Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
money player
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
Other Matches
hard game
بازی دشوار
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
naps
بهترین شرکت کننده
napping
بهترین شرکت کننده
nap
بهترین شرکت کننده
napped
بهترین شرکت کننده
adjudicates
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
presenters
ارائه کننده معرفی کننده
presenter
ارائه کننده معرفی کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
Hunger is the best sauce.
<proverb>
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
presenting bank
بانک ارائه کننده
brand leader
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
editing run
در پردازش دستهای برنامه ویرایش کننده داده را از نظردرستی فاهری بررسی کرده و هر گونه اشتباه را برای تصحیح و ارائه مجدد مشخص میکند
artificial intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence
طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
impersonator
بازی کننده سهم کسی در نمایش
impersonators
بازی کننده سهم کسی در نمایش
name part
بازی کننده نمایش که نامش را روی داستان نمایش می گذارند
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
squash tennis
بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
deep
<adj.>
دشوار
difficult
دشوار
tough
دشوار
inexplicable
دشوار
toughest
دشوار
tougher
دشوار
operose
دشوار
roughest
دشوار
arduous
دشوار
trickly
دشوار
operous
دشوار
rough
دشوار
hard
دشوار
spiny
دشوار
nerve wrack
دشوار
intolerable
دشوار
strait
دشوار
mind-boggling
دشوار
straits
دشوار
mind-blowing
دشوار
inexplicit
دشوار
rock bound
دشوار
spinose
دشوار
hardest
دشوار
harder
دشوار
nerve-racking
دشوار
nerve racking
دشوار
metaphisical
دشوار
pride
بهترین
prided
بهترین
prides
بهترین
foremost
بهترین
priding
بهترین
first class
بهترین
tiptop
بهترین
the best of all
بهترین
gilt-edged
بهترین
gilt edged
بهترین
best
بهترین
of the first water
بهترین
gilt edge
بهترین
sores
سخت دشوار
insuperability
دشوار گیری
dilemmas
وضع دشوار
poseur
پرسش دشوار
poseurs
پرسش دشوار
tour de force
کار دشوار
poser
پرسش دشوار
escapade
فراراززندگی دشوار
dilemma
وضع دشوار
formidable
دشوار نیرومند
slippery
دشوار لغزان
escapades
فراراززندگی دشوار
sticky
دشوار سخت
laborious
دشوار پرزحمت
sore
سخت دشوار
clutching
وضع دشوار
clutches
وضع دشوار
herculean
بسیار دشوار
clutched
وضع دشوار
clutch
وضع دشوار
knotted
سفت دشوار
posers
پرسش دشوار
crux
مسئله دشوار
top-notch
<idiom>
عالی ،بهترین
quality
بهترین کیفیت
qualities
بهترین کیفیت
In the best possible manner.
به بهترین وجه
best
بهترین کار
best
به بهترین وجه
optimum
بهترین امکان
best efforts
بهترین مساعی
jaw breaking
دشوار برای تلفظ
impasse
وضع بغرنج و دشوار
onerous
دشوار طاقت فرسا
succussatory
دارای حرکت دشوار
glossary
فرهنگ لغات دشوار
uphill
جاده سربالا دشوار
hot potato
کار دشوار و ناخوشایند
pickles
خیارترشی وضعیت دشوار
pickle
خیارترشی وضعیت دشوار
to be in a pickle
<idiom>
در وضعیتی دشوار بودن
glossaries
فرهنگ لغات دشوار
hot potatoes
کار دشوار و ناخوشایند
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
classic
مطابق بهترین نمونه
second best theory
نظریه بهترین دوم
tip top
بهترین اعلی درجه
classics
مطابق بهترین نمونه
best move
بهترین حرکت شطرنج
primed
کمال بهترین قسمت
prime
کمال بهترین قسمت
first-class
درخورمردم طبقه یک بهترین
primes
کمال بهترین قسمت
skimeister
بهترین اسکی باز
back on one's feet
<idiom>
به بهترین سلامتی رسیدن
designated tournament
مسابقه بهترین بازیگران
(live off the) fat of the land
<idiom>
بهترین از هرچیز را داشتند
dressed to kill
<idiom>
بهترین لباس را پوشیدن
lion share
بزرگترین یا بهترین بخش
hydra
چیزی که برانداختن ان دشوار است
insupportable
دشوار غیر قابل مقاومت
However difficult the circumstances
[are]
, ...
هر قدر هم که شرایط دشوار هستند، ...
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
beluga
نام بهترین نوع خاویار
The best advice is, not to give any
<idiom>
بهترین اندرز ندادن آن است
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
best governed country
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
honesty is the best policy
راستی ودرستی بهترین رویه
You are counted among my best friends.
شما را از بهترین دوستانم می شمارم
History is the best testimony.
تاریخ بهترین شاهد است
flight
بهترین نتیجه دور مقدماتی
the best thatone can do
بهترین کاری که میتوان کرد
hit it off with someone
<idiom>
بهترین همراه با کسی داشتن
tongue twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twisters
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
tongue-twister
کلمه یا عبارت دارای تلفظ دشوار
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
golden shoe
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
ground badge
علامت بهترین درجه دار یاسرباز
the best game out
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
Which is the best way to Tehran ?
بهترین راه به تهران کدام است ؟
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
make the best of
<idiom>
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
optima legum ilerpres est consuetudo
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
i had best to leaveit
بهترین کاران است که ان راول کنیم
I wish you the best of luck.
بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
overparted
دارای سهم زیاد یا دشوار سنگین بار
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
heisman trophy
جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
to make the most of
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
sullivan award
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
least cost design
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
record prices
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
handicaps
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicap
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
b display
ارائه ب
m display
ارائه ام
c scan
ارائه سی
n display
ارائه ان
c display
ارائه سی
l scan
ارائه ال
n scan
ارائه ان
presentations
ارائه
l display
ارائه ال
h display
ارائه اچ
h scan
ارائه اچ
p scan
ارائه پی
p display
ارائه پی
d display
ارائه دی
d scan
ارائه دی
j scan
ارائه جی
f display
ارائه اف
f scan
ارائه اف
range bearing display
ارائه بی
b scan
ارائه ب
g display
ارائه جی
presentment
ارائه
adductor
ارائه
g scan
ارائه جی
k display
ارائه کی
ppi scan
ارائه پی پی ای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com