English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
valuation ارزش گذاری تصدیق
valuations ارزش گذاری تصدیق
Other Matches
valuations ارزش گذاری
valuation ارزش گذاری
undervaluation کم ارزش گذاری
valuation of costs ارزش گذاری هزینه ها
valuation of benefits ارزش گذاری منافع
undervalued کم ارزش گذاری شده
valued ارزش گذاری شده
capital outlay ارزش سرمایه گذاری
unvalued policy بیمه نامه ارزش گذاری نشده
book value ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
location audit تصدیق دقت تعیین محل هدف به وسیله رادار تصدیق محل سکنی پرسنل یامحل اجناس درانبار
ad valorem به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
neoclassical theory of value تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
end با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ended با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
carried با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carrying با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
currency devaluation کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
residential investments سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
desired investment سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
public روش رمز گذاری داده که از یک کلید برای رمز گذاری و کلید دیگر برای رمز گشایی استفاده میکند
fuze ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
fuzing چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
validation تصدیق
certificate تصدیق
licensing تصدیق
approval تصدیق
certificates تصدیق
legalization تصدیق
authentication تصدیق
sanction تصدیق
sanctioned تصدیق
porenotion تصدیق
sanitification تصدیق
recognition تصدیق
justifications تصدیق
validate تصدیق
justification تصدیق
validates تصدیق
ratification تصدیق
confirmation تصدیق
validating تصدیق
license تصدیق
certification تصدیق
testimony تصدیق
acknowledgement تصدیق
admitance تصدیق
acknowledgements تصدیق
acknowledgments تصدیق
validated تصدیق
sanctioning تصدیق
attestation تصدیق
verification تصدیق
sanctions تصدیق
acknohledgement تصدیق
acknowledgment تصدیق
testimonies تصدیق
acquiescence تصدیق
avouchment تصدیق
attestation تصدیق امضاء
ascription تصدیق مالکیت
approvingly تصدیق شده
affimable قابل تصدیق
acknowledgement of order تصدیق سفارش
testimonial تصدیق نامه
acknowledgment اقرار تصدیق
acknowledged تصدیق شده
acquiescent response set امایه تصدیق
admissive تصدیق امیز
admittable قابل تصدیق
affirmant تصدیق کننده
prejudgement تصدیق بلاتصور
approved تصدیق شده
testimony تصدیق مدرک
testimonies تصدیق مدرک
grant تصدیق کردن
granted تصدیق کردن
grants تصدیق کردن
intromission تصدیق معارضه
certificate of a doctor تصدیق طبیب
indorsation تصدیق کردن
indefensibility تصدیق ناپذیری
cognizance تصدیق ضمنی
ratification تصدیق و تصویب
validity تایید تصدیق
affirmations تصدیق اثبات
testimonials تصدیق نامه
concede تصدیق کردن
foregone conclusion تصدیق بلاتصور
admission تصدیق اعتراف
affirmation تصدیق اثبات
certificate of death تصدیق فوت
certifiable قابل تصدیق
admissions تصدیق اعتراف
certificates تصدیق نامه
realising تصدیق کردن
realises تصدیق کردن
realised تصدیق کردن
allow تصدیق کردن
ratify تصدیق کردن
ratifying تصدیق کردن
rubber stamps تصدیق کردن
rubber-stamp تصدیق کردن
grant تصدیق کردن
realize تصدیق کردن
realized تصدیق کردن
realizes تصدیق کردن
acknowledge تصدیق کردن
affirmative تصدیق آمیز
admit تصدیق کردن
affirm تصدیق کردن
realizing تصدیق کردن
rubber-stamped تصدیق کردن
agreed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
rubber-stamps تصدیق کردن
allowed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
approved <adj.> <past-p.> تصدیق شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> تصدیق شده
authorized <adj.> <past-p.> تصدیق شده
passed <adj.> <past-p.> تصدیق شده
rubber-stamping تصدیق کردن
rubber stamp تصدیق کردن
certificate تصدیق نامه
verifier تصدیق کننده
certifies تصدیق کردن
conceding تصدیق کردن
concedes تصدیق کردن
conceded تصدیق کردن
endorse تصدیق کردن
recognizing تصدیق کردن
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
recognizes تصدیق کردن
endorsed تصدیق کردن
validation تصدیق ارزیابی
certify تصدیق کردن
provisional scrip تصدیق موقت
recogizant تصدیق کننده
recognizant تصدیق کننده
set one's seal to تصدیق کردن
certified تصدیق شده
testifier تصدیق کننده
testifying تصدیق کردن
testify تصدیق کردن
testifies تصدیق کردن
certifying تصدیق کردن
testified تصدیق کردن
recognize تصدیق کردن
recognising تصدیق کردن
endorses تصدیق کردن
endorsing تصدیق کردن
ratified تصدیق کردن
ratifies تصدیق کردن
authenticate تصدیق کردن
recognises تصدیق کردن
authenticated تصدیق کردن
authenticating تصدیق کردن
authenticates تصدیق کردن
inadmissible ناپسندیده تصدیق نکردنی
sanctioning تصدیق مجازات اقتصادی
verifiable قابل تصدیق تایید
prejudges تصدیق بلاتصور کردن
attest تصدیق امضاء کردن
attested تصدیق امضاء کردن
prejudged تصدیق بلاتصور کردن
prejudge تصدیق بلاتصور کردن
sanctions تصدیق مجازات اقتصادی
sanction تصدیق مجازات اقتصادی
prejudging تصدیق بلاتصور کردن
sanctioned تصدیق مجازات اقتصادی
attesting تصدیق امضاء کردن
attests تصدیق امضاء کردن
letter testamentary تصدیق انحصار وراثت
increase endorsement تصدیق یا تائید افزایش
HTTPD تصدیق و جستجو باشد
By common consent. به تصدیق همه ( عموم )
prejudication تصدیق بلا تصور
indefensibly بطور غیرقابل تصدیق
Do you agree that … آیا تصدیق می کنید که …
inexcusably بطور غیرقابل تصدیق
negative acknowledge character کاراکتر تصدیق منفی
pejudgement تصدیق بلا تصور
prejudgment تصدیق بلا تصور
probate duty هزینه تصدیق وصیتنامه
provisional scrip تصدیق موقت سهام
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com