته شدکه له شد
underdo نیم پخته کردن
it is half cooked نیم پخته است
I want my steak well done. می خواهم استیکم خوب پخته با شد
overdone خیلی پخته و سرخ شده
boild egg soft تخم مرغ پخته عسلی
boild egg hard تخم مرغ پخته سفت
warmed over زیادتر ازمعمول پخته شده
body brick اجر خوب پخته شده
stroganoff گوشت پخته نازک با خردل
bakemeat شیرینی اردی غذای پخته
baked meat شیرینی اردی غذای پخته
first class brick اجر خوب پخته شده
incomplete انجام نشده پر نشده
gigot ران گوسفند و غیره که پخته باشد
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
Cooked vegetables digest easily. سبزی پخته زود هضم است.
succotash غذای مرکب از لوبیا ومغزذرت پخته
cow heel پاچه گاو پخته و دلمه شده
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
fully cooked <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
well done [fully cooked] <adj.> کاملا پخته [برای گوشت] [غذا و آشپزخانه]
dumpling نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
dumplings نوعی پودینگ که محتوی میوه پخته است
apple dumpling شیرینی پخته شده با سیب درونش [آشپزی]
The project is not fully developed yet. این طرح هنوز پخته وآماده نیست
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
baked beans لوبیای قرمز پخته شده و گوشت خوک
waffles کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffling کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffled کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
waffle کلوچه یا نان پخته شده درقالبهای دو پارچه اهنی
The meet is overdone. این گوشت خیلی پخته و سرخ شده است.
hominy ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
macedoine مخلوطی ازسبزیجات پخته که در سالاد یاروی لرزانک وامثال ان بکارمیرود
broth غذای مایعی مرکب از گوشت یاماهی وحبوبات وسبزیهای پخته
strudel ورقه نازک خمیر پخته که لوله شده و لای ان شیرینی باشد
parfait دسریخ زده مرکب از سرشیروتخم مرغ پخته وشربت ومواد دیگری
processed silk ابریشم پخته [ابریشمی که صمغ آن گرفته شده و آماده ریسندگی و یا رنگرزی است.]
unbowed خم نشده
uncharged پر نشده
unsight دیده نشده
unset ثابت نشده
unsaturate اشباع نشده
unsaved پس انداز نشده
unsaturated اشباع نشده
unwashed شسته نشده
unsocialized اجتماعی نشده
unstudied مطالعه نشده
unthickened تغلیظ نشده
unshod نعل نشده
unpremediated تصور نشده
unbacked رام نشده
unaccomplished انجام نشده
unaccommodated فراهم نشده
the date was not specified نشده بود
tenantless اشغال نشده
roughdry اطو نشده
unaudited <adj.> بررسی نشده
non switched line خط گزینه نشده
intemerate بی ناموس نشده
innascible زایده نشده
inextinct نیست نشده
inedited چاپ نشده
increate افریده نشده
in sheets صحافی نشده
in quires صحافی نشده
unbowed سر کوب نشده
inedited منتشر نشده
unpolished پرداخت نشده
unnormalized هنجار نشده
unspotted ننگین نشده
unsought کاوش نشده
unlicked لیسیده نشده
unleached سفید نشده
unexploded منفجر نشده
undisiplined تربیت نشده
undirected هدایت نشده
undefined تعریف نشده
undeeded در سندقید نشده
uncoditioned شرط نشده
uncoditioned قطعی نشده
uncleared ترخیص نشده
uncircumcised ختنه نشده
imperforate منگنه نشده
unworn کهنه نشده
unexamined <adj.> بازرسی نشده
untested <adj.> ارزیابی نشده
unaudited <adj.> ممیزی نشده
unchecked <adj.> ممیزی نشده
unevaluated <adj.> ممیزی نشده
unexamined <adj.> ممیزی نشده
uninspected <adj.> ممیزی نشده
untested <adj.> ممیزی نشده
uninspected <adj.> ارزیابی نشده
unexamined <adj.> ارزیابی نشده
unevaluated <adj.> ارزیابی نشده
uninspected <adj.> بازرسی نشده
untested <adj.> بازرسی نشده
unaudited <adj.> امتحان نشده
unchecked <adj.> امتحان نشده
unevaluated <adj.> امتحان نشده
unexamined <adj.> امتحان نشده
uninspected <adj.> امتحان نشده
untested <adj.> امتحان نشده
unaudited <adj.> ارزیابی نشده
unchecked <adj.> ارزیابی نشده
unverified <adj.> تست نشده
unverified <adj.> بازرسی نشده
unverified <adj.> امتحان نشده
unverified <adj.> ارزیابی نشده
unverified <adj.> ممیزی نشده
unverified <adj.> بررسی نشده
unissued <adj.> توزیع نشده
unissued <adj.> منتشر نشده
unverified <adj.> آزمایش نشده
unverified <adj.> کنترل نشده
unverified <adj.> تایید نشده
unevaluated <adj.> بازرسی نشده
unworn استعمال نشده
non-registered [not registered] <adj.> ثبت نشده
undeterred <adj.> منصرف نشده
unbleached <adj.> سفیدگری نشده
undyed <adj.> رنگرزی نشده
unaudited <adj.> آزمایش نشده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com