Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
contingencies
احتمال وقوع
contingency
احتمال وقوع
Search result with all words
error handling
به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
probability factor
ضریب احتمال وقوع ضریب احتمالات
Other Matches
poisson distribution
این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
far between
کم وقوع
outbreaks
وقوع
occurance
وقوع
occurence
وقوع
incidence
وقوع
outbreak
وقوع
occurrence
وقوع
occurrences
وقوع
eventuality
احتمال
probability
احتمال
eventualities
احتمال
like lihood
احتمال
presumption
احتمال
presumptions
احتمال
possibility
احتمال
possibilities
احتمال
liability
احتمال
liabilities
احتمال
contingencies
احتمال
expectance
احتمال
suppositions
احتمال
chanced
احتمال
contingency
احتمال
supposition
احتمال
chances
احتمال
chancing
احتمال
chance
احتمال
verisimilitude
احتمال
aptness
احتمال
likelihood
احتمال
expectancy
احتمال
likelihoood
احتمال
recurrenge
وقوع مکرر
scenes
جای وقوع
imminence
قرابت وقوع
done
وقوع یافته
frequentness
کثرت وقوع
scene
جای وقوع
rede
وقوع مصلحت
infrequency
ندرت وقوع
chronological
بترتیب وقوع
centricity
وقوع درمرکز
bring to pass
به وقوع رساندن
come off
وقوع یافتن
come through
وقوع یافتن
presence
وقوع وتکرار
externality
وقوع درخارج
incidence
تصادف وقوع
interjacency
وقوع در میان
frequencies
کثرت وقوع
the scene is laid in paris
جای وقوع
frequency
کثرت وقوع
localities
محل وقوع
under way
درشرف وقوع
locality
محل وقوع
kill probability
احتمال کشندگی
experimental probability
احتمال ازمایشی
experimental probability
احتمال تجربی
conditional probability
احتمال مشروط
compound probability
احتمال مرکب
mathematical probability
احتمال ریاضی
inverisimilitude
عدم احتمال
improbability
عدم احتمال
moral certainty
احتمال قوی
presumption of fraud
احتمال تقلب
on the chance of
نظر به احتمال
presumedly
احتمال میرود
probabilism
احتمال گرایی
probability of ionization
احتمال یونش
stand a chance
<idiom>
احتمال داشتن
There is a 50-50 chance.
احتمال 50-50است
risk
احتمال زیان
probability of kill
احتمال انهدام
the probability is
احتمال میرود
probability ratio
بهر احتمال
probability theory
نظریه احتمال
statistical weight
احتمال ترمودینامیکی
the probability is
احتمال دارد
unlikelihood
عدم احتمال
probability of detection
احتمال کشف
risked
احتمال زیان
probability analysis
احتمال کاوی
probability curve
منحنی احتمال
transition probability
احتمال انتقال
transition probability
احتمال جهش
risks
احتمال زیان
probability distribution
توزیع احتمال
probability factor
ضریب احتمال
risking
احتمال زیان
odds
احتمال ووقوع
probability function
تابع احتمال
probability of collision
احتمال برخورد
probability of detection
احتمال اکتشاف
trichromatism
وقوع درسه حالت
carry
نشانه وقوع وام
carrying
نشانه وقوع وام
failure logcing
ثبت وقوع خرابی
carries
نشانه وقوع وام
chronological
ترتیب زمانی وقوع
carried
نشانه وقوع وام
alpha radiation
وقوع طبیعی پرتو
allopatric
بتنهایی وقوع یافته
imminence
وقوع خطر نزدیک
accident proof
علت وقوع حادثه
red handed
حین وقوع جنایت
imminency
وقوع خطر نزدیک
prejudgment
قضاوت قبل از وقوع
probability density
چگالی احتمال
[ریاضی]
normal probability curve
منحنی بهنجار احتمال
probability density function
تابع چگالی احتمال
radial probability distribution
توزیع احتمال شعاعی
maximum probility detection
تعیین احتمال حداکثر
probability of kill
احتمال از بین رفتن
look for
<idiom>
با احتمال فکر کردن
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
kill probability
احتمال واردکردن تلفات
it is beyond recall
احتمال لغوشدن ندارد
in all like
احتمال کلی دارد
in all probability
احتمال کلی میرود
maximum liklihood method
روش حداکثر احتمال
risks
احتمال زیان یاخطر
angular probability distribution
توزیع زاویهای احتمال
It is quite likely that ….
خیلی احتمال می رود که …
risk
احتمال زیان یاخطر
risked
احتمال زیان و ضرر
balances
احتمال رویداد خطا
risked
احتمال زیان یاخطر
risking
احتمال زیان و ضرر
risk
احتمال زیان و ضرر
likelihood
احتمال کلی دارد
risks
احتمال زیان و ضرر
risking
احتمال زیان یاخطر
damage threat
احتمال تولید خسارت
balance
احتمال رویداد خطا
hunching
فن احساس وقوع امری در اینده
latest event time
دیرترین زمان وقوع یک واقعه
hunches
فن احساس وقوع امری در اینده
venues
محل وقوع جرم یا دعوی
hunched
فن احساس وقوع امری در اینده
venue
محل وقوع جرم یا دعوی
rhyme scheme
ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
early event time
زودترین زمان وقوع یک واقعه
mark time
<idiom>
منتظر وقوع چیزی بودن
bring about
سبب وقوع امری شدن
hunch
فن احساس وقوع امری در اینده
odds-on
دارای احتمال بیش از 5 درصد
risks
احتمال خطر ریسک کردن
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
risking
احتمال خطر ریسک کردن
the odds are that he will doit
احتمال دارد که انکار را بکند
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
risked
احتمال خطر ریسک کردن
risk
احتمال خطر ریسک کردن
He is bound to come.
احتمال زیادی دارد که بیاید
damage threat
منطقه احتمال تولید خسارت
it is p that he did not go
احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
word order
ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
impend
اویزان کردن در شرف وقوع بودن
straw in the wind
<idiom>
نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
preclude
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precludes
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
pigs might fly
وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
precluding
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preordain
قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
presumed
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presume
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
it may be presumed that
احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
In all probability. Very likely.
به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presumes
مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency
احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
anticipation
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loops
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
looped
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
loop
ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
conditional
مین کننده وقوع چندین کار مشخص
a stitch in time saves nine
<proverb>
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
the bird is p of that event
مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
shoo in
کسیکه احتمال زیاد دارد برنده شود
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
flags
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag
بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flags
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flag
نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
intercurreace
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
characteristic strength
مقاومتی که احتمال عدم حصول واقعی ان ضعیف میباشد
The chances of a soloution are bleak.
احتمال وجود راه حلی بسیار ضعیف است
special vertict
رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a
اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
condition
1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
faulted
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault
خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
counter revolution
عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout
خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com