English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
Other Matches
dead ball توپ خارج ازبازی
to be sidelined [player] از بازی یا معرکه خارج شدن [ورزشکار]
he is a terrible worker معرکه میکند درکارکردن معرکه است در........
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
To be terrific . To perform a feat. To do wonders . To do it gorgeously . معرکه کردن
stanza بخشی ازبازی هاکی
stanzas بخشی ازبازی هاکی
teeing ground منطقه شروع هر بخش ازبازی گلف
nonstriker یازیگری که در لحظاتی ازبازی فعال نیست
subspecies قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
something else <idiom> معرکه بودن
a terrific time زمان معرکه
killjoy خرمگس معرکه
killjoys خرمگس معرکه
cheerleader معرکه گیر
cheerleaders معرکه گیر
an outstanding time زمان معرکه
card امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
cards امتیاز معین را درهربخش ازبازی بدست اوردن
To enter the field . وارد معرکه شدن
We had a gorgeous dinner . شام معرکه یی خوردیم
I am left out . I am left out in the cold . کلاهم پ؟ معرکه است
We havent got the slightest chance . We are left out . کلاهمان پ؟ معرکه است
he is a prodigy of learning درعلم معرکه است
triplebogey حساب سه ضربه بیشتر ازاستاندارد در هر بخش ازبازی گلف
halved مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
halve مساوی بودن تعداد ضربات هر دو حریف در یک بخش ازبازی گلف
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
bypasses از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassing از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypassed از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
bypass از راه فرعی رفتن تقاطع کردن
minor در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
derailed از خط خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
ejected خارج کردن
to rule out خارج کردن
derails از خط خارج کردن
ejecting خارج کردن
ejects خارج کردن
expulse خارج کردن
derail از خط خارج کردن
eject خارج کردن
discharges خارج کردن
extraction خارج کردن
unship خارج کردن
bring out خارج کردن
discharge خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
spewed با فشار خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
defecates خارج کردن مدفوع
defecating خارج کردن مدفوع
disarms از ضامن خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
tabled از دستور خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
spew با فشار خارج کردن
table از دستور خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
tabling از دستور خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
tables از دستور خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
defecated خارج کردن مدفوع
disseise ازتصرف خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
to put out of court از دستور خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
subdividing بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
stbtitle عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
text پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
texts پردازش کلمات یا استفاده از صفحه کلید کامپیوتر , ویدایش و خارج کردن متن به صورت حروف , برچسب ها و..
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
demonetization خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
tilting mixer نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
osteotomy برش استخوان و جداکردن و خارج کردن قسمتی از استخوان
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
cryptographic تعداد کدهایی که در الگوریتم رمز برای مشخص کردن داده رمز دار و خارج از رمز به کارمی روند
service شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
serviced شرکتی که سرویس خاص مانند خارج کردن فایلهای DTP به مجموعههای تایپ , تبدیل فایلها یا ایجاد اسلاید از فایلهای گرافیکی را بر عهده دارد
derivatives فرعی
half deck پل فرعی
min فرعی
succursal فرعی
derivative فرعی
lateral فرعی
petty فرعی
adjunct فرعی
subsidiary فرعی
inferior فرعی
ancillary فرعی
accessory فرعی
accessorial فرعی
second class فرعی
secondary فرعی
by فرعی
tributaries فرعی
adjuncts فرعی
incidents فرعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com