Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
disrepair
احتیاج به تعمیر نیازمند تعمیر
Other Matches
in bad repair
نیازمند تعمیر
out of repair
نیازمند تعمیر
deadline
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
deadlines
منتظر تعمیر متوقف کردن وسایل برای تعمیر
utilities'man
متخصص تعمیر دستگاههای حرارتی و برقی تعمیر کارتاسیسات
dock receipt
قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
we are want of money
ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
spot repair
تعمیر در جا
repair
تعمیر
remaking
تعمیر
repaired
تعمیر
repairing
تعمیر
repairs
تعمیر
renovation
تعمیر
instauration
تعمیر
maintenance
تعمیر
mending
تعمیر
upkeep
تعمیر
face lifting
تعمیر
service
تعمیر
serviced
تعمیر
to do up
تعمیر رکدن
refits
تعمیر کردن
spot repair
تعمیر در محل
serviceability
تعمیر پذیری
maintenance
تعمیر و نگهداری
refitting
تعمیر کردن
maintenance
نگهداری و تعمیر
restores
تعمیر کردن
reparation
تعمیر عوض
over haul
تعمیر اساسی
mended
تعمیر کردن
mend
تعمیر کردن
mends
تعمیر کردن
refitted
تعمیر کردن
repair time
مدت تعمیر
refit
تعمیر کردن
retread process
تعمیر مجدد
to patch up
تعمیر کردن
under repair
تحت تعمیر
repair kit
جعبه تعمیر
patch
تعمیر کردن
under repairing
دردست تعمیر
refashion
تعمیر کردن
patches
تعمیر کردن
serviceability
قابلیت تعمیر
under repair
در دست تعمیر
repair
تعمیر کردن
base repair
تعمیر اساسی
darn
[conservate]
تعمیر کردن
darner
تعمیر کننده
aircraft repair
تعمیر هواپیما
emergency repair
تعمیر اضطراری
gunner's mate
تعمیر کارتوپ
reconditioning
تعمیر مجدد
serviced
تعمیر کردن
field service
تعمیر در محل
service
تعمیر کردن
rehashes
تعمیر کردن
servicemen
تعمیر کار
serviceman
تعمیر کار
patch up
<idiom>
تعمیر کردن
restored
تعمیر کردن
fixes
تعمیر کردن
restoring
تعمیر کردن
fix
تعمیر کردن
in disrepair
محتاج تعمیر
rehash
تعمیر کردن
rehashed
تعمیر کردن
restore
تعمیر کردن
repaired
تعمیر کردن
dry docks
محل تعمیر کشتی
mean time to repair
زمان میانگین تعمیر
docking report
گزارش تعمیر ناو
dry dock
محل تعمیر کشتی
communication technician
تعمیر کارفنی مخابرات
docks
حوضچه تعمیر ناو
docked
حوضچه تعمیر ناو
dock
حوضچه تعمیر ناو
mean repair time
زمان میانگین تعمیر
maintenance routine
روال تعمیر و نگهداری
maintenance work
کار تعمیر و نگهداری
plate layer
متصدی تعمیر خط اهن
steam fitter
تعمیر کارلوله بخار
rebuild
نوسازی تعمیر مجدد
rebuilds
نوسازی تعمیر مجدد
repair pit
چاهک تعمیر اتومبیل
upkeep
هزینه نگهداری و تعمیر
repair kit
دست ابزاروسایل تعمیر
pattern generator
مولد تعمیر کار
vamp
وصله تعمیر کردن
to repair the roof
بام
[خانه]
را تعمیر کردن
service
بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
maintenance shop
کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
dry dock
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry docks
استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
remote maintenance
تعمیر و نگهداری از راه دور
remote servicing
تعمیر و نگهداری از راه دور
serviced
بررسی یا تعمیر یا نگهداری سیستم
awaiting aircraft availability
زمان انتظار درخط تعمیر
deffered maintenance
تعمیر ونگهداری غیر معمولی
fit call
رده یکم تعمیر و نگهداری
floating dock
حوضچه شناور تعمیر کشتی
motor tool
ابزار و وسایل تعمیر اتومبیل
maintenance programmer
برنامه نویس تعمیر ونگهداری
customers
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
customer
نگهداری و تعمیر یک وسیله مشتری
terminals
خرابی که قابل تعمیر نیست
terminal
خرابی که قابل تعمیر نیست
mending
گردآوری شده برای تعمیر
unserviceable
غیرقابل تعمیر غیر قابل توزیع
to repair a flat tire
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
bodywork
ساختن یا تعمیر اتاق و بدنهی اتومبیل
Can you repair my car?
