Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 29 (3 milliseconds)
English
Persian
carries
بردن
carries
بدوش گرفتن
carries
حمل کردن
carries
حمل ونقل کردن
carries
رقم نقلی
carries
روپوش پرچم
carries
تیر رسی داشتن
carries
تیررسی حالت دوش فنگ
carries
انتقال دادن
carries
جبران ضعف یار
carries
رانینگ
carries
گرفتن توپ ودویدن برای کسب امتیاز
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries
حمل غیرمجاز توپ
carries
انداختن یک یا دو میله بولینگ
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
نشانه وقوع وام
carries
وام ایجاد شده در وام توسط جمع کننده
carries
عملی که در آن یک وام در جمع کننده تولید وام میکند و همه در یک عمل رخ می دهند
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
وام ایجاد شده در جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی
carries
محل ذخیره سازی وام های ایجاد شده در جمعهای موازی به جای ارسال مستقیم
carries
خیر ناشی از جمع کننده در وام ایجاد شده
carries
رقم ناشی از نتیجه زیادی که از عدد پایه استفاده شده بزرگتر است
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
Other Matches
cash-and-carries
نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
He carries water in asieve.
<proverb>
آب در غربال یمل مى کند.
He has no influence . He cuts no ice. He carries no weight
دیگر کلاهش پشم ندارد ( فاقد نفوذ است )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com