Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
full power
اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
Other Matches
monomaia
جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
referendums
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda
حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
demarche
عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
make a diplomatic representation
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
slump
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumped
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps
کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
the funds
قرضه دولتی سهام وام دولتی
option dealer
واسطه معاملات اختیاری دلال معاملات اختیاری
commision agent
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
crown debt
طلب دولتی بستانکاری دولتی
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
it is particularly difficult
یک اشکال بخصوصی دارد
intraspecies
شامل گروه بخصوصی
intraspecific
شامل گروه بخصوصی
ward heeler
کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
in the irons
سوار اسب بخصوصی شدن
bulbed cherrylock rivet
نوع بخصوصی پرچ کور
sectionalism
طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
Methodism
پیروی از متد یا روش بخصوصی
unclassified
در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
talk up
<idiom>
صحبت درمورد
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
periods
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
period
منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
career woman
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
career women
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
stenophagous
تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
stenohaline
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
in on
<idiom>
اطلاعاتی داشتن درمورد
what about
<idiom>
چطور(درمورد چیزی)
hold forth
<idiom>
صحبت کردن درمورد
discretional
اختیاری
voluntary
اختیاری
optional
اختیاری
arbitary
اختیاری
involuntariness
بی اختیاری
facultative
اختیاری
arbitrary
اختیاری
freewill
اختیاری
free will
اختیاری
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
use one's head/bean/noodle/noggin
<idiom>
عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody
<idiom>
درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
get the goods on someone
<idiom>
فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
optional
حرکات اختیاری
encopresis
بی اختیاری دفع
perseveation
تکرارغیر اختیاری
voluntary partnership
شرکت اختیاری
enuresis
بی اختیاری ادرار
urinary incontinence
بی اختیاری ادرار
optional consumption
مصرف اختیاری
optional feature
خصیصه اختیاری
frees
اختیاری مختار
voluntary savings
پس اندازهای اختیاری
freeing
اختیاری مختار
freed
اختیاری مختار
free
اختیاری مختار
optional conciliation
مصالحه اختیاری
voluntary exercise
حرکات اختیاری
option dealing
معاملات اختیاری
soft hyphen
خط تیره اختیاری
incontinency
ناپرهیزکاری بی اختیاری
voluntary assignment
واگذاری اختیاری
options
خصیصه اختیاری
option
خصیصه اختیاری
incontinence
ناپرهیزکاری بی اختیاری
but for income
قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
freeboard
حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
bark up the wrong tree
<idiom>
[درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
food for thought
<idiom>
درمورد چیز باارزش فکر کردن
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
search one's soul
<idiom>
کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
ultimate factor of safety
ضریب اطمینان اختیاری
retirement
عقب نشینی اختیاری
voluntary conveyance
انتقال اختیاری بلاعوض
discretionary fiscal policy
سیاست مالی اختیاری
bays
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay
حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
tie up
<idiom>
تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
perverse verdict
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
We must inquire into this matter.
درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
To be patient with someone .
درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
I have been deceived in you .
درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
achloropsia
نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
aerostatics
علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
target dossiers
پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
logical
حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
proctorize
زیر انضیاط در اوردن اختیاری داری کردن بر
let go
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
discussion
مذاکره
discussions
مذاکره
bargains
مذاکره
negotiations
مذاکره
bargained
مذاکره
bargaining
مذاکره
bargain
مذاکره
tractate
مذاکره
negotiation
مذاکره
cw system
سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
parleying
مذاکره کردن
parleyed
مذاکره کردن
negotiates
مذاکره کردن
negotiated
مذاکره کردن
interviews
مصاحبه مذاکره
plateform
سطح مذاکره
conference
گفتگو مذاکره
interviewing
مصاحبه مذاکره
conferences
گفتگو مذاکره
negotiate
مذاکره کردن
parleys
مذاکره کردن
interviewed
مصاحبه مذاکره
interview
مصاحبه مذاکره
parley
مذاکره کردن
proceed with deliberations
اقدام به مذاکره
negotiator
مذاکره کننده
tractarian
مقاله مذاکره
negotiant
مذاکره کننده
negotiable
قابل مذاکره
renegotiation
مذاکره مجدد
consultation
مذاکره همفکری
consultations
مذاکره همفکری
debate
مذاکره کردن
negotiators
مذاکره کننده
negotiating
مذاکره کردن
beginning of negotiations
شروع مذاکره
discuss
مذاکره کردن
invitation to treat
دعوت به مذاکره
disengagement
جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
rigging position
وضعیت هواپیما که دران محورعرضی و یک محورطولی اختیاری در یک صفحه افقی قرار دارند
converse
مذاکره کردن امیزش
symposia
مجلس مذاکره دوستانه
symposium
مجلس مذاکره دوستانه
renegotiate
دوباره مذاکره کردن
symposiums
مجلس مذاکره دوستانه
talk
مذاکره حرف زدن
conversed
مذاکره کردن امیزش
talked
مذاکره حرف زدن
talks
مذاکره حرف زدن
conversing
مذاکره کردن امیزش
converses
مذاکره کردن امیزش
dma
UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
coroner
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
coroners
مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
subschema
زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
parleys
مذاکره درباره صلح موقت
treater
مذاکره کننده طرف گفتگو
parleying
مذاکره درباره صلح موقت
in treaty
مشغول مذاکره و عقد پیمان
parley
مذاکره درباره صلح موقت
to collapse
بهم خوردن
[مذاکره یا فرضیه]
talk out
مطرح مذاکره قرار دادن
parleyed
مذاکره درباره صلح موقت
to collapse
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
to collapse
درهم شکستن
[مذاکره یا فرضیه]
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
sales talk
مذاکره وبازار گرمی برای فروش
immunity
به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
graphics
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
government-run
[television, newspaper etc.]
<adj.>
دولتی
belonging to the state
<adj.>
دولتی
state-
دولتی
stated
دولتی
stating
دولتی
state
دولتی
governmental
<adj.>
دولتی
national
[state, federal state]
<adj.>
دولتی
states
دولتی
governmental
دولتی
intrim
موقتی
interim
موقتی
make-shift
<adj.>
موقتی
temporary
<adj.>
موقتی
treadway
پل موقتی
makeshift
<adj.>
موقتی
extemporaneous
موقتی
jackleg
موقتی
provisional
<adj.>
موقتی
tentative
<adj.>
موقتی
provisionary
موقتی
pro forma
موقتی
flying bridge
پل موقتی
provisory
<adj.>
موقتی
adinterim
موقتی
ToolTips
برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com