English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
Other Matches
tensing عصبی وهیجان زده
tensest عصبی وهیجان زده
tenses عصبی وهیجان زده
tense عصبی وهیجان زده
tenser عصبی وهیجان زده
tensed عصبی وهیجان زده
neuropath دچار اختلالات عصبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
astronautical وابسته به فضانوردان
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
irregularities اختلالات
psychopathy اختلالات روانی
sex therapy درمان اختلالات جنسی
psychopathy اختلالات فکری وروانی
adjustment disorder اختلالات سازگاری [روانشاسی]
adaptive disorder اختلالات سازگاری [روانشاسی]
orthopsychiatry تداوی روحی اختلالات فکری وروحی اطفال
aeromedicine قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
nervelessness بی عصبی
neural عصبی
twitchy عصبی
uptight عصبی
keyed up <idiom> عصبی
nervous عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
abnerval عصبی
neurogram رد عصبی
overwrought عصبی
engram رد عصبی
neurotic عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
nerve tissue بافت عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
neural arc قوس عصبی
nerve block وقفه عصبی
shocks حمله عصبی
interneuron داخل عصبی
nerve fibre تار عصبی
neurofibril تار عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
nervous system دستگاه عصبی
neuritis التهاب عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
neural bond پیوند عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural conduction رسانش عصبی
nerve cell یاخته عصبی
nerve cell سلول عصبی
plexus شبکه عصبی
nerve center مرکز عصبی
neuron یاخته عصبی
neurons یاخته عصبی
nerve current جریان عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
neurocyte یاخته عصبی
neural satiation اشباع عصبی
nerve deafness کری عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
neural network شبکه عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
neural induction القای عصبی
neural discharge تخلیه عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
nerve رشته عصبی
neuralgia درد عصبی
Relax! عصبی نشو!
lose temper <idiom> عصبی شدن
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
willies حمله عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
ganglion غده عصبی
nerves رشته عصبی
causalgia سوزش عصبی
interneural داخل عصبی
nerve ending پایانه عصبی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
preganglionic قبل از عقده عصبی
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
tract دسته تار عصبی
tracts دسته تار عصبی
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
parabiosis وقفه رسانش عصبی
neuroblast یاخته رویانی عصبی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
neurogenic دارای ریشه عصبی
cns دستگاه عصبی مرکزی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
commissure بافت عصبی رابط
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neurotic دچار اختلال عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
hysteria هیستری حمله عصبی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
jittery وحشت زده و عصبی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
ans دستگاه عصبی خود مختار
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
irritation تحریک
boils تحریک
excitation تحریک
agitation تحریک
incitation تحریک
fomentation تحریک
kiaugh تحریک
inanition تحریک
boiled تحریک
boil تحریک
afterdischarge رد تحریک
irritations تحریک
excitement تحریک
excitements تحریک
provocation تحریک
provocations تحریک
incitement تحریک
stimuli تحریک
stimulus تحریک
impulsions تحریک
stimulation تحریک
instigation تحریک
impulsion تحریک
suasion تحریک
provacation تحریک
provcation تحریک
persuasion تحریک
persuasions تحریک
snit تحریک
field excitation تحریک میدان
excitability قابلیت تحریک
energizing current جریان تحریک
excitation of a gas تحریک گاز
electronic excitation تحریک الکترونی
field exciation تحریک میدان
faradization تحریک با الکتریک
excitability تحریک پذیری
excitation band نوار تحریک
keep alive اند تحریک
excitation anode اند تحریک
excitation برانگیزش تحریک
excitation potential پتانسیل تحریک
excitation energy انرژی تحریک
excitation state تراز تحریک
excitation تحریک برانگیختن
exciting current جریان تحریک
faradism تحریک با الکتریک
hypo تحریک کردن
energized تحریک شده
stimulator تحریک کننده
stir up تحریک کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com