English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English Persian
gybe ازیک سوبسوی دیگرجنبیدن تغییرجهت دادن
Other Matches
veers تغییرجهت دادن
to put a bout تغییرجهت دادن
veered تغییرجهت دادن
veer تغییرجهت دادن
to chop back ناگهان تغییرجهت دادن
shunted تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunts تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
ferried گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
retrieval عمل جستجو, محل دادن وبهبود اطلاعات ازیک فایل یا رسانه ذخیره سازی
to vote plump رای خود را بیک تن دادن جایی که بتوان برای بیش ازیک تن رای داد
shifted تغییرجهت
shifts تغییرجهت
shift تغییرجهت
kedge تغییرجهت کشتی
gybe جنبش تغییرجهت
precession تغییرجهت محور جسم گردند
fishtail wind بادی که مداوما به چپ وراست یا جلو و عقب تغییرجهت میدهد
ex parte ازیک طرف
of the same leaven ازیک جنس
from pillar to post ازیک دربدردیگر
on one hand ازیک طرف
uniparental ازیک ولی
osmosis ازیک پرده
to lose an eye ازیک چشم نابیناشدن
aliunde ازیک جای دیگر
to solicit an office درخواست ازیک شرکت
dual استفاده ازیک جفت
consubstantiate ازیک جنس شدن
Ask each and every one of them . ازیک یک آنها بپرسید
extravaganza ازیک شخصیت خیالی
extravaganzas ازیک شخصیت خیالی
from stem to stern ازیک سربسر دیگر
itineration ازیک جابجایی دیگر
personal computing استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
lobectomy برداشتن قسمتی ازیک عضو
out fall محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
it is useful in a way ازیک جهت سودمنداست تاندازهای مفیداست
replayed خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
nutcracker تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
nutcrackers تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
replays خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replay خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
replaying خواندن مجدد داده یا سیگنال ازیک ضبط
entrance head بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
eponymy اشتقاق اسم قبیله یا شخص یاعشیره ازیک کلمه
polyoestrous دارای بیش ازیک وهله جفت گیری در سال
retrospective search جستجوی متن ها دریک موضوع مشخص ازیک داده
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
Sept دسته یا اجتماعی که افرادش معتقداند ازیک جد یا نیا بوجودامده اند
round robin (meeting or discussion) <idiom> جلسهای که درآن شخص ازیک گروه شرکت کرده باشد
outdegree تعداد رئوس جهت داری که ازیک گره خارج می شوند
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
relocates انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
relocate انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
reproduced کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduces کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
metastasize گسترش یافتن مرض ازیک نقطهء بدن به نقطه دیگر
relocating انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
reproduce کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
scrimmage بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
scrimmages بازی تمرینی بین دو گروه ازیک تیم تمرین والیبال
reproducing کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
relocated انتقال داده ازیک محل فضای ذخیره سازی به دیگری
systematic theology بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
distortion اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
distortions اختلاف ناطلوب بین قبل و بعد از عبور سیگنال ازیک قطعه
ferryboats قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
concatenate بیشتر ازیک فایل یامجموعهای ازداده ها که باهم ترکیب می شوند تا مجموعهای را تشکیل دهند
open loop system مکانیزم کمک کننده متشکل ازیک مسیر کنترل بدون اندازه گیری نتیجه
ferryboat قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
emission theory فرض اینکه نورعبارت است ازیک رشته ذرات سبک که ازجسم نورانی ریزش میکند
branches در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
amphibrach شعر و نثری مرکب ازیک هجای بلند بین دو هجای کوچک
accent mark علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
relays ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
relayed ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
imethod روش ارسال پیام یک طرفه ازیک ایستگاه به ایستگاه دیگر
relay ارسال داده ازیک منبع وسپس ارسال آن به نقط ه دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
single transposition نوعی تبدیل به رمز که فقط ازیک نوع کلید رمز استفاده میشود
verification بررسی تایپ صحیح داده یا سمت ارسال داده ازیک رسانه به دیگری
slewing سرعت حرکت ابزارهای ماشینی کنترل شده عددی ازیک محل به محل دیگر
uniservice متشکل ازیک نوع یکان یا یک نوع نیروی مسلح
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
take sides <idiom> حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
de bounce مدار الکترونیکی که ازانتخاب بیش ازیک کلید که بیش از یک سیگنال ایجاد میکند جلوگیری میکند
from pillar to post ازیک وسیله به وسیله دیگر
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consultation chess بیش از یک نفر در برابر بیش ازیک نفر
cyphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
cipher رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
ciphers رمزی که از یک کلید عمومی برای رمزی کردن پیام و ازیک کلید رمز برای رمز گشایی آن استفاده میکند.
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifted انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
formation سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
shift انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
developments گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudges با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
to picture شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
shifting حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
promulge انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization of the ground سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
organizations سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances جیره دادن فوق العاده دادن
allowance جیره دادن فوق العاده دادن
organization سازمان دادن ارایش دادن موضع
advances ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
indemnify غرامت دادن به تامین مالی دادن به
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
instructed دستور دادن اموزش دادن
judges حکم دادن تشخیص دادن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
instructing دستور دادن اموزش دادن
informing اطلاع دادن گزارش دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
directed دستور دادن دستورالعمل دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
directs دستور دادن دستورالعمل دادن
judged حکم دادن تشخیص دادن
judging حکم دادن تشخیص دادن
informs اطلاع دادن گزارش دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
garnishing زینت دادن لعاب دادن
instruct دستور دادن اموزش دادن
expand توسعه دادن بسط دادن
expanding توسعه دادن بسط دادن
expands توسعه دادن بسط دادن
give security for تامین دادن ضامن دادن
mitigated تخفیف دادن تسکین دادن
pottion بهره دادن از جهاز دادن به
mitigate تخفیف دادن تسکین دادن
to follow up ادامه دادن قوت دادن
judge حکم دادن تشخیص دادن
to switch on اتصال دادن جریان دادن
instructs دستور دادن اموزش دادن
circulate انتشار دادن رواج دادن
individualised تمیز دادن تشخیص دادن
massages ماساژ دادن تغییر دادن
individualises تمیز دادن تشخیص دادن
circulated انتشار دادن رواج دادن
massage ماساژ دادن تغییر دادن
individualizing تمیز دادن تشخیص دادن
circulates انتشار دادن رواج دادن
individualizes تمیز دادن تشخیص دادن
massaged ماساژ دادن تغییر دادن
individualized تمیز دادن تشخیص دادن
individualising تمیز دادن تشخیص دادن
insulted فحش دادن دشنام دادن
lend عاریه دادن اجاره دادن
insult فحش دادن دشنام دادن
inform اطلاع دادن گزارش دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com