English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
you shall rue it از اینکار پشیمان خواهید شد افسوس انرا خواهید خورد
Other Matches
you shall sweat for it پشیمان خواهید شد
you will be sorry for it پشیمان خواهید شد
you shall smart for it سزای اینکار را خواهید دید
Do you want me to ... می خواهید، که من ...
what more do you want دیگر چه می خواهید
you shall go خواهید رفت
you will go خواهید رفت
when will you go? کی خواهید رفت
What do you want to do with it? با این چه می خواهید بکنید؟
target هدفی که می خواهید به آن برسید
targeted هدفی که می خواهید به آن برسید
targeting هدفی که می خواهید به آن برسید
targetting هدفی که می خواهید به آن برسید
targets هدفی که می خواهید به آن برسید
targetted هدفی که می خواهید به آن برسید
what do you meant مقصود شما چیست چه مراددارید چه می خواهید
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
punches در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punch در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
punched در رهگیری هوایی یعنی به زودی با هواپیمای دشمن روبرو خواهید شد
declarative language زبان برنامه سازی در برنامههای کاربردی پایگاه داده ها که آنچه می خواهید بدست آورید وارد می کنید و نه دستورالعمل را
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
give it a good wash خوب انرا شستشو بدهید خوب انرا بشویید
penintent پشیمان
penitent پشیمان
contrite پشیمان
regretful پشیمان
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
kick oneself <idiom> پشیمان شدن
rued پشیمان شدن
rues پشیمان شدن
ruing پشیمان شدن
rue پشیمان شدن
She wI'll regret it bitterly. مثل سگ پشیمان خواهد شد
repent توبه کردن پشیمان شدن
repented توبه کردن پشیمان شدن
repents توبه کردن پشیمان شدن
repenting توبه کردن پشیمان شدن
Be a good chap(fellow)and do it. جان من اینکار راانجام بد ؟
he is unequal to the task مرد اینکار نیست
He is a pastmaster at it . خدای اینکار است
You wont reget it. You wont lose by it . از اینکار بد نخواهی دید
Shen wI'll the work be complete? اینکار کی کامل می شود ؟
What is the motive ( design) ? غرض از اینکار چیست ؟
It is not possible ( feasible , practicable) . اینکار عملی نیست
There is nothing to be ashamed lf . ( اینکار ) خجالت ندارد
relenting رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relented رحم بدل اوردن پشیمان شدن
relent رحم بدل اوردن پشیمان شدن
penitentially چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
He regareted his misdeed. از عمل زشت خود پشیمان گشت
relents رحم بدل اوردن پشیمان شدن
He is cut out for it. He is ideally (perfecly) suited to his work. برای اینکار جان می دهد
it wasdone in no time اینکار چندان وقتی نبرد
Nothing wI'll come out of this. از اینکار چیزی درنمی آید
It is beyond my authority(control). اینکار از اختیار من خارج است
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
He did it out of friendship. ازروی دوستی اینکار راکرد
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
I have pledged ( staked ) my reputation on it . شهرتم را درگروی اینکار گذاشته ام
so-and-so اینکار وانکار چنین وچنان
so and so اینکار وانکار چنین وچنان
impenitence سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
The minisiter cant cope with it. از دست وزیر اینکار بر نمی آید
I took a great deal of trouble over it. روی اینکار خیلی زحمت کشیدم
His action is in the nature of sour grapes. اززور پسی اینکار رامی کند
He wI'll give a good account of himself. خوب از عهده اینکار برخواهد آمد
He is cut out for it ( this job ). برای اینکار ساخته شده است
He has not enough experience for the position. برای اینکار تجربه کافی ندارد
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
I'll eat my hat if I dont do it . اگر اینکار رانکردم اسمم راعوض می کنم
ay افسوس
regret افسوس
regrets افسوس
pity افسوس
wellaway افسوس
ah افسوس
dear me! اه افسوس
alack افسوس
o dear اه افسوس
alas افسوس
regretting افسوس
regretted افسوس
remorse افسوس
pitied افسوس
ah me افسوس
dear me افسوس
o dear me افسوس
pities افسوس
Dont let the grass grow under your feet. نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
bemoans افسوس خوردن
ruing افسوس خوردن
rues افسوس خوردن
rued افسوس خوردن
rue افسوس خوردن
bemoaning افسوس خوردن
feel sorry for <idiom> افسوس خوردن
bemoaned افسوس خوردن
bemoan افسوس خوردن
i express my regret for it افسوس میخورم
