English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
play down <idiom> ارزش چیزی را پایین آوردن
Other Matches
nose down <idiom> پایین آوردن دماغه
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to get [hold of] something آوردن چیزی
to bring something آوردن چیزی
to get [hold of] something گیر آوردن چیزی
To process and treat something . چیزی راعمل آوردن
to take something into account چیزی را در حساب آوردن
to serve something غذا [چیزی] آوردن
to bring something گیر آوردن چیزی
to bring something بدست آوردن چیزی
to get [hold of] something بدست آوردن چیزی
to live through something تاب چیزی را آوردن
to obtain something بدست آوردن چیزی
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
to buoy something [up] چیزی را بالا روی آب آوردن
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
to buoy something [up] چیزی را به میزان بالا آوردن
To take something to pieces. دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
make good <idiom> بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
two cents <idiom> تقریبا هیچ ،چیزی بی ارزش
a mere nothing هیچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
to handle something چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
to tax someone [something] بیش از اندازه بارکردن [فشار آوردن بر] کسی [چیزی]
a mere nothing هیچ و پوچ [اهمیت یا ارزش چیزی ]
foot قسمت پایین چیزی
accrual افزایش تدریجی مقدار یا ارزش چیزی بخصوص پول
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
subscript چیزی که در پایین نامه نوشته شود
importing 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
imported 1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
valuate ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
downhaul پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses پایین دادن لوله پایین اوردن
depress پایین دادن لوله پایین اوردن
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
down سوی پایین بطرف پایین
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
Yo be down one ones luck. to have a run of bad luck بد آوردن
play-acts ادا در آوردن
song and dance <idiom> دلیل آوردن
play-acting ادا در آوردن
attenuation بدست آوردن
acquire به دست آوردن
acquire بدست آوردن
play-acted ادا در آوردن
play-act ادا در آوردن
achieve به دست آوردن
it never rains but it pours <idiom> چپ و راست بد آوردن
compass به دست آوردن
conciliate به دست آوردن
find به دست آوردن
gain به دست آوردن
get به دست آوردن
obtain به دست آوردن
procure به دست آوردن
realize به دست آوردن
receive به دست آوردن
step به دست آوردن
take به دست آوردن
win به دست آوردن
woo به دست آوردن
wring به دست آوردن
vasbyt تاب آوردن
gain بدست آوردن
tough break <idiom> بدبیاری آوردن
To bring into existence . بوجود آوردن
fall on feet <idiom> شانس آوردن
gains بدست آوردن
gained بدست آوردن
actualise [British] به اجرا در آوردن
put inpractice به اجرا در آوردن
to bring to the [a] boil به جوش آوردن
put ineffect به اجرا در آوردن
implement به اجرا در آوردن
To phrase. به عبارت در آوردن
carry out به اجرا در آوردن
to bring the water to the boil آب را به جوش آوردن
carry ineffect به اجرا در آوردن
To cry out . فریاد بر آوردن
actualize به اجرا در آوردن
come by <idiom> بدست آوردن
To show a deficit . To run short . کسر آوردن
put into effect به اجرا در آوردن
To cite an example . مثال آوردن
holdouts دوام آوردن
make something happen به اجرا در آوردن
abrade سر غیرت آوردن
To take into account (consideration). بحساب آوردن
carry into effect به اجرا در آوردن
holdout دوام آوردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to give somebody an appetite کسی را به اشتها آوردن
in luck <idiom> خوش شانسی آوردن
drive someone round the bend <idiom> جان کسی را به لب آوردن
To play the drunk . To start a drunken row. مست بازی در آوردن
write up <idiom> مقامی را به حساب آوردن
To seek refuge ( shelter). پناه آوردن ( بردن )
in for <idiom> مطمئن بدست آوردن
retakes دوباره به دست آوردن
to disgrace oneself خفت آوردن بر خود
To go too far . To exceed the limit . To overexend oneself . از حد گذراندن ( شورش را در آوردن )
to run into debt قرض بالا آوردن
retaking دوباره به دست آوردن
To produce a witness. دردادگاه شاهد آوردن
To stir the nation to action. ملت را بحرکت در آوردن
to set the clock forward ساعت را جلو آوردن
To put someone on his mettle . To rouse someone . کسی را سر غیرت آوردن
push someone's buttons <idiom> کفر کسی را در آوردن
eke out <idiom> به سختی بدست آوردن
put one's finger on something <idiom> کاملابه خاطر آوردن
to bring back memories خاطره ها را به یاد آوردن
take back <idiom> ناگهانی بدست آوردن
To score points. امتیاز آوردن ( ورزش )
to bring to the same plane [height] به یک صفحه [بلندی] آوردن
To mimic someone. ادای کسی را در آوردن
play up to someone <idiom> با چاپلوسی سودبدست آوردن
retake دوباره به دست آوردن
retaken دوباره به دست آوردن
luck out <idiom> خوش شانسی آوردن
metaphraze به عبارت دیگر در آوردن
gun for something <idiom> بازحمت بدست آوردن
turn (someone) on <idiom> به هیجان آوردن شخصی
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
parenting پس انداختن و بار آوردن فرزند
captures عمل بدست آوردن داده
capture عمل بدست آوردن داده
stick it out <idiom> طاقت آوردن ،ادامه دادن
To hit a wining streak. شانس آوردن ( درقمار وغیره )
sound an alarm زنگ خطر را به صدا در آوردن
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
to bring somebody before the judge کسی را در حضور قاضی آوردن
to overexert زیاد به خود فشار آوردن
collects بدست آوردن یا دریافت داده
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
collecting بدست آوردن یا دریافت داده
collect بدست آوردن یا دریافت داده
to bring the matter before a court [the judge] دعوایی را در حضور قاضی آوردن
capturing عمل بدست آوردن داده
To deliver (strike) a blow ضربه زدن ( وارد آوردن )
To turn (apple)to someone. به کسی رو آوردن ( متوسل شدن )
To know someone blind spots. رگ خواب کسی را بدست آوردن
give someone a good run for her money <idiom> رقابت شدید به وجود آوردن
to count for lost از دست رفته بحساب آوردن
gain the ear <idiom> رگ خواب کسی را به دست آوردن
To draw someone out. To pump someone. از کسی حرف در آوردن ( کشیدن )
rack one's brains <idiom> به مغز خود فشار آوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com