آیا میتوانید اتومبیلم را تعمیر کنید؟
to mend a puncture
لاستیک پنچر شده را تعمیر کردن
green run
اولین گردش موتور نو یا تازه تعمیر
relaying
برداشتن و دوباره جاگذاری سنگفرشهابرای تعمیر
accumulation time
زمان تحت تعمیر بودن وسیله
awaiting aircraft availability
زمان تحت تعمیر بودن هواپیما
maintenance window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
Can you get it repaired?
آیا ممکن است آن را بدهید تعمیر کنند؟
service time window
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
overhaul
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
meaner
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
steeplejacks
بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
steeplejack
بنا یا تعمیر کار برج و مناره و دود کش بخاری
problems
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
Can you mend this puncture?
آیا میتوانید این پنچری تایر را تعمیر کنید؟
problem
یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
meanest
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
dock trials
ازمایشهای بعد از تعمیر ناو ازمایش قبل از دریانوردی
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
shipyards
کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
shipyard
کارخانه کشتی سازی کارخانجات دریایی قسمت تعمیر ناوها
air man
کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
custodian
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodians
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
maintenance
قرارداد با شرکت تعمیری که بررسیهای مرتب و تعمیر با قیمت مخصوص در صورت خرابی دارد
heap
مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heaping
مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
heaps
مدت زمان که نور نوار یا ویدیو پیش از سرویس شدن تا تعمیر میتواند کار کند
preventative
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventive
بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
toolbox
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
murage
مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
gas fitter
فیتر یا مکانیکی که لولههای گاز و لوازم گاز منازل رانصب و تعمیر میکند
docking plan
نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
service area
منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
splices
تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
splicing
تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
splice
تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
spliced
تعمیر سیم بست زدن طناب یا سیم
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
remodeled
عوض کردن تعمیر کردن
remodels
عوض کردن تعمیر کردن
maintenance
تعمیر و نگهداری نگهداری وسایل
repairable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
remodelling
عوض کردن تعمیر کردن
reparable
اصلاح پذیر تعمیر پذیر
remodel
عوض کردن تعمیر کردن
remodelled
عوض کردن تعمیر کردن
remodeling
عوض کردن تعمیر کردن
modification kit
جعبه تعمیر یا اصلاح وسیله جعبه وسایل مربوط به اصلاح مدل
needier
نیازمند
neediest
نیازمند
destitute
نیازمند
needy
نیازمند
needful
نیازمند ناگزیر
mesic
نیازمند به رطوبت
jobless
نیازمند به کار
clamant
نیازمند برسیدگی
want
نیازمند بودن به نداشتن
it goes without saying
نیازمند بگفتن نیست
it tells its own tale
نیازمند به توضیح نیست
wanted
نیازمند بودن به نداشتن
good wine needs no bush
چیزخوب نیازمند به معرفی نیست
gaff headed
بادبان چهارضلعی نیازمند به میله
we need servants
ما نیازمند بنوکر هستیم مانوکرهایی میخواهیم
casual poor
کسیکه گاه گاهی نیازمند اعانه میشود
needing
احتیاج
needed
احتیاج
penury
احتیاج
need
احتیاج
want
احتیاج
necessity
احتیاج
need
احتیاج
necessitousness
احتیاج
requirement
احتیاج
neediness
احتیاج
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com