English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English Persian
cite احضار کردن استشهاد کردن
cited احضار کردن استشهاد کردن
cites احضار کردن استشهاد کردن
citing احضار کردن استشهاد کردن
Other Matches
to apply for written testimony استشهاد تمام کردن
repeals احضار کردن احضار
repeal احضار کردن احضار
mustered احضار کردن جمع اوری کردن
mustering احضار کردن جمع اوری کردن
muster احضار کردن جمع اوری کردن
musters احضار کردن جمع اوری کردن
process احضار کردن
summoned احضار کردن
countermanded احضار کردن
invokes احضار کردن
invoke احضار کردن
evokes احضار کردن
evoke احضار کردن
countermanding احضار کردن
summon احضار کردن
processes احضار کردن
countermand احضار کردن
invoked احضار کردن
invoking احضار کردن
evoking احضار کردن
vouch احضار کردن
countermands احضار کردن
recalled احضار کردن
recall احضار کردن
recalls احضار کردن
to call somebody back کسی را احضار کردن
to order somebody back کسی را احضار کردن
to summon somebody back کسی را احضار کردن
to recall somebody کسی را احضار کردن
to bring somebody back کسی را احضار کردن
conscripting به خدمت وفیفه احضار کردن
remands به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
summoned فراخواندن احضار قانونی کردن
conscript به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripts به خدمت وفیفه احضار کردن
summon فراخواندن احضار قانونی کردن
remanded به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remanding به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remand به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
adduse احضار کردن بگواهی خواستن
conscripted به خدمت وفیفه احضار کردن
recall فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled فرا خواندن احضار لغو کردن
recalls فرا خواندن احضار لغو کردن
compellation عمل خطاب یا احضار کردن نام
to call a meeting of the board of directors برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
arraign احضار متهم زندانی به دادگاه جهت پاسخگویی به مفاد کیفرخواست تعقیب یا متهم کردن به طور اعم
producing a witness استشهاد
obtestation استشهاد
citation استشهاد
citations استشهاد
affidavit استشهاد
summoning a witness استشهاد
depositions ورقه استشهاد
deposition ورقه استشهاد
documentary evidence signed by witnesses ورقه استشهاد
citations احضار احضار به بازپرسی
citation احضار احضار به بازپرسی
affidavy شهادت نامه استشهاد
affidavits شهادت نامه استشهاد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
summoning احضار
recalling احضار
convocation احضار
vocation احضار
vocations احضار
convocations احضار
citations احضار
summons احضار
calling احضار
summonsed احضار
citation احضار
summonsing احضار
summonses احضار
call to quarters شیپور احضار
bans اگهی احضار
warning sign علامت احضار
spiritism احضار روح
phantasmagorias احضار روح
impeach احضار نمودن
banning اگهی احضار
impeached احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
summon احضار فراخواستن
invocations حکم احضار
invocation حکم احضار
arraign احضار نمودن
summoned احضار فراخواستن
summoner احضار کننده
annunciator زنگ احضار
phantasmagoria احضار روح
ban اگهی احضار
recall فراخوانی احضار
recalled فراخوانی احضار
evocable قابل احضار
recalls فراخوانی احضار
ouija board لوح احضار
function invocation احضار تابع
drop annunciator زنگ احضار
impeachment احضار بدادگاه
impeaching احضار نمودن
gravity drop زنگ احضار وزنی
annunciator wire سیم زنگ احضار
arraignment احضار به محکمه تعقیب
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
subpoenas احضاریه حکم احضار
subpoenaing احضاریه حکم احضار
seance جلسه احضار روح
subpoenaed احضاریه حکم احضار
subpoena احضاریه حکم احضار
automatic annunciator زنگ احضار خودکار
venire faciac حکم احضار به محکمه
spiritualism اعتقاد به احضار ارواح
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
evocation احاله بدادگاه بالاتر احضار
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
draftee احضار شده به خدمت نظام
evocations احاله بدادگاه بالاتر احضار
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
double click احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com