regret افسوس خوردن
compassionate [archaic] افسوس خوردن
commiserate افسوس خوردن
be sorry [apologizing] افسوس خوردن
i am sorry افسوس میخورم غمگینم
woe is me افسوس وای برمن
regretted تاسف افسوس خوردن
regret تاسف افسوس خوردن
regrets تاسف افسوس خوردن
regretting تاسف افسوس خوردن
sighed افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighing افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sighs افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
sigh افسوس خوردن اه حسرت کشیدن
him who انرا که
lackaday حرف ندا علامت افسوس وتعجب
im regret that بسیار افسوس بخورم که خیلی متاسفم که
lackadaisy حرف ندا علامت افسوس وتعجب
to sighfor lost days افسوس روزهای تلف شده راخوردن
to be touched [hit] by a pang of regret ناگهانی احساس پشیمانی [افسوس] کردن
had searched انرا می یافتید
i saw it انرا دیدم
i have a secure grasp of it انرا گرفته ام
neither i or he sees it نه من انرا می بینم نه او
send it by post با پست انرا بفرستید
i do not have the courage جرات انرا ندارم
lowlander اسکاتلندکه انرا lowlandsمینامند
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
imyself saw it من خودم انرا دیدم
i am out of p with it دیگرحوصله انرا ندارم
i can make nothing of it هیچ انرا نمیفهم
he sold the good ones خوبهای انرا فروخت
i had it signed انرا به امضاء رساندم
give it a twist انرا پیچ بدهید
give it a shake انرا تکان دهید
give it a rinse انرا بشویید یا اب بکشید
i saw it my self من خودم انرا دیدم
shearling گوسفندی که یک بار پشم انرا
they give it a good scrub خوب انرا مالش میدهند
sculpsit انرا تراشیده یاحجاری کرد
you have perhaps seen it شاید انرا دیده باشید
we made heavy weather of it انرا خیلی سخت دیدیم
i sold it to one abdullah به عبدالله نامی انرا فروختم
i am out of p with it دیگرنمیتوانم انرا تحمل کنم
i cannot a to buy that استطاعت خرید انرا ندارم
i gave it a slight press انرا کمی فشار دادم
who will pay for it کی هزینه انرا خواهد پرداخت
it mokes it yet easier انرا اسانترهم میکند انرابازاسانترمیکند
who will pay for it کی پول انرا خواهد داد
i kind of liked it من تا اندازهای انرا دوست داشتم
overshot wheel چرخی که اب از بالا ریخته انرا می گرداند
i life that better انرا بیشتر از همه دوست دارم
an inseparable prefix سر واژهای که نتوان انرا به کار برد
irrecocilably چنانکه نتوان انرا وفق داد
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
inimitably چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
you have perhaps seen it ممکن است انرا دیده باشید
ormer یکجور نرم تن یک دریچهای که انرا میخورند
whitleather پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
sexto کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
water bed تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
loaded dice طاسی که یکسوی انرا سنگین کرده باشد
indiscerptible ازهم نپاشیدنی که تجزیه انرا فانی نسازد
tentering دار کشی [میخ کشی ] [اینکار برای اصلاح کجی یا سره فرش صورت می گیرد.]
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
ricksha کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
reversible propeller ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
rickshaws کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rackets یکجور توپ بازی با چوگانی که انرا racket میگویند
dress coat جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
indian giver کسی که چیزی بکسی میدهد وبعد انرا پس میگیرد
encountered زد و خورد
feedback پس خورد
engagements زد و خورد
punch-ups زد و خورد
punch-up زد و خورد
engagement زد و خورد
ate خورد
passage of arms زد و خورد
encounter زد و خورد
feeds خورد
prize fighting زد و خورد
encountering زد و خورد
encounters زد و خورد
feed خورد
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
waggonette گردونه چهار چرخه که یک یاچند اسب انرا می کشد...دارد
cheque to a person's order چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
judgement dept بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
to garble the coinage مسکوکات راصرافی وجورکردن برای اینکه سره انرا اب کنندوناسره ات
eating خورد و خوراک
in-fighting زد و خورد از فاصلهی کم
he partook of fare ازخوراک ما خورد
feedback circuit مدار پس خورد
face up feed خورد رو به بالا
drank خورد سرکشید
feedback باز خورد
drank عرق خورد
drank نوشابه خورد
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com